عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فکر می‌کنم که سر و صدا دیگر آزارم نمی‌دهد، هرچند که مسلم است الان هیچ‌کاری نمی‌توانم بکنم. البته، هرقدر آدم چاله‌ی خود را عمیق‌تر بکند، آرام‌تر می‌شود، هرقدر آرام‌تر بشود، ترسش کمتر می‌شود.


#کافکا
#یادداشت‌ها

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



در من باید موجودی بیگانه حضور داشته باشد، چنان مشخص و آشکار که به شی پنهانی در یک پازل تصویری می‌ماند؛ که آن را هم، اگر کسی نداند که در آنجا وجود دارد، نمی‌تواند پیدایش کند.


#یادداشت‌ها
#فرانتس_کافکا
غریبه تر از هر غریبه ای زندگی می کنم. در این سال هایِ گذشته، به طور متوسط روزی بیش از بیست کلمه با مادرم حرف نزده ام، به پدرم هم جز سلام چیزی نگفته ام. با خواهر هایِ ازدواج کرده و شوهر خواهرهایم که ابداً صحبت نمی کنم، و این نه به خاطر آن است که با آن ها خصومتی داشته باشم. دلیلش صرفاً این است که چیزی ندارم که با آن ها درباره اش صحبت کنم.


#یادداشت‌ها
#فرانتس_کافکا

@asheghanehaye_fatima
هرگز اینگونه بیرحمانه ساکت نبوده‌ام.



#یادداشت‌ها
#کافکا

@asheghanehaye_fatima
من زنده‌ام. هوای اتاق گرم است. نور هست، کتابی برمی‌دارم.
وقتی زیادی می‌ترسم در لحظه چنبره می‌زنم.


#یادداشت‌ها
#اوژن_یونسکو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

در من باید موجودی بیگانه حضور داشته باشد، چنان مشخص و آشکار که به شی پنهانی در یک پازل تصویری می‌ماند؛ که آن را هم، اگر کسی نداند که در آنجا وجود دارد، نمی‌تواند پیدایش کند.

#یادداشت‌ها
#فرانتس_کافکا
تنها یک سرنوشت محتوم وجود دارد و آن "مرگ" است.
جز این " جبر" دیگری نیست.
در فاصله‌ی زمانی میان تولد و مرگ، هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست. همه چیز را می‌توان تغییر داد.
می توان جنگ را متوقف کرد و حتی صلح را حفظ کرد ... فقط به این شرط که بخواهی و همیشه بخواهی.



#آلبر_کامو
#یادداشتها

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



به پشت سر نگاه می‌کنم اصلاً نمی دانم که آیا شب‌هایی هم وجود داشته است، تصورش را می‌توانی بکنی، که همه‌چیز به نظرم مثل روزی می‌آید بدون هرگونه صبح، بعداظهر و عصر، حتی بدون هرگونه تفاوت در نور.


#یادداشت‌ها
#فرانتس_کافکا
.

فاصله‌ی ما باهم چهار شهر بود. موقع برگشتن، تمام تن و لباس‌هایم بوی عطرش را می‌داد.‌ در میانه‌ی راه و بعد از شهر اول، بو تقریبا نصف شده بود. باید نوک بینی‌ام را به دست و پیراهنم کمی نزدیک می‌کردم. بعد از شهر دوم مجبور شدم تا سطح پوست و پارچه برای استنشاق، نزدیک شوم. در خروجی شهر سوم تقریبا بویی نمانده بود.
وقتی از اتوبوس پیاده شدم تا به خانه‌ی خودم برگردم، فقط بوی خودم را می‌دادم. از او کاملا دور شده بود. چیزی حدود ۶ ساعت یا پانصد کیلومتر... یک سری واحد اندازه گیری مسخره و کسل کننده برای سنجش فاصله. چیزهای بهتری هم برای اندازه گیری دوری و مسافت وجود دارد!
واحد عطر را اگر سی سی حساب کنیم و هر بار عطر زدن را نهایت یک سی سی...
درواقع من از او، چیزی حدود دو سی سی و نیم عطر، دور شده بودم.

#یادداشت‌ها
#حمید_جدیدی

@asheghanehaye_fatima
.


تماشایش می‌کردم. پرنده‌ای که مدام به انجیر خشک مانده بر شاخه‌ی درخت، نوک می‌زد.
چه می شود کرد!؟ جهان مملو از کارهای بی سرانجام و‌ تلخ است؛ و من همچنان دوستت دارم.

#یادداشت‌ها
#حمید_جدیدی

@asheghanehaye_fatima