عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


بخشی کوتاه از نامه #کارل_مارکس به همسرش #جنی

زمانی‌که تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان می‌دهد و آن چیزی بس غول‌آساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع‌ شده در جانم و همه‌ی خصوصیات قلبی‌ام شکل گرفته است. آن باعث می‌شود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه می‌کنم؛
مطالعه و آموزش و پرورش جدید، ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شک‌گرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنی‌مان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی این‌ها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غُرغُرو کرده است. اما عشق _نه عشق فویرباخی، نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا_ بلکه عشق به معشوق و به طور مشخص عشق به تو، باعث می‌شود که یک انسان مجدداً حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بین‌شان تعدادی از آن‌ها زیبارویند. اما کجا می‌توانم چهره‌ای که هر جزء آن و حتی هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرین‌ترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتی با وجود مواجهه با دردهای بی‌پایان و ضررهای جبران‌ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.
من با بوسه زدن به درد، آن را دور می‌کنم، زمانی‌که بر صورت شیرین تو بوسه می‌زنم.
بدرود عزیز دلم.



کارل خودت
@asheghanehaye_fatima



پیرزن که بشوم ،
لباسِ جگری می پوشم
با کلاهی سرخ که به هم نمی آیند
و به من نمی خورَد .

و مستمری اَم را
خرجِ خریدِ برندی و
دستکشِ تابستانی و
صندل های ابریشمی می کنم ،
و می گویم پولِ خریدِ کَرِه نداریم !


خسته که بشوم کفِ خیابان می نشینم
و از مغازه ها
مُشت مُشت اِشانتیون بر می دارم و
زنگِ خطرها را فشار می دهم
و عصایم را
روی نرده های پیاده رو می دَوانَم
و مَحضِ جوانی ، بَزَکی می کنم!

تووی باران
با دمپایی می زنم از خانه بیرون
و از باغچه های همسایه ها
گُل می چینم

حتی می شود
پیرهن های ناجور
به تن کرد و چاق تر هم شد
و یک کیلو و نیم سوسیس را
یک نفس لمباند

یا یک هفته را
فقط با نان و ترشی سر کرد

و تووی جعبه ها
مداد و خودکار و
زیر لیوانی و خِرت و پِرت انبارکرد

اما حالا
باید
لباس هایی پوشید که گرمِمان نگه دارد

باید اجازه داد و در خیابان فحش نداد
و الگوی خوبی برای بچه ها بود

باید دوستان را
به شام دعوت کرد و روزنامه خواند

ولی من
شاید
باید همین الان کمی تمرین کنم ، نَه؟!

تا وقتی یکدفعه پیر شدم و
جگری پوشیدم
آشنایانم
خیلی متعجب و حیران نمانند ...

#جنی_جوزف
معشوق قلب من، من دوباره برای تو نامه می‌نویسم چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم بدون اینکه تو چیزی درباره آن بدانی، بشنوی و حتا قادر باشی که به آن پاسخ دهی.
غیبت‌های کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر بطور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل زندگی خیلی بهم شبیه می‌شوند و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نخواهند بود.
دوری، حتا برج و باروهای بزرگ را هم کوچک می‌کند؛ در حالی‌که چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل می‌شوند.
عادت‌های کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و بصورت فیزیکی سبب‌ساز اذیت انسان شود، زمانی‌که آن شی از جلوی چشمان برداشته می‌شود، ناپدید می‌گردد.
احساسات عمیق که به‌ واسطه نزدیکی و در دسترس بودن افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطه جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعی‌اش باز می‌گردد. فاصله سبب می‌شود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمی‌یابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.
زمانی‌که تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان می‌دهد و آن چیزی بس غول‌آساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع شده جانم و همه خصوصیات قلبی‌ام شکل گرفته است. آن باعث می‌شود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه می‌کنم.
مطالعه و آموزش و پرورش جدید ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شک‌گرایی باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنی‌مان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی این‌ها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غرغرو کرده است. اما عشق – نه عشق "فویرباخی"_ نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا _ بلکه عشق به معشوق و بطور مشخص عشق به تو، باعث می‌شود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.
در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بین‌شان تعدادی از آن‌ها زیبا رویند. اما کجا من می‌توانم چهره‌ای که هر جزء آن و حتا هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرین‌ترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟
حتا با وجود مواجهه با دردهای بی‌پایان و ضررهای جبران ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی .
من با بوسه زدن به درد، آنرا دور می‌کنم، زمانی‌که بر صورت شیرین تو بوسه می‌زنم.
بدرود عزیزدلم.
تو و بچه‌ها را هزاران بار می‌بوسم.

کارل خودت.



نامه‌ #کارل_مارکس به همسرش #جنی

@asheghanehaye_fatima