عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




تخت يكنفره
پتوی يكنفره
ميز
و تنها يك صندلی

اينها
لوازم خانگی نيستند
لوازم تنهايی اند

#مهدی_اشرفی
مجموعه شعر #افراد
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima



یک زمانی دلش می‌خواست از همه‌ی این آدم‌ها دور شود و به آن‌ها فکر نکند. نمی‌شد اما.
ناهید حالا فهمیده بود زندگی جلو می‌رود، نه راست و مستقیم، حلزونی. آدم هی دور گذشته‌ی خودش می‌چرخد، فاصله می‌گیرد، دور می‌شود، اما نه همان قدری که فکر می‌کند دویده و دور شده

#ملاحت_نیکی
کتاب #پدرکشی
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima




ای شعله به تن خواهر نمرود! بگو
دیوانه‌تر از من چه کسی بود؟ بگو

آتش بزن این قافیه‌ها سوختنی‌ست
این شعر پر از داغ تو آتش زدنی‌ست

ابیات روانی شده را دور بریز
این درد جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین‌گیر کند
این زخم سراسیمه مرا پیر کند

این پچ‌پچه‌ها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود
بازیچه‌ی اطفال کهن سال شود

من را بگذارید به پایان برسد
شاید لت و پارم به خیابان برسد




شعری از مجموعه‌ی #آتایا
اثر #علیرضا_آذر
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima




برایم مهم نیست او رفته است و دیگر سراغی از من نمی‌گیرد. مهم این است که عشقی را که آن‌قدر به آن نیاز داشتم با خودش برده است. من احتیاجی به خود او نداشتم. عشق او را می‌خواستم تا زندگی‌ام را پر کند و به آن معنی ببخشد. او کالای پُربهایی را به یغما برده است... .



برشی از رمان #پشت_درخت_توت
اثر #احمد_پوری
#چاپ_دوم
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima


منصفانه نیست، کسی که این گونه قلبت را در هم شکسته است؛ هنوز این همه زیبا و خیره کننده باشد و صورتش تنها چیزی باشد که بیش از هر چیزی در دنیا دوست داری، ببینی..
بیا گم شویم / #ادی_السید #نشر_نیماژ


#معرفی_رمان
رمان، داستان ماجراجویی های دختری به نام لیلاست که در سفر جاده ای خود به کشف خویشتن خویش می پردازد. دختر زیبایی که سوار بر خودروی عجیب قرمز رنگش در مسیر سفر به قطب شمال و بهانه ی تماشای رویداد شفق قطبی، سر راه چهار جوان دیگر قرار می گیرد. شخصیت هایی که هرکدام به نوعی گمگشته ها و سرگشتگی های خودشان را دارند و زندگی شان با حضور کوتاه لیلا در مسیر دیگری قرار می گیرد
@asheghanehaye_fatima



دیشب تا پاسی نتوانستم بخوابم. گریه کردم. افکار سیاه زیادی از مغزم می‌گذشت. من خجالت می‌کشم خود را زن تو بنامم. چه زنی؟ تو تنهایی و غمگین. می‌دانم دوست نداری از آن صحبت کنی اما من نمی‌توانم همه‌چیز را فرو بخورم و چیزی نگویم. من نیاز دارم با تو صحبت کنم. می‌خواهم هرچه در دل دارم بگویم حتی اگر گاهی مهملات باشد. من پس از این کار احساس آرامش می‌کنم. درک می‌کنی؟ تو کاملاً با من تفاوت داری. تو هرگز صحبت نمی‌کنی، تو اصلاً ذره‌ای هم از آن‌چه در سرت می‌گذرد بروز نمی‌دهی

#آنتوان_چخوف
کتاب #دلبند_عزیزترینم
ترجمه #احمد_پوری
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima



وقتى سكوتى طولانى مى‌شود بايد ترسيد
وقتى طولانى كسى را عاشقانه دوست داشته‌اى
وقتى طولانى رنجيده‌اى، ترسيده‌اى ...



#سیدمحمدمرکبیان
کتاب #آغوشى_براى_يك_سفر_طولانى
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima




دلم گرفته است
مثل همه زنانی که به زمین خیره می شوند،
و انگشترشان را می چرخانند

دلم گرفته است
و تو بیشتر از همه مسئول منی
و چشم های زیبای تو
که از درون به من می نگرند

قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست، اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد

غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود

در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند...

#الهام_اسلامی
از کتاب #دنیا_چشم_از_ما_بر_نمی_دارد
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima



زمانی باهم به این آینه نگاه می‌کردیم 
حالا جای تو در این آینه خالی‌ست 
هرچند شاید لبی، پلکی، یا ابرویی 
از تو در جان آینه جامانده باشد
بل‌که اشک‌های تو هنوز در جان آینه است 
و این آینه را قطره‌قطره ذوب خواهد کرد 
بل‌که روزی با پاهایی که از تو در آن جامانده 
پاگرفته و راه خواهد رفت 
بل‌که دنبال تو دنیا را جست‌وجو خواهد کرد 
میان میلیون‌ها انسان 
و به محض دیدن، تو را خواهد شناخت 
حتا در تاریک‌ترین غروب‌ها 
آن‌وقت تو از دست آینه فرار خواهی کرد 
از این گذر به آن گذر از این پیچ به آن یکی 
وآدم‌ها، ماشین‌ها و خانه‌ها را 
پشت‌سرت به جنگ با آینه خواهی فرستاد 
باز هم آینه از تعقیب‌ات دست برنخواهد داشت 
او یک شهر را پشت سرت خواهد بلعید 
او چشم از تو برنخواهد داشت 
زمین و آسمان را پشت‌سرت خواهد آمد 
همین‌طوری که فرار می‌کنی گیسوان‌ات در باد خواهد وزید 
و تار مویی از آن‌ها در دست آینه خواهد افتاد 
هم‌چنان که دامن ابریشمی‌ات در باد به اهتزاز درمی‌آید 
زنگار بر چهره‌ی آینه خواهد افتاد 
تو هم‌چنان در فرار از آینه خودت را خسته خواهی کرد 
و ناگهان آن سنگ را خواهی دید 
با آن سنگ این آینه را خواهی شکست 
از آینه قطرات بی‌شمار اشک به اطراف خواهد پاشید 
وهر تکه‌اش مثل قایقی کوچک در آن اشک‌ها 
که آینه‌ی شکسته را در برگرفته‌اند 
شناور خواهد شد 
بل‌که از هر تکه‌ی این آینه 
لب‌هایت پشت‌سرت جیغ خواهد کشید 

این هم قصه‌ای دروغین بود که همین‌جوری سرهم کردم 
تو نیستی 
و رفتن‌ات همان رفتن آخر واپسین رفتن بود.

■●شاعر: #رامیز_روشن | Ramiz Rüşən | جمهوری آذربایجان، ۱۹۶۴ |

■●برگردان: #صالح_سجادی

📗●از کتاب: #سگ‌پرندگی | #نشر_نیماژ
@asheghaehaye_fatima



دیشب تا پاسی نتوانستم بخوابم. گریه کردم. افکار سیاه زیادی از مغزم می‌گذشت. من خجالت می‌کشم خود را زن تو بنامم. چه زنی؟ تو تنهایی و غمگین. می‌دانم دوست نداری از آن صحبت کنی اما من نمی‌توانم همه‌چیز را فرو بخورم و چیزی نگویم. من نیاز دارم با تو صحبت کنم. می‌خواهم هرچه در دل دارم بگویم حتی اگر گاهی مهملات باشد. من پس از این کار احساس آرامش می‌کنم. درک می‌کنی؟ تو کاملاً با من تفاوت داری. تو هرگز صحبت نمی‌کنی، تو اصلاً ذره‌ای هم از آن‌چه در سرت می‌گذرد بروز نمی‌دهی...

#آنتوان_چخوف
کتاب #دلبند_عزیزترینم
ترجمه #احمد_پوری
#نشر_نیماژ