This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لب نهادم بر لبت گرمای تو آغاز شد
دکمه پیراهنت تا خط سینه باز شد
دست بردم زیر پیراهن که آرامت کنم
دست من با لرزش داغ تنت دمساز شد
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
دکمه پیراهنت تا خط سینه باز شد
دست بردم زیر پیراهن که آرامت کنم
دست من با لرزش داغ تنت دمساز شد
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نفسم را به تو دادم
بچشی مست شوی
ازهم آغوشی من نیست شوی
هست شوی
بزنی بوسه به لب ،
دست نوازش به تنم
در گناهم تو شبی همره و همدست شوی
#مسعود_محمدپور
نفسم را به تو دادم
بچشی مست شوی
ازهم آغوشی من نیست شوی
هست شوی
بزنی بوسه به لب ،
دست نوازش به تنم
در گناهم تو شبی همره و همدست شوی
#مسعود_محمدپور
تا به آغوش تو یک لحظه رسیدم گویی
پرچمِ فتحِ خودم را سرِ دروازه زدم!
دستِ معمار ازل در بدنت مشهود است
شرمسارم که چرا دست به این سازه زدم..
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
پرچمِ فتحِ خودم را سرِ دروازه زدم!
دستِ معمار ازل در بدنت مشهود است
شرمسارم که چرا دست به این سازه زدم..
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
صبح است، بپا خیز عزیزم غزلم باش
من شعر بخوانم تو میان بغلم باش
نان و کره و چای مهیاست.....کمی تو
از شهد لبت بین لبم کن ، عسلم باش
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima😋😉
من شعر بخوانم تو میان بغلم باش
نان و کره و چای مهیاست.....کمی تو
از شهد لبت بین لبم کن ، عسلم باش
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima😋😉
@asheghanehaye_fatima
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
Shekayate Hejran
Mohammad Esfahani
.
دین اگر لبهای من را بر لبت
مانع شود
دین و ایمان را رهایش کرده
کافر می شوم
🙂
#مسعود_محمدپور
#شکایت_هجران
#محمد_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
دین اگر لبهای من را بر لبت
مانع شود
دین و ایمان را رهایش کرده
کافر می شوم
🙂
#مسعود_محمدپور
#شکایت_هجران
#محمد_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@ashehanehsye_fatima
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@ashehanehsye_fatima
.
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima