کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی
چسان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن
که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی
حرامم باد دلجویی پیکانش اگر نالم
ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی
غمش گفتم نهان در سینه دارم سادهلوحی بین
که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی
در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم
روان از حسرت بالای آن سرو روانستی
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی
چسان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن
که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی
حرامم باد دلجویی پیکانش اگر نالم
ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی
غمش گفتم نهان در سینه دارم سادهلوحی بین
که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی
در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم
روان از حسرت بالای آن سرو روانستی
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای بر خورشید رایت مهر گردون ذرهای
آسمان در حکم انگشت تو چون انگشتری
با کف دریا نوالت هفت دریا قطرهای
پیش خرگاه جلالت هفت گردون چنبری
حال زار من چه پرسی این نه بس کز روی تو
دور ماندستم چو دور از روی خور نیلوفری
بوی دود عنبرین من گواه من که چرخ
بی تو افکنده است چون عودم به سوزان مجمری
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آسمان در حکم انگشت تو چون انگشتری
با کف دریا نوالت هفت دریا قطرهای
پیش خرگاه جلالت هفت گردون چنبری
حال زار من چه پرسی این نه بس کز روی تو
دور ماندستم چو دور از روی خور نیلوفری
بوی دود عنبرین من گواه من که چرخ
بی تو افکنده است چون عودم به سوزان مجمری
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهٔ حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهٔ حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن
شرمی از جلوهٔ آن سرو قبا پوشش باد
دوش میگفت که خونت شب دیگر ریزم
امشب امید که یاد از سخن دوشش باد
دل که خو کرده به اندوه فراغت همه عمر
با خیالت همه شب دست در آغوشش باد
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شرمی از جلوهٔ آن سرو قبا پوشش باد
دوش میگفت که خونت شب دیگر ریزم
امشب امید که یاد از سخن دوشش باد
دل که خو کرده به اندوه فراغت همه عمر
با خیالت همه شب دست در آغوشش باد
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گفتم نگرم روی تو گفتا، به قیامت
گفتم روم از کوی تو گفتا، به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت، غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت ندامت
#هاتف_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
گفتم روم از کوی تو گفتا، به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت، غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت ندامت
#هاتف_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
در طرفِ چمن ساقیِ دوران میِ عشرت
در ساغرِ گل کرده و پیمانهٔ لاله
بر سرو و سمن لؤلؤ تر ریخته باران
بر لاله و گل دُرّ و گهر بیخته ژاله
وز شوق رخ و قامت تو پیش گل و سرو
بلبل کند افغان به چمن، فاخته ناله
ای دلبر گلچهره که مشّاطهٔ صنعت
بالای گل از سنبل تر بسته کلاله
آهنگ چمن کن که به کف بهر تو دارد
گل ساغر و نرگس قدح و لاله پیاله
عید است و به عیدی چه شود گر به من زار
یک بوسه کنی زان لب جان بخش حواله
گفتی چه بوَد کار تو «هاتف» همهٔ عمر
هر روز دعا گوی توام من همه ساله.
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
در طرفِ چمن ساقیِ دوران میِ عشرت
در ساغرِ گل کرده و پیمانهٔ لاله
بر سرو و سمن لؤلؤ تر ریخته باران
بر لاله و گل دُرّ و گهر بیخته ژاله
وز شوق رخ و قامت تو پیش گل و سرو
بلبل کند افغان به چمن، فاخته ناله
ای دلبر گلچهره که مشّاطهٔ صنعت
بالای گل از سنبل تر بسته کلاله
آهنگ چمن کن که به کف بهر تو دارد
گل ساغر و نرگس قدح و لاله پیاله
عید است و به عیدی چه شود گر به من زار
یک بوسه کنی زان لب جان بخش حواله
گفتی چه بوَد کار تو «هاتف» همهٔ عمر
هر روز دعا گوی توام من همه ساله.
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
هاتف اصفهانی, دیوان اشعار, رباعیات
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
هاتف اصفهانی, دیوان اشعار, رباعیات
#هاتف_اصفهانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
#هاتف_اصفهانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جان نثار تو، چون تویی جانان
#هاتف_اصفهانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima