عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم ...
اکنون که پیدا کرده ام ،
بنشین تماشایت کنم ...
الماس اشک شوق را
تاجی به گیسویت نهم ...
گل های باغ شعر را
زیب سراپایت کنم ...
#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گشتم که پیدایت کنم ...
اکنون که پیدا کرده ام ،
بنشین تماشایت کنم ...
الماس اشک شوق را
تاجی به گیسویت نهم ...
گل های باغ شعر را
زیب سراپایت کنم ...
#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند
سرود می خوانند...
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند
سرود می خوانند...
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
در بنفشه زار چشم تو
برگ های زرد و نیلی و بنفش،
عطرهای زرد و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!
روی مخمل لطیف گونه هات،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه بازمی کنند،
بهتر از تمام رنگها و رازها!
*
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعرهای ناب!
نام تو، اگر چه بهترین سرود زندگیست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
« بهترینِ بهترینِ من » خطاب می کنم،
بهترینِ بهترین ِمن!
#فریدون_مشیری, بهار را باورکن
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
برگ های زرد و نیلی و بنفش،
عطرهای زرد و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!
روی مخمل لطیف گونه هات،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه بازمی کنند،
بهتر از تمام رنگها و رازها!
*
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعرهای ناب!
نام تو، اگر چه بهترین سرود زندگیست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
« بهترینِ بهترینِ من » خطاب می کنم،
بهترینِ بهترین ِمن!
#فریدون_مشیری, بهار را باورکن
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کاش می دیدم، چیست
آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست!
*
آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنهء جان سوخته، می گردانی
موج موسیقیِ عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم میکند، ای غنچه رنگین!پر پر!
*
من، در آن لحظه، که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیدهء ایمان را
در پنجه باد
رقصشیطانیخواهشرا
درآتش سبز!
نورپنهانیبخششرا
درچشمهءمهر!
اهتزاز ابدیت رامی بینم
بیش ازاین،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاریست.
#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست!
*
آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنهء جان سوخته، می گردانی
موج موسیقیِ عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم میکند، ای غنچه رنگین!پر پر!
*
من، در آن لحظه، که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیدهء ایمان را
در پنجه باد
رقصشیطانیخواهشرا
درآتش سبز!
نورپنهانیبخششرا
درچشمهءمهر!
اهتزاز ابدیت رامی بینم
بیش ازاین،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاریست.
#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دیدی آن را
که تو خواندی به جهان یارترین,
سینه را ساختی از عشقش,
سرشارترین....
آنکه می گفت:
منم بهر تو غمخوارترین،،،
چه دل آزارترین شد،
چه دل آزارترین....
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
که تو خواندی به جهان یارترین,
سینه را ساختی از عشقش,
سرشارترین....
آنکه می گفت:
منم بهر تو غمخوارترین،،،
چه دل آزارترین شد،
چه دل آزارترین....
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
بسی گفتند: دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است
اما نوشداروست ...
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است
اما نوشداروست ...
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی
از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نه گسستم نه رمیدم
رفت در ظلمت غم
آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی
از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نه گسستم نه رمیدم
رفت در ظلمت غم
آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
هر صبح، گنجشکی، لب ایوان خانه
سر می دهد آوازهایی شادمانه
جان مایهی آواز او آزادی اوست
آزادی او چهره ساز ِ شادی اوست
پرواز، آواز
آواز، پرواز
بر شاخهها، بر بامها،
تا دور دست ِ بیکرانه
من نیز، هر صبح
اینجا، کنار پنجره، پر بسته، دلتنگ
شعری، سرودی، میسرایم
با حسرت ِ پرواز ِ آن مرغ خوشآهنگ
او، می سراید تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند با هر ترانه
من، می سرایم، تا نمیرم؛ تا بمانم
بر ما چنین رفتهست فرمان زمانه
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
سر می دهد آوازهایی شادمانه
جان مایهی آواز او آزادی اوست
آزادی او چهره ساز ِ شادی اوست
پرواز، آواز
آواز، پرواز
بر شاخهها، بر بامها،
تا دور دست ِ بیکرانه
من نیز، هر صبح
اینجا، کنار پنجره، پر بسته، دلتنگ
شعری، سرودی، میسرایم
با حسرت ِ پرواز ِ آن مرغ خوشآهنگ
او، می سراید تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند با هر ترانه
من، می سرایم، تا نمیرم؛ تا بمانم
بر ما چنین رفتهست فرمان زمانه
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
پر كن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمیبرد
اين جامها كه در پی هم میشود تهی
دريای آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب میربايد و آبم نمیبرد
من با سمند سركش و جادویی شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهی انديشههای گرم
تا مرز ناشناختهی مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطرههای گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمیبرد
هان ای عقاب عشق!
از اوج قلههای مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمیبرد
آن بی ستارهام كه عقابم نمیبرد
در راه زندگی
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اينكه ناله میكشم از دل كه:
آب... آب...
ديگر فريب هم به سرابم نمیبرد
پر كن پياله را
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمیبرد
اين جامها كه در پی هم میشود تهی
دريای آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب میربايد و آبم نمیبرد
من با سمند سركش و جادویی شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهی انديشههای گرم
تا مرز ناشناختهی مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطرههای گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمیبرد
هان ای عقاب عشق!
از اوج قلههای مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمیبرد
آن بی ستارهام كه عقابم نمیبرد
در راه زندگی
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اينكه ناله میكشم از دل كه:
آب... آب...
ديگر فريب هم به سرابم نمیبرد
پر كن پياله را
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima