@asheghanehaye_fatima
✨
به من توجه کن
من که دلم در عطر موهایت گم شده
من که به هزار بهانه صدایت زدم و
همه را "تو" دیدم؛
به من توجه کن
من که نشانی ات را از باران و
سراغت را از مهتاب گرفتم!
من که رویایت را در چشم نسیم دیدم...
به من توجه کن
من که گیج عطر و
مست حضور توام!
من که بی تو کمی خرابتر از خرابم!
به من بیش از این ها توجه کن
ساده است...
یعنی دوستم داشته باش!
با شما بودم،
به من توجه کن.
#حامد_نیازی✅
#نامه_های_سوخته✔️
✨
به من توجه کن
من که دلم در عطر موهایت گم شده
من که به هزار بهانه صدایت زدم و
همه را "تو" دیدم؛
به من توجه کن
من که نشانی ات را از باران و
سراغت را از مهتاب گرفتم!
من که رویایت را در چشم نسیم دیدم...
به من توجه کن
من که گیج عطر و
مست حضور توام!
من که بی تو کمی خرابتر از خرابم!
به من بیش از این ها توجه کن
ساده است...
یعنی دوستم داشته باش!
با شما بودم،
به من توجه کن.
#حامد_نیازی✅
#نامه_های_سوخته✔️
@asheghanehaye_fatima
جمعه ها
انگار دلم مستقل میشود
خود مختار میشود
می رود و می آید و خودش را به در و دیوار می کوبد
به یاد می آورد،خاطره هم می زند،
معجونی می سازد که سر دلمان بماند!
جمعه ها عصر دلم در دلش رخت می شوید،
دلش هم در من!
جمعه ها عصر دلم جایت را خالی میکند و یواشکی هایش را هوار میزند!
ولی خب...
ما که تحویل نمی گیریم ذلیل مرده را!
ما که از این دنیا زیاد کشیدیم عزیز
این یکی هم...
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
جمعه ها
انگار دلم مستقل میشود
خود مختار میشود
می رود و می آید و خودش را به در و دیوار می کوبد
به یاد می آورد،خاطره هم می زند،
معجونی می سازد که سر دلمان بماند!
جمعه ها عصر دلم در دلش رخت می شوید،
دلش هم در من!
جمعه ها عصر دلم جایت را خالی میکند و یواشکی هایش را هوار میزند!
ولی خب...
ما که تحویل نمی گیریم ذلیل مرده را!
ما که از این دنیا زیاد کشیدیم عزیز
این یکی هم...
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
.
خبر داری دوستت دارم؟
خیلی هم دوستت دارم؛
زیر باران دوستت دارم،
با رنگین کمان دوستت دارم،
روز برفی دوستت دارم،
ابری و آفتابی دوستت دارم!
صبح دوستت دارم،ظهر و عصر دوستت دارم!
و وای از شب...
شب هم دوستت دارم؛
ببین مرا...
جورواجور دوستت دارم!
می شود جورواجور بگویی من هم!
هیچ کدام از قطره های باران شبیه هم نیستند زیبا!
جورواجورند!
باران باشی،مثل زمین می شوم
که یک قطره ات هم از آغوشم نمی افتد!
#حامد_نیازی🎀
#نامه_های_سوخته
.
خبر داری دوستت دارم؟
خیلی هم دوستت دارم؛
زیر باران دوستت دارم،
با رنگین کمان دوستت دارم،
روز برفی دوستت دارم،
ابری و آفتابی دوستت دارم!
صبح دوستت دارم،ظهر و عصر دوستت دارم!
و وای از شب...
شب هم دوستت دارم؛
ببین مرا...
جورواجور دوستت دارم!
می شود جورواجور بگویی من هم!
هیچ کدام از قطره های باران شبیه هم نیستند زیبا!
جورواجورند!
باران باشی،مثل زمین می شوم
که یک قطره ات هم از آغوشم نمی افتد!
#حامد_نیازی🎀
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
✨
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت:دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه،ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
#حامد_نیازی✅
#نامه_های_سوخته✔️
✨
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت:دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه،ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
#حامد_نیازی✅
#نامه_های_سوخته✔️
@adheghanehaye_fatima
#جمعه ها عصر
همینطور که از پیراهن به تنم نزدیک تر میشوی به #خوابم بیا...!
حرف هایی هست که فقط آنجا میشود گفت!
کارهایی هست که فقط آنجا میتوان کرد!
#شعر هایی هست که فقط آنجا میتوان سرود!
#جمعه ها عصر به #کفرم با یک #بوسه پایان بده!
راستی...
حقیقت دارد؟
#خدا یک عصر جمعه برای تنهایی اش تو را خلق کرده؟
من مشکوکم،برعکس نباشد گل زیبایم!؟
کاش قبل از اینکه این عشق ندیده ها سنگسارم کنند بیایی!
کاش به کفرم با یک بوسه پایان دهی
آن هم در یک عصر جمعه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
#جمعه ها عصر
همینطور که از پیراهن به تنم نزدیک تر میشوی به #خوابم بیا...!
حرف هایی هست که فقط آنجا میشود گفت!
کارهایی هست که فقط آنجا میتوان کرد!
#شعر هایی هست که فقط آنجا میتوان سرود!
#جمعه ها عصر به #کفرم با یک #بوسه پایان بده!
راستی...
حقیقت دارد؟
#خدا یک عصر جمعه برای تنهایی اش تو را خلق کرده؟
من مشکوکم،برعکس نباشد گل زیبایم!؟
کاش قبل از اینکه این عشق ندیده ها سنگسارم کنند بیایی!
کاش به کفرم با یک بوسه پایان دهی
آن هم در یک عصر جمعه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
از سَر نمیاُفتی
چون خاطرهی اولین دیدار
از چشم نمیاُفتی
مانند قطرهی اشکی از ذوقِ اولین بوسه
از لب نمیاُفتی
مانند اولین شعرِ ناب
اینَک تو را
اولین عشق خواهم نامید
به حُرمتِ نامِ مُقدَست
که چون ترانهای قدیمی با عطرِ باران
سالها مرور خواهی شد
هر بار زیباتر
هر بار عاشقانهتر
اینک تو را آخرین اُمید خواهم خواند
چون ترانهی آزادی
بر لبِ آخرین زندانیِ این مَحبس!
#حامد_نیازی
از کتاب:
#نامه_های_سوخته
از سَر نمیاُفتی
چون خاطرهی اولین دیدار
از چشم نمیاُفتی
مانند قطرهی اشکی از ذوقِ اولین بوسه
از لب نمیاُفتی
مانند اولین شعرِ ناب
اینَک تو را
اولین عشق خواهم نامید
به حُرمتِ نامِ مُقدَست
که چون ترانهای قدیمی با عطرِ باران
سالها مرور خواهی شد
هر بار زیباتر
هر بار عاشقانهتر
اینک تو را آخرین اُمید خواهم خواند
چون ترانهی آزادی
بر لبِ آخرین زندانیِ این مَحبس!
#حامد_نیازی
از کتاب:
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
گفت...
یک روزی
یک جایی
باز همدیگر را خواهیم دید؛
خدا کند از یاد نَبَرَد،
که از همان روز
همانجا
منتظر نشستهام!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
گفت...
یک روزی
یک جایی
باز همدیگر را خواهیم دید؛
خدا کند از یاد نَبَرَد،
که از همان روز
همانجا
منتظر نشستهام!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
زمستان با تو یعنی،قرار است...
روبرویم بایستی و با چشمهای لعنتی ات گولم بزنی که بگویم
باشد،برو،فقط وای به حالت سرما بخوری!
زمستان یعنی سرفه کنی و بگویم من هم دوستت دارم!
زمستان یعنی تماشای بینی سرخ شده از سرمایت را با دنیا عوض نکنم
زمستان یعنی سرما هم،تماشا کردنت را از دهان نمی اندازد!
زمستان یعنی تا چشمهایت میگوید مرا ببوس لبهایم شکوفه دهد!
زمستان یعنی تو و چشم هایی شیرین تر از عسل!
زمستان یعنی...
باید چیزی در گوشت بگویم
سرت را که نزدیک آوردی
با اولین نفس
عطر تنت گیجم کند و به جای دوستت دارم بگویم برایت میمیرم!
زمستان یعنی
مرا بپوش،هوا سرد است!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
#شما_فرستادید
#امید
@asheghanehaye_fatima🌸
روبرویم بایستی و با چشمهای لعنتی ات گولم بزنی که بگویم
باشد،برو،فقط وای به حالت سرما بخوری!
زمستان یعنی سرفه کنی و بگویم من هم دوستت دارم!
زمستان یعنی تماشای بینی سرخ شده از سرمایت را با دنیا عوض نکنم
زمستان یعنی سرما هم،تماشا کردنت را از دهان نمی اندازد!
زمستان یعنی تا چشمهایت میگوید مرا ببوس لبهایم شکوفه دهد!
زمستان یعنی تو و چشم هایی شیرین تر از عسل!
زمستان یعنی...
باید چیزی در گوشت بگویم
سرت را که نزدیک آوردی
با اولین نفس
عطر تنت گیجم کند و به جای دوستت دارم بگویم برایت میمیرم!
زمستان یعنی
مرا بپوش،هوا سرد است!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
#شما_فرستادید
#امید
@asheghanehaye_fatima🌸
وعده این بود
که یک گوشه از این دنیا
پیدایت کنم
وعده این بود
که کنج تنهایی ام بیایی و نفسم را بگیری
اصلا وعده این بود که "ما" بشویم!
اما دنیا گرد آفریده شد
نه کنجی!
نه گوشه ای!
مثل جمعه هاست دنیا
گرد و پر از حیرانی!
هر چه می رویم نمی رسیم
هر چه بر می گردیم و نگاه می کنیم
تنهایی ست و تنهایی!
شک ندارم خدا دنیا را،در یک عصر جمعه
خلق کرده!
بدون گوشه
بدون کنج
گرد و پر از تنهایی!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
که یک گوشه از این دنیا
پیدایت کنم
وعده این بود
که کنج تنهایی ام بیایی و نفسم را بگیری
اصلا وعده این بود که "ما" بشویم!
اما دنیا گرد آفریده شد
نه کنجی!
نه گوشه ای!
مثل جمعه هاست دنیا
گرد و پر از حیرانی!
هر چه می رویم نمی رسیم
هر چه بر می گردیم و نگاه می کنیم
تنهایی ست و تنهایی!
شک ندارم خدا دنیا را،در یک عصر جمعه
خلق کرده!
بدون گوشه
بدون کنج
گرد و پر از تنهایی!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
.
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند، شکوفه بزند، بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت: دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه، ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع، کنار هم، یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند، شکوفه بزند، بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت: دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه، ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع، کنار هم، یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته
@asheghanehaye_fatima