@asheghanehaye_fatima
❑بیداری
... چشمانِ تابانت،
رو به آسمان،
میدرند پرده ظلمت شب ازلی را
آنگاه عاشقانه
میتابانند ستارگان ابدی را
رو به زمین.
بیداریت
خیزشی بی پایان،
خیزشت
سقوطی ابدی...
■کارل مارکس
#کارل_مارکس #شعر
❑بیداری
... چشمانِ تابانت،
رو به آسمان،
میدرند پرده ظلمت شب ازلی را
آنگاه عاشقانه
میتابانند ستارگان ابدی را
رو به زمین.
بیداریت
خیزشی بی پایان،
خیزشت
سقوطی ابدی...
■کارل مارکس
#کارل_مارکس #شعر
@asheghanehaye_fatima
بخشی کوتاه از نامه #کارل_مارکس به همسرش #جنی
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع شده در جانم و همهی خصوصیات قلبیام شکل گرفته است. آن باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم؛
مطالعه و آموزش و پرورش جدید، ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شکگرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غُرغُرو کرده است. اما عشق _نه عشق فویرباخی، نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا_ بلکه عشق به معشوق و به طور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجدداً حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بینشان تعدادی از آنها زیبارویند. اما کجا میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتی با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبرانناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.
من با بوسه زدن به درد، آن را دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیز دلم.
کارل خودت
بخشی کوتاه از نامه #کارل_مارکس به همسرش #جنی
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع شده در جانم و همهی خصوصیات قلبیام شکل گرفته است. آن باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم؛
مطالعه و آموزش و پرورش جدید، ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شکگرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غُرغُرو کرده است. اما عشق _نه عشق فویرباخی، نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا_ بلکه عشق به معشوق و به طور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجدداً حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بینشان تعدادی از آنها زیبارویند. اما کجا میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتی با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبرانناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.
من با بوسه زدن به درد، آن را دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیز دلم.
کارل خودت
@asheghanehaye_fatima
آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعه است.
تحقیر زن یکی از ویژگیهای اساسی تمدن کنونیست. هیچ کس به اندازهی خود مرد از اسارت زن مجازات نمیشود.
#خانوادهی_مقدس
#کارل_مارکس
آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعه است.
تحقیر زن یکی از ویژگیهای اساسی تمدن کنونیست. هیچ کس به اندازهی خود مرد از اسارت زن مجازات نمیشود.
#خانوادهی_مقدس
#کارل_مارکس
.
کارگرانِ جهان متحد شوید !
شما چیزی برای از دست دادن ندارید
جز زنجیرهایتان !
#کارل_مارکس
اول ماه مه
۱۱ اردیبهشت ، روز جهانی کار و کارگر
گرامی باد
@asheghanehaye_fatima
کارگرانِ جهان متحد شوید !
شما چیزی برای از دست دادن ندارید
جز زنجیرهایتان !
#کارل_مارکس
اول ماه مه
۱۱ اردیبهشت ، روز جهانی کار و کارگر
گرامی باد
@asheghanehaye_fatima
معشوق قلب من، من دوباره برای تو نامه مینویسم چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم بدون اینکه تو چیزی درباره آن بدانی، بشنوی و حتا قادر باشی که به آن پاسخ دهی.
غیبتهای کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه میشوند و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نخواهند بود.
دوری، حتا برج و باروهای بزرگ را هم کوچک میکند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل میشوند.
عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سببساز اذیت انسان شود، زمانیکه آن شی از جلوی چشمان برداشته میشود، ناپدید میگردد.
احساسات عمیق که به واسطه نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطه جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعیاش باز میگردد. فاصله سبب میشود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمییابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع شده جانم و همه خصوصیات قلبیام شکل گرفته است. آن باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم.
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شکگرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غرغرو کرده است. اما عشق – نه عشق "فویرباخی"_ نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا _ بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بینشان تعدادی از آنها زیبا رویند. اما کجا من میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتا هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتا با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبران ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی .
من با بوسه زدن به درد، آنرا دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیزدلم.
تو و بچهها را هزاران بار میبوسم.
کارل خودت.
نامه #کارل_مارکس به همسرش #جنی
@asheghanehaye_fatima
غیبتهای کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه میشوند و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نخواهند بود.
دوری، حتا برج و باروهای بزرگ را هم کوچک میکند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل میشوند.
عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سببساز اذیت انسان شود، زمانیکه آن شی از جلوی چشمان برداشته میشود، ناپدید میگردد.
احساسات عمیق که به واسطه نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطه جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعیاش باز میگردد. فاصله سبب میشود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمییابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع شده جانم و همه خصوصیات قلبیام شکل گرفته است. آن باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم.
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شکگرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غرغرو کرده است. اما عشق – نه عشق "فویرباخی"_ نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا _ بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بینشان تعدادی از آنها زیبا رویند. اما کجا من میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتا هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتا با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبران ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی .
من با بوسه زدن به درد، آنرا دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیزدلم.
تو و بچهها را هزاران بار میبوسم.
کارل خودت.
نامه #کارل_مارکس به همسرش #جنی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اَگر کارِ ما این نیست که آینده ای بسازیم که برایِ همیشه به مشکلاتِ انسان پایان میدهد، پس آنچه اَکنون باید اَنجام دهیم کاملاً مشخص اَست؛ منظورم نقدِ بیرحمانهی هر چیزِ موجود اَست، بیرحمانه به این معنی که این نقد نه اَز پیامدهایِ خود هراسی دارد و نه اَز درگیر شدن با قدرت هایِ حاکم.
#کارل_مارکس
اَگر کارِ ما این نیست که آینده ای بسازیم که برایِ همیشه به مشکلاتِ انسان پایان میدهد، پس آنچه اَکنون باید اَنجام دهیم کاملاً مشخص اَست؛ منظورم نقدِ بیرحمانهی هر چیزِ موجود اَست، بیرحمانه به این معنی که این نقد نه اَز پیامدهایِ خود هراسی دارد و نه اَز درگیر شدن با قدرت هایِ حاکم.
#کارل_مارکس
@asheghanehaye_fatima
معشوق قلب من، من دوباره برای تو نامه مینویسم چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم بدون اینکه تو چیزی درباره آن بدانی، بشنوی و حتی قادر باشی که به آن پاسخ دهی.
غیبتهای کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه شده و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نخواهند بود.
دوری، حتی برج و باروهای بزرگ را هم کوچک میکند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل میشوند.
عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سببساز اذیت انسان شود، زمانیکه آن شئ از جلوی چشممان برداشته میشود، ناپدید میگردد.
احساسات عمیق که به واسطهی نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطهی جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعیاش باز میگردد. فاصله سبب میشود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمییابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خود را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمعشدهی جانم و همه خصوصیات قلبیام پدید آمده است و باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم.
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خود کرده است؛ همچنین شکگرایی سبب گشته که در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غرغرو کرده است. اما عشق – نه عشق فویرباخی_ نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا _ بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در میانشان تعدادی از آنها زیبا رویند. اما کجا من میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتی با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبرانناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.
من با بوسه زدن به درد، آنرا دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیزدلم...
تو و بچهها را هزاران بار میبوسم.
کارل خودت
نامهی #کارل_مارکس به همسرش جنی
My heart’s beloved:
I am writing you again, because I am alone and because it troubles me always to have a dialogue with you in my head, without your knowing anything about it or hearing it or being able to answer…
Momentary absence is good, for in constant presence things seem too much alike to be differentiated. Proximity dwarfs even towers, while the petty and the commonplace, at close view, grow too big. Small habits, which may physically irritate and take on emotional form, disappear when the immediate object is removed from the eye. Great passions, which through proximity assume the form of petty routine,grow and again take on their natural dimension on account of the magic of distance. So it is with my love. You have only to be snatched away from me even in a mere dream, and I know immediately that the time has only served, as do sun and rain for plants, for growth.
The moment you are absent, my love for you shows itself to be what it is, a giant, in which are crowded together all the energy of my spirit and all the character of my heart. It makes me feel like a man again, because I feel a great passion; and the multifariousness, in which study and modern education entangle us, and the skepticism which necessarily makes us find fault with all subjective and objective impressions, all of these are entirely designed to make us all small and weak and whining. But love – not love for the Feuerbach-type of man, not for the metabolism, not for the proletariat – but the love for the beloved and particularly for you, makes a man again a man…
There are many females in the world, and some among them are beautiful. But where could I find again a face, whose every feature, even every wrinkle, is a reminder of the greatest and sweetest memories of my life? Even my endless pains, my irreplaceable losses I read in your sweet countenance, and I kiss away the pain when I kiss your sweet face…
Good-bye, my sweet heart. I kiss you and the children many thousand times.
Yours karl
@ash
معشوق قلب من، من دوباره برای تو نامه مینویسم چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم بدون اینکه تو چیزی درباره آن بدانی، بشنوی و حتی قادر باشی که به آن پاسخ دهی.
غیبتهای کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه شده و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نخواهند بود.
دوری، حتی برج و باروهای بزرگ را هم کوچک میکند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل میشوند.
عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سببساز اذیت انسان شود، زمانیکه آن شئ از جلوی چشممان برداشته میشود، ناپدید میگردد.
احساسات عمیق که به واسطهی نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطهی جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعیاش باز میگردد. فاصله سبب میشود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمییابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.
زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خود را نشان میدهد و آن چیزی بس غولآساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمعشدهی جانم و همه خصوصیات قلبیام پدید آمده است و باعث میشود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه میکنم.
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خود کرده است؛ همچنین شکگرایی سبب گشته که در تمامی ادارک عینی و ذهنیمان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غرغرو کرده است. اما عشق – نه عشق فویرباخی_ نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا _ بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث میشود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در میانشان تعدادی از آنها زیبا رویند. اما کجا من میتوانم چهرهای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرینترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتی با وجود مواجهه با دردهای بیپایان و ضررهای جبرانناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.
من با بوسه زدن به درد، آنرا دور میکنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه میزنم.
بدرود عزیزدلم...
تو و بچهها را هزاران بار میبوسم.
کارل خودت
نامهی #کارل_مارکس به همسرش جنی
My heart’s beloved:
I am writing you again, because I am alone and because it troubles me always to have a dialogue with you in my head, without your knowing anything about it or hearing it or being able to answer…
Momentary absence is good, for in constant presence things seem too much alike to be differentiated. Proximity dwarfs even towers, while the petty and the commonplace, at close view, grow too big. Small habits, which may physically irritate and take on emotional form, disappear when the immediate object is removed from the eye. Great passions, which through proximity assume the form of petty routine,grow and again take on their natural dimension on account of the magic of distance. So it is with my love. You have only to be snatched away from me even in a mere dream, and I know immediately that the time has only served, as do sun and rain for plants, for growth.
The moment you are absent, my love for you shows itself to be what it is, a giant, in which are crowded together all the energy of my spirit and all the character of my heart. It makes me feel like a man again, because I feel a great passion; and the multifariousness, in which study and modern education entangle us, and the skepticism which necessarily makes us find fault with all subjective and objective impressions, all of these are entirely designed to make us all small and weak and whining. But love – not love for the Feuerbach-type of man, not for the metabolism, not for the proletariat – but the love for the beloved and particularly for you, makes a man again a man…
There are many females in the world, and some among them are beautiful. But where could I find again a face, whose every feature, even every wrinkle, is a reminder of the greatest and sweetest memories of my life? Even my endless pains, my irreplaceable losses I read in your sweet countenance, and I kiss away the pain when I kiss your sweet face…
Good-bye, my sweet heart. I kiss you and the children many thousand times.
Yours karl
@ash
✍پول وفاداری را به بی وفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند !
#کارل_مارکس
asheghanehaye_fatima@
#کارل_مارکس
asheghanehaye_fatima@
•••
هرگز با آنچه مدام روحم را
مشغول ساخته...
توان سازش کردنم نیست،
هرگز آرام نمی گیرم…
من باید بیوقفه
تلاش کنم!
دیگران شادی را
تنها به وقت فراغت می شناسند،
آزادانه خودستایی می کنند…
و مکرٌر در نیایش
و شکرگزارند.
من گرفتارِ کشمکشی بی انتهایم،
در جوش و خروشی مدام
رؤیایی بی پایان؛
نمیتوانم پیروِ زندگی باشم،
من همسفر جریان نخواهم شد!
بهشت را درخواهم یافت،
دنیا را
مجذوب خویش خواهم کرد؛
با عشق، با نفرت…
من بر آنم
که ستارهام... به روشنی بدرخشد!
تلاش خواهم کرد
تا همه چیز را بدست آورم،
همۀ موهبات خدایان را...
همه چیز را عمیقاً خواهم شناخت،
اعماق ترانه و هنر را
اندازه خواهم گرفت.
دنیاها را
برای همیشه از میان برخواهم داشت،
از آنجا که نمیتوانم
دنیایی بسازم،
زیرا آنها، گُنگ از چرخشی سحرآمیز ...
هرگز به خواهش من
اعتنا نمیکنند،
مرده و خاموش
از اعمال ما
با حقارت روی برمیگردانند؛
ما و همۀ کارهایمان زوال شوندهاند —
غافل، به راه خویش روانه میشوند…
ولی من، هرگز شریک آنان
نخواهم شد –
با امواج طوفانی رانده شدن،
از پی هیچ... همیشه دویدن،
نگران تجمٌل و غرور خویش…
ناگهان، تالارها و سنگرها
با شتاب بر سر راهشان
فرو میافتند و ویران میشوند…
و آنان
در خلاء ناپدید میگردند،
ولی باز... امپراطوریِ دیگری
زاده میشود
و اینچنین گردش سالها
ادامه مییابد:
از هیچ به همه
از گهواره تا گور،
فرازهای بیانتها...
فرودهای بی پایان...
پس ارواح... راه خود پیش میگیرند
تا سرانجام
کاملاً از پای در آیند،
تا اربابان و سروَران شان را
یکسره نابود سازند.
بگذار با شهامت
از آن حلقۀ مقدٌر منقوش_خدا
بگذریم،
و آنگاه که کفه های سرنوشت، نوسان مییابند
در شادی و اندوه هم
تماماً سهیم شویم.
زین رو، بگذار همه چیزمان را
به مخاطره افکنیم،
هرگز نایستیم
هرگز تسلیم خستگی نشویم…
نه در سکوتی اندوهبار، راکد
بی هیچ عمل یا آرزویی؛
نه در خوداندیشیِ اندوهگین
خم شده در زیر یوغی از درد! …
تا حسرت ها، آرزوها و اعمال ما
برآورده نشده بمانند.
#کارل_مارکس
ترجمه:زهره مهرجو
@asheghanehaye_fatima
هرگز با آنچه مدام روحم را
مشغول ساخته...
توان سازش کردنم نیست،
هرگز آرام نمی گیرم…
من باید بیوقفه
تلاش کنم!
دیگران شادی را
تنها به وقت فراغت می شناسند،
آزادانه خودستایی می کنند…
و مکرٌر در نیایش
و شکرگزارند.
من گرفتارِ کشمکشی بی انتهایم،
در جوش و خروشی مدام
رؤیایی بی پایان؛
نمیتوانم پیروِ زندگی باشم،
من همسفر جریان نخواهم شد!
بهشت را درخواهم یافت،
دنیا را
مجذوب خویش خواهم کرد؛
با عشق، با نفرت…
من بر آنم
که ستارهام... به روشنی بدرخشد!
تلاش خواهم کرد
تا همه چیز را بدست آورم،
همۀ موهبات خدایان را...
همه چیز را عمیقاً خواهم شناخت،
اعماق ترانه و هنر را
اندازه خواهم گرفت.
دنیاها را
برای همیشه از میان برخواهم داشت،
از آنجا که نمیتوانم
دنیایی بسازم،
زیرا آنها، گُنگ از چرخشی سحرآمیز ...
هرگز به خواهش من
اعتنا نمیکنند،
مرده و خاموش
از اعمال ما
با حقارت روی برمیگردانند؛
ما و همۀ کارهایمان زوال شوندهاند —
غافل، به راه خویش روانه میشوند…
ولی من، هرگز شریک آنان
نخواهم شد –
با امواج طوفانی رانده شدن،
از پی هیچ... همیشه دویدن،
نگران تجمٌل و غرور خویش…
ناگهان، تالارها و سنگرها
با شتاب بر سر راهشان
فرو میافتند و ویران میشوند…
و آنان
در خلاء ناپدید میگردند،
ولی باز... امپراطوریِ دیگری
زاده میشود
و اینچنین گردش سالها
ادامه مییابد:
از هیچ به همه
از گهواره تا گور،
فرازهای بیانتها...
فرودهای بی پایان...
پس ارواح... راه خود پیش میگیرند
تا سرانجام
کاملاً از پای در آیند،
تا اربابان و سروَران شان را
یکسره نابود سازند.
بگذار با شهامت
از آن حلقۀ مقدٌر منقوش_خدا
بگذریم،
و آنگاه که کفه های سرنوشت، نوسان مییابند
در شادی و اندوه هم
تماماً سهیم شویم.
زین رو، بگذار همه چیزمان را
به مخاطره افکنیم،
هرگز نایستیم
هرگز تسلیم خستگی نشویم…
نه در سکوتی اندوهبار، راکد
بی هیچ عمل یا آرزویی؛
نه در خوداندیشیِ اندوهگین
خم شده در زیر یوغی از درد! …
تا حسرت ها، آرزوها و اعمال ما
برآورده نشده بمانند.
#کارل_مارکس
ترجمه:زهره مهرجو
@asheghanehaye_fatima