@asheghanehaye_fatima
به شجاعتِ عاشقانه سرودن سوگند
که دوستت دارم
مثل کلام مقدسی از قلبم عبور می کند
اما
صدای زمزمه ای در گوشم می پیچد
که آنسوی اعتراف
آنسوی ایمان به اعتراف
و حتی آنسوی دیدارها
تنهاییِ مضاعف که نه
تکثیر بی شمار تنهایی ست ...
به حرف حرف زمزمه می اندیشم
به پنجره های کور
و درهایی که طعم دیوار بودن را چشیده اند
عاقبت
کلید رهایی را
درست مثل نامه هایی که برایت مینویسم
گم میکنم
کلید رهایی را گم میکنم
تا دوباره زندان روزمره گیهایم را
پیدا کنم . . .
#سایه
#سمانه_یاقوتی
به شجاعتِ عاشقانه سرودن سوگند
که دوستت دارم
مثل کلام مقدسی از قلبم عبور می کند
اما
صدای زمزمه ای در گوشم می پیچد
که آنسوی اعتراف
آنسوی ایمان به اعتراف
و حتی آنسوی دیدارها
تنهاییِ مضاعف که نه
تکثیر بی شمار تنهایی ست ...
به حرف حرف زمزمه می اندیشم
به پنجره های کور
و درهایی که طعم دیوار بودن را چشیده اند
عاقبت
کلید رهایی را
درست مثل نامه هایی که برایت مینویسم
گم میکنم
کلید رهایی را گم میکنم
تا دوباره زندان روزمره گیهایم را
پیدا کنم . . .
#سایه
#سمانه_یاقوتی
@asheghanehaye_fatima
/فکرم را میخوانی
احساسم را میدانی
و لبهایم را بلدی!
مرا از بری،
با آغوشم آشنایی و رویایم کار چشم های توست!
با دست هایم رفیق،
با پاهایم همراه،
و کنج دلم خانه ی توست!
انگار زندگی ام حوض آبی رنگی ست
که تو باید هر لحظه در آن تن بشویی!
پیراهنت را که به باد دادی!
مرا بپوش!
که از اینجایش را...
تو بدانی،
من؛
و خدا کافی ست!
غیرت شاعرانه یعنی...
تو تن بشوی
تا عاشقت چشم های خدا را هم ببندد!
#حامد_نیازی
/فکرم را میخوانی
احساسم را میدانی
و لبهایم را بلدی!
مرا از بری،
با آغوشم آشنایی و رویایم کار چشم های توست!
با دست هایم رفیق،
با پاهایم همراه،
و کنج دلم خانه ی توست!
انگار زندگی ام حوض آبی رنگی ست
که تو باید هر لحظه در آن تن بشویی!
پیراهنت را که به باد دادی!
مرا بپوش!
که از اینجایش را...
تو بدانی،
من؛
و خدا کافی ست!
غیرت شاعرانه یعنی...
تو تن بشوی
تا عاشقت چشم های خدا را هم ببندد!
#حامد_نیازی
☘
گنـــاهِ تـــازه ام بـــاش
مثـــل گنــــدم
مثـــل سیــــب
مــن بـه جهنـــم بـا #تـــــــو
مشتاق ترم تا بهشت بی تـو
#یاس_کرمانی
@asheghanehaye_fatima
گنـــاهِ تـــازه ام بـــاش
مثـــل گنــــدم
مثـــل سیــــب
مــن بـه جهنـــم بـا #تـــــــو
مشتاق ترم تا بهشت بی تـو
#یاس_کرمانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در من يک تيمارستان وجود دارد، يک تيمارستان با هفتاد تختخواب، هفتاد تختخواب با هفتاد ديوانه. و سختترين كار دنيا را من مي كنم، زماني كه از من ميپرسند: خوبی؟!
و من بايد يك تيمارستان هفتاد تختخوابی را آرام كنم و با متانت صادقانهای بگويم بله امروز خيلی خوبم!
#پويان_اوحدى
در من يک تيمارستان وجود دارد، يک تيمارستان با هفتاد تختخواب، هفتاد تختخواب با هفتاد ديوانه. و سختترين كار دنيا را من مي كنم، زماني كه از من ميپرسند: خوبی؟!
و من بايد يك تيمارستان هفتاد تختخوابی را آرام كنم و با متانت صادقانهای بگويم بله امروز خيلی خوبم!
#پويان_اوحدى
@asheghanehaye_fatima
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند، می چزاند. می کوبد و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است ،دست و قلبش عشق است در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند....
''جای خالی سلوچ ''
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند، می چزاند. می کوبد و می دواند. دیوانه به صحرا!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است ،دست و قلبش عشق است در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند....
''جای خالی سلوچ ''
#محمود_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
«السا»
کافیست که از در درآیی
با گیسوان بستهات تا
قلبم را به لرزه در آوری
تا دوباره متولد شوم و
خود را بازشناسم
دنیایی لبریز از سرود
السا عشق و جوانیِ من!
آه لطیف و مردافکن چون شراب
همچو خورشیدِ پشتِ پنجرهها
هستیام را نوازش میکنی
وگرسنه و تشنه برجا میگذاریام
تشنهی بازهم زیستن و
دانستنِ داستانمان تا پایان
معجزه است که باهمیم
که نور بر گونههایت میافتد و
در اطرافت باد بازیگوشانه میوزد
هر بار که میبینمت قلبم میلرزد
همچون نخستین ملاقاتِ مردِ جوانی
که شبیهِ من است
برای نخستین بار، لبهایت
برای نخستین بار، صدایت
همچون درختی که از اعماق میلرزد،
از نوازشِ شاخسارانش با بالِ پرندهای،
همیشه گویی نخستین بار است
آنگاه که میگذری و
پرهی پیراهنت تنم را لمس میکند
زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت، راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذرِ نیکی میپاشند
تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشنِ انگشتانت
میسوختم از اشتیاق
من از لبهای تو متولد شدهام
و زندگیام از تو آغاز میشود.
#لویی_آراگون
«السا»
کافیست که از در درآیی
با گیسوان بستهات تا
قلبم را به لرزه در آوری
تا دوباره متولد شوم و
خود را بازشناسم
دنیایی لبریز از سرود
السا عشق و جوانیِ من!
آه لطیف و مردافکن چون شراب
همچو خورشیدِ پشتِ پنجرهها
هستیام را نوازش میکنی
وگرسنه و تشنه برجا میگذاریام
تشنهی بازهم زیستن و
دانستنِ داستانمان تا پایان
معجزه است که باهمیم
که نور بر گونههایت میافتد و
در اطرافت باد بازیگوشانه میوزد
هر بار که میبینمت قلبم میلرزد
همچون نخستین ملاقاتِ مردِ جوانی
که شبیهِ من است
برای نخستین بار، لبهایت
برای نخستین بار، صدایت
همچون درختی که از اعماق میلرزد،
از نوازشِ شاخسارانش با بالِ پرندهای،
همیشه گویی نخستین بار است
آنگاه که میگذری و
پرهی پیراهنت تنم را لمس میکند
زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت، راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذرِ نیکی میپاشند
تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشنِ انگشتانت
میسوختم از اشتیاق
من از لبهای تو متولد شدهام
و زندگیام از تو آغاز میشود.
#لویی_آراگون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارکو: از بوسه من خوشت نیومد؟
ورونیکا: کاش گناه نبود تا کاملا لذت میبردم...
مارکو: ما گناه میکنیم تا خدا بخشنده بمونه...
پائولو كوليو
"ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد"
@asheghanehaye_fatima
ورونیکا: کاش گناه نبود تا کاملا لذت میبردم...
مارکو: ما گناه میکنیم تا خدا بخشنده بمونه...
پائولو كوليو
"ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد"
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ولنتاین رو باید اینطوری سپری کرد😋😜
@asheghanehaye_fatima
مثل يك كودك بد خواب كه بازيچه شده
خستهام خستهتر از انكه بگويم چه شده
در خيالات بهم ريختهى دور و برم
خيره بر هر چه شدم خاطرهاى زد به سرم
مىروم چشم ترم را به زيارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شكايت ببرم
ناممان منتسبش بود نمیدانستيم
جانمان در طلبش بود نمیدانستيم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستيم
قول دادم برود از غزل آتى من
لطف كن حرف نزن قلب خيالاتى من
مشكلت با من و احوال پريشانم چيست؟
قلب من تند نرو صبركن آرام بايست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگير
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگير
بخدا هيچ كسى مثل من آزرده نشد
مثل لبهاى تو انقدر ترك خورده نشد
هيچكس مثل من از دست خودش شاكى نيست
از همين فاصله برگرد تو هم باكى نيست
فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمىگويمشان
به خودم سيلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان كه همه فرياد زدند از غمشان
پشت وابستگىام هست دليلى كه نپرس
منم و تجربهى طعم اصيلى كه نپرس
حرف دل را كه نبايد بگذارى آخر
اين چه چشمان شروريست كه دارى آخر؟
چشم تو روى من غمزده شمشير كشيد
قلب من ياد تو افتاد فقط تير كشيد
حملهى قرنيهها را نپذيرم چه كنم؟
من اگر دست تو را سخت نگيرم چه كنم؟
هر چه من مىكشم از اين دل نامرد من است
اين غزلها همگى گوشهاى از درد من است
#سيد_تقى_سيدى
مثل يك كودك بد خواب كه بازيچه شده
خستهام خستهتر از انكه بگويم چه شده
در خيالات بهم ريختهى دور و برم
خيره بر هر چه شدم خاطرهاى زد به سرم
مىروم چشم ترم را به زيارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شكايت ببرم
ناممان منتسبش بود نمیدانستيم
جانمان در طلبش بود نمیدانستيم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستيم
قول دادم برود از غزل آتى من
لطف كن حرف نزن قلب خيالاتى من
مشكلت با من و احوال پريشانم چيست؟
قلب من تند نرو صبركن آرام بايست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگير
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگير
بخدا هيچ كسى مثل من آزرده نشد
مثل لبهاى تو انقدر ترك خورده نشد
هيچكس مثل من از دست خودش شاكى نيست
از همين فاصله برگرد تو هم باكى نيست
فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمىگويمشان
به خودم سيلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان كه همه فرياد زدند از غمشان
پشت وابستگىام هست دليلى كه نپرس
منم و تجربهى طعم اصيلى كه نپرس
حرف دل را كه نبايد بگذارى آخر
اين چه چشمان شروريست كه دارى آخر؟
چشم تو روى من غمزده شمشير كشيد
قلب من ياد تو افتاد فقط تير كشيد
حملهى قرنيهها را نپذيرم چه كنم؟
من اگر دست تو را سخت نگيرم چه كنم؟
هر چه من مىكشم از اين دل نامرد من است
اين غزلها همگى گوشهاى از درد من است
#سيد_تقى_سيدى
@asheghanehaye_fatima
به تو که می اندیشم
انگار ، غزالی برای خوردن آب فرود می آید
می بینم ، علفزاران را که می گسترند .
با تو هر غروب
دانه ی زیتونی سبز ،
تکه ای دریای آبی ، مجذوبم می کند .
همین که به تو می اندیشم
هر کجا که دست می گذارم ، گل می کارم
اسب ها را آب می دهم
و بار دیگر عاشق کوهستان می شوم .
#ایلهان_برک
به تو که می اندیشم
انگار ، غزالی برای خوردن آب فرود می آید
می بینم ، علفزاران را که می گسترند .
با تو هر غروب
دانه ی زیتونی سبز ،
تکه ای دریای آبی ، مجذوبم می کند .
همین که به تو می اندیشم
هر کجا که دست می گذارم ، گل می کارم
اسب ها را آب می دهم
و بار دیگر عاشق کوهستان می شوم .
#ایلهان_برک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
I LOVE YOU ❤️ دوستت دارم ❤️ Seni seviyorum ❤️ Je t'aime ❤️ Ti amo❤️ Я люблю тебя ❤️ 我爱你 ❤️ Ik hou van je ❤️ 사랑해
#دوستت_دارم
#ولنتاین
@asheghanehaye_fatima
#دوستت_دارم
#ولنتاین
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
میدانم که دوستش دارید
عشقتان را میگویم
ولی خب بیایید و کمی سیاست هم به خرج بدهید
من یادتان میدهم
مثلا صبح بخیر و شب بخیر هایش را با استیکر بدرقه نکنید حتی اگر دستتان بند است
شاید شما متوجه نشوید ولی پشت آن کلی ذوق نشسته که یکهو کور میشود
یا مثلا وقتی حرف میزنید چاشنی قربان صدقه مبادا فراموشتان شود
مبادا فراموش کنید بگویید پیراهنی که تازه خریده چه به رنگش می آید
یا وقتی چشم در چشم هم حرف میزنید یادتان نرود یکهو صورتش را بگیرید و تا جایی که راه دارد بچلانیدش تا خستگی قلبتان در رود
مبادا یادتان برود ...
راستش میدانی من معتقدم آدم به همین دلخوشی های کوچک بند است ...
| #سارینا_جواهری |
میدانم که دوستش دارید
عشقتان را میگویم
ولی خب بیایید و کمی سیاست هم به خرج بدهید
من یادتان میدهم
مثلا صبح بخیر و شب بخیر هایش را با استیکر بدرقه نکنید حتی اگر دستتان بند است
شاید شما متوجه نشوید ولی پشت آن کلی ذوق نشسته که یکهو کور میشود
یا مثلا وقتی حرف میزنید چاشنی قربان صدقه مبادا فراموشتان شود
مبادا فراموش کنید بگویید پیراهنی که تازه خریده چه به رنگش می آید
یا وقتی چشم در چشم هم حرف میزنید یادتان نرود یکهو صورتش را بگیرید و تا جایی که راه دارد بچلانیدش تا خستگی قلبتان در رود
مبادا یادتان برود ...
راستش میدانی من معتقدم آدم به همین دلخوشی های کوچک بند است ...
| #سارینا_جواهری |