عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
چون نی نوازشی به لب خویش کن مرا
زان پیشتر که بند من از بند بگسلد

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
هر که را دیدیم حیرانِ قدِ رعنای اوست

#صائب_تبریزی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.


همچنان بی تابیِ دل می برد، سویش مرا...


#صائب_تبریزی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت

تو با آن قامت رعنا به هر گلشن که بخرامی
خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارت

ز شیرینی سرشک شمع نقل انجمن گردد
به هر محفل که آید در سخن لعل شکربارت

سرافرازی ترا چون شاخ گل می زیبد از خوبان
که گل سامان بال وپر دهد از شوق دستارت

نگردد در تماشای تو چون نظارگی حیران؟
که می دارد عرق را از چکیدن باز رخسارت

چه گل چیند ز رخسار تو چشم اشکبار من؟
که می داند عرق را شبنم بیگانه گلزارت

شود رطل گران نظارگی را نقش پای تو
ز بس مستانه چون موج شراب افتاده رفتارت

غبار آلوده گرد کسادی می رود بیرون
اگر یوسف به آن سامان حسن آید به بازارت

چو مژگان سینه ام چاک است از رشک نگاه تو
که در هر گردشی گردد به گرد چشم بیمارت

ترا می زیبد از زنجیر مویان بنده پروردن
که بر آزادمردان نازها دارد گرفتارت

ز گلزار تو مرغ جان صائب چون هوا گیرد؟
که دامنگیر گردد بوی گل را خار دیوارت

#صائب_تبریزی, دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از گلشنی که سروِ تو دامن‌کشان رود

بی‌طاقتی ز ریشه برآرد نهال را

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
.


گفتگوی خامُشان را
تَرجمان در کار نیست
لال می‌فهمد به آسانی
زبانِ لال را


رنجِ باریکِ تو صائب
از دلِ پُرآرزوست
دور کن این عنکبوتِ رشتهٔ آمال را ...




       #صائب_تبریزی

@asheghanehaye_fatima
زخجلت باغبان بر خاک مالد روی گلها را
غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد

به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن
عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد

گره گردد زبان غنچه گویا در آن محفل
که مهر خامشی از چشمه نوش تو برخیزد

تو آن سرو قباپوشی ریاض آفرینش را
که صبح از جا به انداز برو دوش تو برخیزد

زتمکین نکویی نامه سربسته را ماند
خط سبزی که از لبهای خاموش تو برخیزد

تو گل در خوابگاه افشانی و من خون خود ریزم
که از بهر چه این بی شرم از آغوش تو برخیزد

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرم
پنبه بردار از سر میناودر گوشم گذار

از خمار می گرانی می کند سر بر تنم
تا سبک گردم سبوی باده بر دوشم گذار

کرده ام قالب تهی از اشتیاقت عمرهاست
قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هوشیاری حجاب حسن مانع می شود
در سرمستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجراز زلف است بیش
پنبه ای بر لب ازان صبح بنا گوشم گذار


#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
در بزمِ ما به باده و جام احتیاج نیست

ما را بس‌است مستیِ ذکرِ مدامِ دوست

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از طلب چون شوم آسوده؟ که هر چشم زدن

می‌شود تازه ز رخسارِ #تو ایمانِ طلب

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت

ز فیض حسن تو شد عالم آنچنان سیراب
که می توان ز گل کاغذی گلاب گرفت


#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
از دستِ نوازش تپشِ دل نشود کم
ساکن نشود زلزله از پای فشردن ...

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
بوسه از کنجِ لبِ یار نخورده ست کسی
ره بِه گنجینۀ اسرار نبرده ست کسی

من وُ یِک لحظه جُدائی زِ تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر بِه عاشِق نسپرده ست کسی!

لب نهادم بِه لبِ یار وُ سپردم جان را
تا بِه امروز بِه این مرگ نمرده ست، کسی!


#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست
عمر دوباره سایه بالای دلبرست

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
بوسه هر چند ...
که در کیش محبت کُفرست ..!

کیست ...
لبهای تُرا بیند ..
و طامع نشود ..؟

#صائب_تبریزی

@asheghanehaye_fatima
لبش به خنده دل غنچه را دونیم کند
نگاه را گل رخسار او شمیم کند

من ومضایقه دل به آنچنان چشمی
بخیل را نگه گرم او کریم کند

#صائب_تبریزی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟

جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای
تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم

همه شب هلاه صفت گرد دلم می‌گردد
که ز آغوش خود ای ماه، حصار تو کنم

جون سر زلف، امید من ناکام این است
که شبی روز در آغوش و کنار تو کنم

دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار
تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم

آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم

کم نشد درد تو صائب به مداوای مسیح
من چه تدبیر دل خسته زار تو کنم؟

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
کرده‌ام قالب تهی از اشتیاقت، عمرهاست
قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هشیاری حجاب حسن مانع می‌شود
در سر مستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش
پنبه‌ای بر لب ازان صبح بناگوشم گذار

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم
که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده‌‌ای

#صائب_تبریزی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد
عیسی شود ان خسته که بیمارتو باشد

گر خاک شود سرمه خاموشی سیل است
آن سینه که گنجینه اسرار تو باشد

چون برق سبکسیر بود شمع مزارش
هر سوخته جانی که طلبکار تو باشد

هر چاک قفس از تو خیابان بهشتی است
خوش وقت اسیری که گرفتارتو باشد

سیلاب قیامت به نظر موج سراب است
آن را که نظرواله رفتار تو باشد

بر چهره گل پای چوشبنم نگذارد
آن راهروی را که به پاخار تو باشد

خوابی که به از دولت بیدار توان گفت
خوابی است که در سایه دیوارتو باشد

از چشمه خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لب تشنه دیدارتو باشد

در رشته کشد گوهر خورشید نگاهش
چشمی که به رخسار گهربارتو باشد

#صائب_تبریزی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima