@asheghanehaye_fatima
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند
@asheghanehaye_fatima
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
می شود کناررودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند/کانادا
برگردان:
#بابک_شاکر
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
می شود کناررودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند/کانادا
برگردان:
#بابک_شاکر
@asheghanehaye_fatima
شبها می شود از کنار رودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتا آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
و درون رودخانه افتاد
و وقت سقوط تازه فهمید که آغوش تو بوده است
شبها می شود از کافه تا خانه را سوار قایقی شد
که روی آغوش تو روان است
و آنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتا خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتا اگر رودخانه ای خشک باشی.
#مارک_استرند
#شعر_کانادا🇨🇦
ترجمه
#بابک_زمانی
شبها می شود از کنار رودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتا آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
و درون رودخانه افتاد
و وقت سقوط تازه فهمید که آغوش تو بوده است
شبها می شود از کافه تا خانه را سوار قایقی شد
که روی آغوش تو روان است
و آنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتا خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتا اگر رودخانه ای خشک باشی.
#مارک_استرند
#شعر_کانادا🇨🇦
ترجمه
#بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
می شود کناررودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند
شبها می شود ازکناررودخانه به آغوش توآمد
می شود کناررودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
ودرون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش توبوده
شبها می شود ازکافه تا خانه را سوارقایقی شد
که روی آغوش تو روان است
وآنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی
#مارک_استرند
دستها مال تو بودند
بازوها مال تو بودند
اما تو خود آنجا نبودی
چشمها مال تو بودند
اما بسته بودند و پلک نمیزدند
خورشید دورتاب آنجا بود
ماه غلتان بر شانههای سپید تپه آنجا بود
باد آبگیر «بردفورد» آنجا بود
دهان تو آنجا بود
اما تو خود آنجا نبودی
هر که سخن میگفت کلاماش را پاسخی نبود
ابرها فرو لغزیدند و
خانههای آبکناران را در خود فرو بردند
و آب خامُش بود
مرغهای دریایی خیره مانده بودند
دردی در کار نبود، رفته بود
رازی در کار نبود، حرفی در کار نبود
سایه، خاکسترش را میپراکند
نعش تو بود اما تو خود آنجا نبودی
هوا روی پوست نعش میلرزید
تاریکی درون چشمهای نعش میلرزید
اما تو خود آنجا نبودی.
■●شاعر: #مارک_استرند | Mark Strand | آمریکا، ۲۰۱۴-۱۹۳۴ |
■●برگردان: #محمدرضا_فرزاد
📗●به نقل از: مجلهی «بوطیقا» | شمارهی۲۱●تیرماه۱۳۹۸ |
@asheghanehaye_fatima
بازوها مال تو بودند
اما تو خود آنجا نبودی
چشمها مال تو بودند
اما بسته بودند و پلک نمیزدند
خورشید دورتاب آنجا بود
ماه غلتان بر شانههای سپید تپه آنجا بود
باد آبگیر «بردفورد» آنجا بود
دهان تو آنجا بود
اما تو خود آنجا نبودی
هر که سخن میگفت کلاماش را پاسخی نبود
ابرها فرو لغزیدند و
خانههای آبکناران را در خود فرو بردند
و آب خامُش بود
مرغهای دریایی خیره مانده بودند
دردی در کار نبود، رفته بود
رازی در کار نبود، حرفی در کار نبود
سایه، خاکسترش را میپراکند
نعش تو بود اما تو خود آنجا نبودی
هوا روی پوست نعش میلرزید
تاریکی درون چشمهای نعش میلرزید
اما تو خود آنجا نبودی.
■●شاعر: #مارک_استرند | Mark Strand | آمریکا، ۲۰۱۴-۱۹۳۴ |
■●برگردان: #محمدرضا_فرزاد
📗●به نقل از: مجلهی «بوطیقا» | شمارهی۲۱●تیرماه۱۳۹۸ |
@asheghanehaye_fatima