چترت را کنار ایستگاهی
در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمیخواهم شاعر باشی ،
باران باش
همین برای هفت پشت
روییدن گل کافی ست
چه سرخ ،
چه سبز ،
چه غنچه . . .
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمیخواهم شاعر باشی ،
باران باش
همین برای هفت پشت
روییدن گل کافی ست
چه سرخ ،
چه سبز ،
چه غنچه . . .
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
مثل بارانم
بینیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...
تمام!
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب میبینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور میشوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقتهایی
خنکای آرام خداوندم
یک وقتهایی
عطرِ آهستهی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بینیاز از آواز آدمی،
همین سایه برای من کافی است
همین سکوت برای من ...
تمام!
دست از کلمات کشیده
کنار خودم به خواب می روم،
و در خواب میبینم گاهی
دارم به دعوت دریا
دور میشوم از درد و از آدمی ...
محشر است این
که از هفت دولت دنیا آزادم ،
من عین بارانم
یک وقتهایی
خنکای آرام خداوندم
یک وقتهایی
عطرِ آهستهی هوا ...
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش...
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی...هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان...!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
بايد حرف بزنيم
گفت و گو کنيم
زندگی را دوست بداريم
و بیترس و انتظار ...
اندکی عاشقی کنيم.
ما از هوای نشستن و
تسليمِ باد و خوابِ شب خوشمان نمیآيد
ما دلمان اصلا با سلوکِ بیموردِ مرگ
آشنا نبوده،
نيست،
نخواهد بود.
چقدر اين دوستداشتنهای بیدليل،
خوب است ، مثل همين باران بیسوال
که هی میبارد که هی اتفاقا آرام و شمرده
شمرده میبارد.
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
گفت و گو کنيم
زندگی را دوست بداريم
و بیترس و انتظار ...
اندکی عاشقی کنيم.
ما از هوای نشستن و
تسليمِ باد و خوابِ شب خوشمان نمیآيد
ما دلمان اصلا با سلوکِ بیموردِ مرگ
آشنا نبوده،
نيست،
نخواهد بود.
چقدر اين دوستداشتنهای بیدليل،
خوب است ، مثل همين باران بیسوال
که هی میبارد که هی اتفاقا آرام و شمرده
شمرده میبارد.
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
و تو
هر جا و هر کجای جهان که باشی،
باز به رویاهای من بازخواهی گشت.
تو مرا ربوده،
تو مرا کشته،
تو مرا به خاکستر خوابها نشاندهای.
هم از این روست که هر شب
تا سپیدهدم بیدارم!
عشق همین است در سرزمین من...
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
هر جا و هر کجای جهان که باشی،
باز به رویاهای من بازخواهی گشت.
تو مرا ربوده،
تو مرا کشته،
تو مرا به خاکستر خوابها نشاندهای.
هم از این روست که هر شب
تا سپیدهدم بیدارم!
عشق همین است در سرزمین من...
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
به حکم هزاره وُ
با دهانِ این دقیقه،
دعایم کردهاند،
تا به حرمتِ باران
همچنان بیدارِ گریه بمیرم،
حالا هر وقت بگویی علی!
میآیم.
من به مرور توانستهام
تکلمِ تمامِ جهان را تصرف کنم.
میشود آیا یکی لحظه از قضا
تو را دوباره به خواب خود ببینم...؟
ماه!
هی ماهِ مَرحَبا!
در این گیر و دارِ بیگریبان
دستم را بگیر،
من پیراهنْ دریدهٔ توام از اندوهِ انتظار!
تنها اشباحِ این شبِ خسته
شاهد هزار پهلو از نخوابیدنِ مناند.
من
غلتیده در تغزلِ این قیامتام
که شب تا سَحَر
مرثیه از مَحْشَرِ مولوی میخوانم.
میخوانم
بلکه کبریا
به یاریِ کلماتِ من بیاید،
وگرنه یکی میگوید این گریه از آن است وُ
یکی میگوید آن گریه از این!
حالا راهی بزن
رو به منزلی که نزدیکتر،
من بُریدهام!
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
با دهانِ این دقیقه،
دعایم کردهاند،
تا به حرمتِ باران
همچنان بیدارِ گریه بمیرم،
حالا هر وقت بگویی علی!
میآیم.
من به مرور توانستهام
تکلمِ تمامِ جهان را تصرف کنم.
میشود آیا یکی لحظه از قضا
تو را دوباره به خواب خود ببینم...؟
ماه!
هی ماهِ مَرحَبا!
در این گیر و دارِ بیگریبان
دستم را بگیر،
من پیراهنْ دریدهٔ توام از اندوهِ انتظار!
تنها اشباحِ این شبِ خسته
شاهد هزار پهلو از نخوابیدنِ مناند.
من
غلتیده در تغزلِ این قیامتام
که شب تا سَحَر
مرثیه از مَحْشَرِ مولوی میخوانم.
میخوانم
بلکه کبریا
به یاریِ کلماتِ من بیاید،
وگرنه یکی میگوید این گریه از آن است وُ
یکی میگوید آن گریه از این!
حالا راهی بزن
رو به منزلی که نزدیکتر،
من بُریدهام!
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
بیهوده امتحانم نکن!
من آنجا به تماشای تو ایستادهام،
که ماه
باردارِ برکهٔ باران به رعشههاست.
بیراه نیست
گم شدن در چشمهای تو…
که همزادِ هزار و یکی مؤنث است
هم در حلاوتِ حوریا.
دختر وَشِ واژههای من،
ظلمتْ گریزِ ماه وُ
قرینهٔ بیقبا
مَرحبا…!
به یادم بیاور
هم به یکی تغزل از حضرتی
که زیارتِ شیرازش
دیوانهام کرده است به دریابار.
پس ای هزاره، هجومِ همآغوش!
من این تماشا را،
ریرا تو… را به روح تو آراستهام،
کافرکیشِ کلماتِ من!
پَریْزادِ پرنیان،
میان به میان،
برهنه بیا و بتابانم، جاااانم…
به هَر هَلْ عطا که تویی…!
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من آنجا به تماشای تو ایستادهام،
که ماه
باردارِ برکهٔ باران به رعشههاست.
بیراه نیست
گم شدن در چشمهای تو…
که همزادِ هزار و یکی مؤنث است
هم در حلاوتِ حوریا.
دختر وَشِ واژههای من،
ظلمتْ گریزِ ماه وُ
قرینهٔ بیقبا
مَرحبا…!
به یادم بیاور
هم به یکی تغزل از حضرتی
که زیارتِ شیرازش
دیوانهام کرده است به دریابار.
پس ای هزاره، هجومِ همآغوش!
من این تماشا را،
ریرا تو… را به روح تو آراستهام،
کافرکیشِ کلماتِ من!
پَریْزادِ پرنیان،
میان به میان،
برهنه بیا و بتابانم، جاااانم…
به هَر هَلْ عطا که تویی…!
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
حالا حوالی همين روزهای مثلِ هم
برای دورافتادهترين دخترِ درياها
از نشانی مهآلودِ مسافری بنويس
که روزی از سمتِ سرشارترين
بوسهها خواهد آمد
دستش را خواهد گرفت
و او را با زورقِ پريانِ پرده پوش
به خوابِ بیپايانِ
گُلِ سرخ و پروانه خواهد برد...
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
برای دورافتادهترين دخترِ درياها
از نشانی مهآلودِ مسافری بنويس
که روزی از سمتِ سرشارترين
بوسهها خواهد آمد
دستش را خواهد گرفت
و او را با زورقِ پريانِ پرده پوش
به خوابِ بیپايانِ
گُلِ سرخ و پروانه خواهد برد...
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
در این سرزمینِ سوخته
نه ایمانی مانده به احتمالِ شفا،
نه پوزخندِ شعبدهبازی
که کلاهی و کبوتری،
ببین این عذابِ اَلیم
چه بر هزارهٔ هراس خوردگانِ
خسته آورده است.
دیگر نه رَدی که رؤیایِ راه بَلَدی،
نه مؤمنی که بَسا
باور به لَمْ یَلَدی...
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نه ایمانی مانده به احتمالِ شفا،
نه پوزخندِ شعبدهبازی
که کلاهی و کبوتری،
ببین این عذابِ اَلیم
چه بر هزارهٔ هراس خوردگانِ
خسته آورده است.
دیگر نه رَدی که رؤیایِ راه بَلَدی،
نه مؤمنی که بَسا
باور به لَمْ یَلَدی...
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
وقتی که دور از همگان
بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست.
آسوده باش، حالم خوب است
فقط در حيرتم
که از چه هوای رفتن به جایی دور
هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند!
به خدا من کاری نکردهام
فقط لای نامههایی به ریرا
گلبرگ تازهای کنار میبوسمت جا نهاده و
بسيار گريستهام
چرا از اين که به رويای آن پرندهی خاموش
خبر از باغات آينه آوردهام، سرزنشم میکنيد!؟
خب به فرض که در خواب اين چراغ هم گريهام گرفت
بايد برويد تمام اين دامنه را تا نمیدانم آن کجا
پُر از سايهسارِ حرف و حديث کنيد،
يعنی که من فرقِ ميانِ دعای گريه و گيسو بُران باران را نمیفهمم؟!
خستهام، خسته، ریرا
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست.
آسوده باش، حالم خوب است
فقط در حيرتم
که از چه هوای رفتن به جایی دور
هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند!
به خدا من کاری نکردهام
فقط لای نامههایی به ریرا
گلبرگ تازهای کنار میبوسمت جا نهاده و
بسيار گريستهام
چرا از اين که به رويای آن پرندهی خاموش
خبر از باغات آينه آوردهام، سرزنشم میکنيد!؟
خب به فرض که در خواب اين چراغ هم گريهام گرفت
بايد برويد تمام اين دامنه را تا نمیدانم آن کجا
پُر از سايهسارِ حرف و حديث کنيد،
يعنی که من فرقِ ميانِ دعای گريه و گيسو بُران باران را نمیفهمم؟!
خستهام، خسته، ریرا
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima