💜
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
Deltang
Siavash Ghomayshi
دلم تنگه ولی اینجا
کسی چشم انتظارم نیست
همه هستن ولی افسوس
اونی که دوست دارم... نیست
ترانهسرا: #محمدرضا_روزبه
@Jamshidipouya
کسی چشم انتظارم نیست
همه هستن ولی افسوس
اونی که دوست دارم... نیست
ترانهسرا: #محمدرضا_روزبه
@Jamshidipouya
بهنامِ تو امروز آواز دادم سحَر را
بهنامِ تو خواندم
درخت و پُل و باد و
نیلوفرِ صبحدَم را
تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهایِ خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس
میانِ دلِ خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجازِ باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هِیهایِ غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بهنامِ تو خواندم
درخت و پُل و باد و
نیلوفرِ صبحدَم را
تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهایِ خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس
میانِ دلِ خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجازِ باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هِیهایِ غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
«عشق حدِ وسط ندارد؛ یا تباه میکند یا رستگاری میبخشد. بشر پیوسته بر سرِ همین دوراهی است: تباهی یا رستگاری. هیچ تقدیری نمیتواند مانندِ عشق چنین قاطعانه این امر را جلوهگر سازد.»*
■✍: #ویکتور_هوگو [ Victor-Marie Hugo / فرانسه، ۲۶ فوریهی ۱۸۰۲ – ۲۲ مهی ۱۸۸۵ ]
■برگردان: #محمدرضا_پارسایار
*از رمان «بینوایان»/ نشر: #هرمس
@asheghanehaye_fatima
■✍: #ویکتور_هوگو [ Victor-Marie Hugo / فرانسه، ۲۶ فوریهی ۱۸۰۲ – ۲۲ مهی ۱۸۸۵ ]
■برگردان: #محمدرضا_پارسایار
*از رمان «بینوایان»/ نشر: #هرمس
@asheghanehaye_fatima
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima