⚜
تخت یک نفره
پتوی یک نفره
میز
و تنها یک صندلی!
این ها لوازم خانگی نیستند،
لوازم تنهایی اند...
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
تخت یک نفره
پتوی یک نفره
میز
و تنها یک صندلی!
این ها لوازم خانگی نیستند،
لوازم تنهایی اند...
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در خشکشویی
یونیفرم های نظامی
با لباس های دیگر
در یک ماشین لباسشویی شسته می شوند
آیا از مهربانی لباس های مهمانی کم خواهد شد؟
انگار چاقویی در دستم بود
که نمی دیدمش
صدایی که در دهانی پنهان شده
زیبایی پیراهنی پشت ویترین
که تا در خانه به دنبالم آمده بود
و نمی توانستم فراموشش کنم
دستم را از پنجره بیرون بردم
تا منظره ی رو به رویش را لمس کنم
دستم را از خانه بیرون بردم
تا لباس هایم را به خشکشویی ببرد
دستم را در جیب هایم گذاشتم
تا در خانه بمانم
بعد
شروع کردم
به برداشتن پارچه های سفید
از روی مبل ها،
صندلی ها
از روی خودم
مثل وقتی که برف
پارچه ی سفیدش را
بر همه چیز پهن می کند
و آفتاب
آن را بر می دارد
تفنگی برمی دارم
و به پیراهنت شلیک می کنم
تو نمی میری
تنها
گلوله خورده ای
و خون دارد از سایه ات می رود
و خون دارد از تنهایی ات می رود
و خون دارد می رود
مثل او که سال ها پیش رفته بود.
#مهدی_اشرفی
در خشکشویی
یونیفرم های نظامی
با لباس های دیگر
در یک ماشین لباسشویی شسته می شوند
آیا از مهربانی لباس های مهمانی کم خواهد شد؟
انگار چاقویی در دستم بود
که نمی دیدمش
صدایی که در دهانی پنهان شده
زیبایی پیراهنی پشت ویترین
که تا در خانه به دنبالم آمده بود
و نمی توانستم فراموشش کنم
دستم را از پنجره بیرون بردم
تا منظره ی رو به رویش را لمس کنم
دستم را از خانه بیرون بردم
تا لباس هایم را به خشکشویی ببرد
دستم را در جیب هایم گذاشتم
تا در خانه بمانم
بعد
شروع کردم
به برداشتن پارچه های سفید
از روی مبل ها،
صندلی ها
از روی خودم
مثل وقتی که برف
پارچه ی سفیدش را
بر همه چیز پهن می کند
و آفتاب
آن را بر می دارد
تفنگی برمی دارم
و به پیراهنت شلیک می کنم
تو نمی میری
تنها
گلوله خورده ای
و خون دارد از سایه ات می رود
و خون دارد از تنهایی ات می رود
و خون دارد می رود
مثل او که سال ها پیش رفته بود.
#مهدی_اشرفی
يكشب دير به خانه آمدی
يكشب ديگر ديرتر به خانه آمدی
و هربار كمی از زيبايیات را
در خانهای جا میگذاشتی...
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
يكشب ديگر ديرتر به خانه آمدی
و هربار كمی از زيبايیات را
در خانهای جا میگذاشتی...
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مثل زندان
همه چیز در من
با سیگار معامله می شود
و هر کسی را که دوست دارم
پیش از من کسی دوست داشته است
کاش می شد به تو گفت که دوستت دارم
و تنه زد در خیابان
به زیبایی زنی
که از روبرو می آید.
#مهدی_اشرفی
مثل زندان
همه چیز در من
با سیگار معامله می شود
و هر کسی را که دوست دارم
پیش از من کسی دوست داشته است
کاش می شد به تو گفت که دوستت دارم
و تنه زد در خیابان
به زیبایی زنی
که از روبرو می آید.
#مهدی_اشرفی
من کمی آنطرفتر از این سطرها
کروکیِ تو را بر آسفالت بغل کردهام
و هرچه با این خطهای سفید
حرف میزنم
آرام نمیشوم
دوریِ تو
همهچیز را پیچیده کرده است
باید این تن اندوهگین را بردارم
لای پتویی بپیچم
و در رودخانهای رهایش کنم
ماجرای تو پیچیده است
و من مثل کسی که در خواب حرف میزند
مثل جای خالیات
بر تخت دراز کشیدهام
و لباسهایم
این سایههای پارچهای
از چوبلباسی آویزان است
#مهدی_اشرفی
کروکیِ تو را بر آسفالت بغل کردهام
و هرچه با این خطهای سفید
حرف میزنم
آرام نمیشوم
دوریِ تو
همهچیز را پیچیده کرده است
باید این تن اندوهگین را بردارم
لای پتویی بپیچم
و در رودخانهای رهایش کنم
ماجرای تو پیچیده است
و من مثل کسی که در خواب حرف میزند
مثل جای خالیات
بر تخت دراز کشیدهام
و لباسهایم
این سایههای پارچهای
از چوبلباسی آویزان است
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
تنها مزاحم همیشگی ماه
زنی بود
که هر شب
به روی بام میآمد
و مردم را
به شک میانداخت
از آن به بعد
کودکان
در دفترهای نقاشی
دایرههایی کشیدند
که بعدها
چاهی شد
که زیباییشان
در آن افتاد
من تنها
در آلبومهای قدیمی
بهدنبال عکسهای تو میگشتم
و میدانستم
مادرِ جهان
هیچوقت
از شستن پیراهنت
خسته نمیشود
کاش
او که زیباییات را دزدید
دستش را میبرید
چاقویی
که امروز دستی را برید
فردا
دست به کار بزرگتری خواهد زد
#مهدی_اشرفی
تنها مزاحم همیشگی ماه
زنی بود
که هر شب
به روی بام میآمد
و مردم را
به شک میانداخت
از آن به بعد
کودکان
در دفترهای نقاشی
دایرههایی کشیدند
که بعدها
چاهی شد
که زیباییشان
در آن افتاد
من تنها
در آلبومهای قدیمی
بهدنبال عکسهای تو میگشتم
و میدانستم
مادرِ جهان
هیچوقت
از شستن پیراهنت
خسته نمیشود
کاش
او که زیباییات را دزدید
دستش را میبرید
چاقویی
که امروز دستی را برید
فردا
دست به کار بزرگتری خواهد زد
#مهدی_اشرفی
●🎼●آهنگ فرانسوی:
«خواهی دانست» | "Tu Sauras"
●🎙●خواننده:#سلن_دیون | "Céline Dion"
●□●برگردان: #مهدی_اشرفی
حرف بزن،
از خودت برایام بگو
داستان تو چیست؟
آیا همین اطرافی؟
آیا مرا میبینی؟
در حالی که آواز امید سرمیدهم
و با تمام وجود فریاد میزنم
آیا تو همه چیز را درباره من میدانی؟
و آیا تو آنجا خواهی بود؟
هنگامیکه نگاهها ناامیدم کردهاند
در حالی که تظاهر میکنند من هرگز ندانستهام
تو هستی که با لبخندی بهبودم دادهای
اگر من آسیبی ببینم
تو هستی که تلاش میکنی
مرا همانگونه که هستم دوست بداری
و تو هستی که هدایتام میکنی وقتی به دنبالات میآیم من به جایی خواهم رفت که تو مرا خواهی برد
به جایی که تو بدانی من که هستم
من همه چیز را درباره خودم خواهم گفت
باغهای نهان من برای تو شکوفا خواهند شد
و تو تمام زخمهای مهیب مرا
و تمام مرواریدهای درخشان مرا خواهی یافت
که هیچکس آنها را نمی بیند
-تو آیینه من خواهی بود
هنگامیکه نگاهها ناامیدم کردهاند
در حالیکه تظاهر میکنند...
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
تنها
سنگینی حلقه ای در انگشت
ما را
هر شب به خانه بر می گرداند .
و هر چقدر
بر یک بالشت سر بگذاریم
خواب هایمان یکی نمی شود .
دوریم از هم
مثل نزدیکی این روی سکه
با آن رویش...
#مهدی_اشرفی
#مجموعه_شعر_اتاق_پرو
تنها
سنگینی حلقه ای در انگشت
ما را
هر شب به خانه بر می گرداند .
و هر چقدر
بر یک بالشت سر بگذاریم
خواب هایمان یکی نمی شود .
دوریم از هم
مثل نزدیکی این روی سکه
با آن رویش...
#مهدی_اشرفی
#مجموعه_شعر_اتاق_پرو
Forwarded from Nafir " نَفیر
به من گفت:
به خاطر بسپار
نام کسانی را که با آن ها جنگیده ای
و بگو با کدام اسلحه
زیباتر خواهی جنگید...
به او گفتم:
من برای جنگ های کوچک
تفنگ را انتخاب می کنم
و برای جنگ های بزرگ
زن را...
#مهدی_اشرفی
#از_شب_گسیخته
@na_fir
به خاطر بسپار
نام کسانی را که با آن ها جنگیده ای
و بگو با کدام اسلحه
زیباتر خواهی جنگید...
به او گفتم:
من برای جنگ های کوچک
تفنگ را انتخاب می کنم
و برای جنگ های بزرگ
زن را...
#مهدی_اشرفی
#از_شب_گسیخته
@na_fir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفته ای
و تنها خاطره ای
که به جا مانده
دست های من هستند
نمی توانم دور بریزمشان
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
رفته ای
و تنها خاطره ای
که به جا مانده
دست های من هستند
نمی توانم دور بریزمشان
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima