@asheghanehaye_fatima
■آه، سکوت غمگین من
تو، سکوت غمگین من،
غمگینی ستارهگان کوچک،
تو را جستوجو میکنم، به پیش میخوانم،
در آغوشات میگیرم.
چطور آن جسم سخت
بدل میگردد در دستانام
به شن یا رس
هر کدامشان در آرزوی گناه.
چطور هر گلی که نوازش میکنم
سیاه میشود
خِشخِشِ درختان گنگ میشود
ابرهای بالای سرم به توفان مبدل میشود.
چطور نادیده در میگذرم
بیارج و قرب برای خودم،
و پیش از آنکه تندیسی بسازم،
مرمر را از هراس پر میکنم.
چطور گوش فرا میدهم
به تندری در بهشت هراس،
خدا را میخوانم
برای هر کردارم؟
پس من، تراشهای کوچک
از درخت تنومند عدالت،
غریبهای هستم در نظر خودم،
بیگانهای در نظر خدایام.
پس من خودم میشنوم
خاکستر میشوم، فرو میریزم.
هر چقدر جسمام تحلیل میرود،
بیشتر به روحام ایمان میآورم.
■●شاعر: #کریشتف_کامیل_باتچینسکی | Krzysztof Kamil Baczyński | لهستان●۱۹۴۴-۱۹۲۱ |
■●برگردان: #کامیار_محسنین
■آه، سکوت غمگین من
تو، سکوت غمگین من،
غمگینی ستارهگان کوچک،
تو را جستوجو میکنم، به پیش میخوانم،
در آغوشات میگیرم.
چطور آن جسم سخت
بدل میگردد در دستانام
به شن یا رس
هر کدامشان در آرزوی گناه.
چطور هر گلی که نوازش میکنم
سیاه میشود
خِشخِشِ درختان گنگ میشود
ابرهای بالای سرم به توفان مبدل میشود.
چطور نادیده در میگذرم
بیارج و قرب برای خودم،
و پیش از آنکه تندیسی بسازم،
مرمر را از هراس پر میکنم.
چطور گوش فرا میدهم
به تندری در بهشت هراس،
خدا را میخوانم
برای هر کردارم؟
پس من، تراشهای کوچک
از درخت تنومند عدالت،
غریبهای هستم در نظر خودم،
بیگانهای در نظر خدایام.
پس من خودم میشنوم
خاکستر میشوم، فرو میریزم.
هر چقدر جسمام تحلیل میرود،
بیشتر به روحام ایمان میآورم.
■●شاعر: #کریشتف_کامیل_باتچینسکی | Krzysztof Kamil Baczyński | لهستان●۱۹۴۴-۱۹۲۱ |
■●برگردان: #کامیار_محسنین