آنگاه که دیوانهوار به سینهات میفشارم
و لبانت را به دهان میکشم،
طولانی و بیوقفه
از عشقی چنین
تو لبانت را بر لب من مینهی
و خود را وامیداریم تا سرخوش باشیم
از عشقمان،
آنگاه که به تو میاندیشم،
جز خواهش گداختن در عشق، چیزی اندرونم نیست
و تو را به سینه میفشارم
و در کنار تو،
به ستایش اندام ظریف و دلنوازت ادامه خواهم داد ...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
و لبانت را به دهان میکشم،
طولانی و بیوقفه
از عشقی چنین
تو لبانت را بر لب من مینهی
و خود را وامیداریم تا سرخوش باشیم
از عشقمان،
آنگاه که به تو میاندیشم،
جز خواهش گداختن در عشق، چیزی اندرونم نیست
و تو را به سینه میفشارم
و در کنار تو،
به ستایش اندام ظریف و دلنوازت ادامه خواهم داد ...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«خاطرات چگونه میآیند و چگونه میروند؟»
📽● #مستند کوتاهی در مورد خاطره
🎙●راوی: #انیس_صفری
روزها را به خاطر نمیآوریم
لحظات است که به یاد میمانند؛
غنای زندگی
در خاطرات خفته است...
خاطرات را فراموش کردهایم!
فراموش کردهای!
فراموش کردهام...
#چزاره_پاوزه
برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
📽● #مستند کوتاهی در مورد خاطره
🎙●راوی: #انیس_صفری
روزها را به خاطر نمیآوریم
لحظات است که به یاد میمانند؛
غنای زندگی
در خاطرات خفته است...
خاطرات را فراموش کردهایم!
فراموش کردهای!
فراموش کردهام...
#چزاره_پاوزه
برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رقص
روزهای دیگری خواهد رسید
چیزهای بهتری خواهد آمد
صداهای دیگری شنیده خواهد شد
تو هم خواهی خندید!
خواهی خندید،
تو هم، خواهی خندید!
میدانم...
✍ #چزاره_پاوزه
پ.ن:
کاش علت حالِ خوب هم باشیم باور کنید دنیا خودش به اندازه ی کافی مهارت دارد که دل آدمی را بدرد بیاورد...
کاش علت حالِ خوب یکدیگر باشیم...
@asheghanehaye_fatima
روزهای دیگری خواهد رسید
چیزهای بهتری خواهد آمد
صداهای دیگری شنیده خواهد شد
تو هم خواهی خندید!
خواهی خندید،
تو هم، خواهی خندید!
میدانم...
✍ #چزاره_پاوزه
پ.ن:
کاش علت حالِ خوب هم باشیم باور کنید دنیا خودش به اندازه ی کافی مهارت دارد که دل آدمی را بدرد بیاورد...
کاش علت حالِ خوب یکدیگر باشیم...
@asheghanehaye_fatima
♥️
اگر حقیقت داشته باشد که ما به درد عادت میکنیم، پس چگونه هرچه عمرمان به پیش میرود، رنج بیشتری میکشیم؟
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
اگر حقیقت داشته باشد که ما به درد عادت میکنیم، پس چگونه هرچه عمرمان به پیش میرود، رنج بیشتری میکشیم؟
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
تو نیز عشقی
مانند دیگران
از خون و خاک ساخته شدهای
مانند کسی راه میروی
که نمیتواند از در خانه پا بیرون بگذارد
مینگری چنانکه گویی
چشم به راهی و نمیتوانی ببینی
تو زمینی
که اندوهگین میشود و سخن نمیگوید
برانگیختن و خستگی را میشناسی
واژههایی داری _ راه میروی و منتظری
عشق خون توست، نه چیز دیگر...
#چزاره_پاوزه
برگردان:محمد مختاری
@asheghanehaye_fatima
مانند دیگران
از خون و خاک ساخته شدهای
مانند کسی راه میروی
که نمیتواند از در خانه پا بیرون بگذارد
مینگری چنانکه گویی
چشم به راهی و نمیتوانی ببینی
تو زمینی
که اندوهگین میشود و سخن نمیگوید
برانگیختن و خستگی را میشناسی
واژههایی داری _ راه میروی و منتظری
عشق خون توست، نه چیز دیگر...
#چزاره_پاوزه
برگردان:محمد مختاری
@asheghanehaye_fatima
تو همچون زمینی
که هرگز کسی از تو سخن نگفته است.
تو در انتظارِ چیزی نیستی،
مگر کلامی
که از اعماق سر برآوَرَد
همچون میوهیی میانِ شاخهها.
بادی هست که به تو میرسد.
چیزهایی خشک و باز مرده
از تو میگذرند و با باد میروند.
اندامها و حرفهای عتیقه.
تو در تابستان میلرزی.
تو نیز تپهیی هستی
و کورهراهی سنگلاخ
و بازییی در نیزاران،
و تاکستان را میشناسی
که در شب خموشی میگیرد.
تو کلامی بر زبان نمیرانی...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
که هرگز کسی از تو سخن نگفته است.
تو در انتظارِ چیزی نیستی،
مگر کلامی
که از اعماق سر برآوَرَد
همچون میوهیی میانِ شاخهها.
بادی هست که به تو میرسد.
چیزهایی خشک و باز مرده
از تو میگذرند و با باد میروند.
اندامها و حرفهای عتیقه.
تو در تابستان میلرزی.
تو نیز تپهیی هستی
و کورهراهی سنگلاخ
و بازییی در نیزاران،
و تاکستان را میشناسی
که در شب خموشی میگیرد.
تو کلامی بر زبان نمیرانی...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
پرتوِ پگاه
نَفَسِ دهانِ توست
ته خلوت خیابانها.
سوی خاکستریِ چشمهای تو،
چکههای شیرینِ پگاه
سرِِ تپههای تار.
از گامها و از نفسهای تو
خانهها همه لبریز میشود
چنان که از بادِ پگاه.
شهر لرزنده،
بوی سنگ –
تویی زندگی، تویی بیداری.
ستارههای تار و مار
در نورِ پگاه،
خشوخشِ نسیم،
گرما و نفس –
شب سرآمده. بس.
تویی نور و بامداد.
■شاعر: #چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese | ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
نَفَسِ دهانِ توست
ته خلوت خیابانها.
سوی خاکستریِ چشمهای تو،
چکههای شیرینِ پگاه
سرِِ تپههای تار.
از گامها و از نفسهای تو
خانهها همه لبریز میشود
چنان که از بادِ پگاه.
شهر لرزنده،
بوی سنگ –
تویی زندگی، تویی بیداری.
ستارههای تار و مار
در نورِ پگاه،
خشوخشِ نسیم،
گرما و نفس –
شب سرآمده. بس.
تویی نور و بامداد.
■شاعر: #چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese | ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
روزها را بهخاطر نمیآوریم
لحظات است که بهیاد میمانند؛
غنای زندگی
در خاطرات خفته است...
خاطرات را فراموش کردهایم!
فراموش کردهیی!
فراموش کردهام...
■شاعر: #چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese | ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
■برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
لحظات است که بهیاد میمانند؛
غنای زندگی
در خاطرات خفته است...
خاطرات را فراموش کردهایم!
فراموش کردهیی!
فراموش کردهام...
■شاعر: #چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese | ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
■برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
روزهای دیگری خواهد رسید
چیزهای بهتری خواهد آمد
صداهای دیگری شنیده خواهد شد
تو هم خواهی خندید!
خواهی خندید،
تو هم،
خواهی خندید!
میدانم...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
چیزهای بهتری خواهد آمد
صداهای دیگری شنیده خواهد شد
تو هم خواهی خندید!
خواهی خندید،
تو هم،
خواهی خندید!
میدانم...
#چزاره_پاوزه
@asheghanehaye_fatima
تو همچون سرزمینی هستی
که هیچکس
هرگز از تو سخنی نگفته است
چشمبهراهِ هیچ چیز نیستی
جز واژهها...
#چزاره_پاوزه
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
که هیچکس
هرگز از تو سخنی نگفته است
چشمبهراهِ هیچ چیز نیستی
جز واژهها...
#چزاره_پاوزه
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
■سپیدهدمان تو همواره بازمیگردی
شعاعِ بامداد
با دهانِ تو نفس میکشد
در انتهای راههای تهی
چشمانِ تو فروغی تیره،
قطراتِ دلنشینِ صبحدم
بر فرازِ تپههای تاریک.
گام و نفَسِ تو
چون نسیمِ سحرگاه
خانهها را غرقه میسازد.
شهر فرومیلرزد،
سنگها عطر میپراکنندـ
تو زندگی و بیداری هستی.
ای ستارهی گمشده
در روشنایی سپیدهدم
مژگانِ نسیم،
ای گرمی، ای نفَس
شب پایان گرفته است.
#چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese / ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
@asheghanehaye_fatima
شعاعِ بامداد
با دهانِ تو نفس میکشد
در انتهای راههای تهی
چشمانِ تو فروغی تیره،
قطراتِ دلنشینِ صبحدم
بر فرازِ تپههای تاریک.
گام و نفَسِ تو
چون نسیمِ سحرگاه
خانهها را غرقه میسازد.
شهر فرومیلرزد،
سنگها عطر میپراکنندـ
تو زندگی و بیداری هستی.
ای ستارهی گمشده
در روشنایی سپیدهدم
مژگانِ نسیم،
ای گرمی، ای نفَس
شب پایان گرفته است.
#چزاره_پاوزه [ Cesare Pavese / ایتالیا، ۱۹۵۰-۱۹۰۸ ]
@asheghanehaye_fatima