@asheghanehaye_fatima
At midnight, in Flamingo,
the dark palms are clicking in the wind,
an unabashed eroticism.
Far off in the red mangroves
an alligator has heaved himself
onto a hummock of grass
and lies there, studying his poems.
Consider the sins, all seven all deadly!
Ah, the difficulty of my life so far!
This afternoon, in the velvet waters,
hundreds of white birds!
What a holy and sensual splashing!
Soon the driven sea will come
lashing around the blue
islands of the sunrise.
If you were here,
if I could touch you,
my hands would begin to sing...
#Mary_Oliver
نیمه های شب در فلامینگو
شاخه های تاریک نخل ها با باد به هم در آمیخته اند
معاشعه ای گستاخانه!
در آن دور ها در میان چندل های سرخ(نوعی گیاه درختچه مانند)
تمساحی از پشته های علف بالا می خزد سینه کشان،
و آن جا برای خواندن شعرش لم می دهد.
گناهان مرا، همان هفت گناه مهلک مرا رسیدگی کن
آه بنگر، مشکلات زندگی مرا تا بدین لحظه!
در این پسین زیبا،
در میان آب های نرم ومخملین،
ببین صدها پرنده ی سپید را،
صدای مقدس در عین حال هوس انگیز ِقطرات آب را بشنو،
به زودی دریای آبی مواج سر خواهد رسید
و زیر تازیانه خواهد گرفت
جزایر آبی آفتاب را.
اگر اینجا بودی،
اگر می شد که تو را لمس کنم،
دستانم دوباره از سر می گرفت ترانه ای دیگر را...
#مری_اولیور
#شاعر_امریکا 🇺🇸
ترجمه :
#محمد_حسین_بهرامیان
At midnight, in Flamingo,
the dark palms are clicking in the wind,
an unabashed eroticism.
Far off in the red mangroves
an alligator has heaved himself
onto a hummock of grass
and lies there, studying his poems.
Consider the sins, all seven all deadly!
Ah, the difficulty of my life so far!
This afternoon, in the velvet waters,
hundreds of white birds!
What a holy and sensual splashing!
Soon the driven sea will come
lashing around the blue
islands of the sunrise.
If you were here,
if I could touch you,
my hands would begin to sing...
#Mary_Oliver
نیمه های شب در فلامینگو
شاخه های تاریک نخل ها با باد به هم در آمیخته اند
معاشعه ای گستاخانه!
در آن دور ها در میان چندل های سرخ(نوعی گیاه درختچه مانند)
تمساحی از پشته های علف بالا می خزد سینه کشان،
و آن جا برای خواندن شعرش لم می دهد.
گناهان مرا، همان هفت گناه مهلک مرا رسیدگی کن
آه بنگر، مشکلات زندگی مرا تا بدین لحظه!
در این پسین زیبا،
در میان آب های نرم ومخملین،
ببین صدها پرنده ی سپید را،
صدای مقدس در عین حال هوس انگیز ِقطرات آب را بشنو،
به زودی دریای آبی مواج سر خواهد رسید
و زیر تازیانه خواهد گرفت
جزایر آبی آفتاب را.
اگر اینجا بودی،
اگر می شد که تو را لمس کنم،
دستانم دوباره از سر می گرفت ترانه ای دیگر را...
#مری_اولیور
#شاعر_امریکا 🇺🇸
ترجمه :
#محمد_حسین_بهرامیان
مجبور نيستی خوب باشی.
مجبور نيستی روی زانوهايت صدمايل از ميان صحرا پشیمان راه بروی
فقط بايد به جانور مهربان تنات اجازه دهی
تا آنچه را دوست دارد، دوست داشته باشد
با من از نااميدی بگو، از نااميدی خودت
و من از خودم برایات خواهم گفت
مادام که جهان ادامه میدهد
مادام که خورشيد و سنگريزههای باران
از ميان چشماندازها حرکت میکنند
بالای چمنزارها و درختان عميق
کوهها و رودخانهها
مادام که آن بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی
دوباره به خانه باز میگردند
هرکسی باشی، اصلن مهم نيست که چقدر تنهايی
جهان خود را به تخيلات پيشکش میکند
صدایات میکند عين غازهای وحشی، خشن و اغواگر
جایات را بالاتر و بالاتر اعلام میکند
در خانوادهی اشيا.
■شاعر: #مری_اولیور | Mary oliver | آمریکا | ۱۰ سپتامبر۱۹۳۵ - ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹ |
■برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima
مجبور نيستی روی زانوهايت صدمايل از ميان صحرا پشیمان راه بروی
فقط بايد به جانور مهربان تنات اجازه دهی
تا آنچه را دوست دارد، دوست داشته باشد
با من از نااميدی بگو، از نااميدی خودت
و من از خودم برایات خواهم گفت
مادام که جهان ادامه میدهد
مادام که خورشيد و سنگريزههای باران
از ميان چشماندازها حرکت میکنند
بالای چمنزارها و درختان عميق
کوهها و رودخانهها
مادام که آن بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی
دوباره به خانه باز میگردند
هرکسی باشی، اصلن مهم نيست که چقدر تنهايی
جهان خود را به تخيلات پيشکش میکند
صدایات میکند عين غازهای وحشی، خشن و اغواگر
جایات را بالاتر و بالاتر اعلام میکند
در خانوادهی اشيا.
■شاعر: #مری_اولیور | Mary oliver | آمریکا | ۱۰ سپتامبر۱۹۳۵ - ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹ |
■برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima
امروز صبح
مثل همیشه زود بیدار شدم
و به سراغ میزکارم رفتم،
اما بهار رسیده است،
و توکاها در جنگل
در میان شاخههای درهمپیچیده آواز میخوانند،
من حالا جلوی در خانهام
من حالا پای بر علفها میگذارم
برگها را لمس میکنم
و حرکت پروانههای زرد را
که چون ابری درخشان
بر بالای چمنزارند
دنبال میکنم
با خود میاندیشم
شاید کارکردنِ واقعی
همین دیدن و گوشسپردن باشد
شاید جهان
بدون حضور ما
خودِ شعر باشد.
■شاعر: #مری_اولیور | Mary oliver | آمریکا | ۱۰ سپتامبر۱۹۳۵ - ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹ |
■برگردان: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima
مثل همیشه زود بیدار شدم
و به سراغ میزکارم رفتم،
اما بهار رسیده است،
و توکاها در جنگل
در میان شاخههای درهمپیچیده آواز میخوانند،
من حالا جلوی در خانهام
من حالا پای بر علفها میگذارم
برگها را لمس میکنم
و حرکت پروانههای زرد را
که چون ابری درخشان
بر بالای چمنزارند
دنبال میکنم
با خود میاندیشم
شاید کارکردنِ واقعی
همین دیدن و گوشسپردن باشد
شاید جهان
بدون حضور ما
خودِ شعر باشد.
■شاعر: #مری_اولیور | Mary oliver | آمریکا | ۱۰ سپتامبر۱۹۳۵ - ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹ |
■برگردان: #مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
امروز صبح
مثل همیشه زود بیدار شدم
و به سراغ میز کارم رفتم،
اما بهار رسیده است،
و توکاها در جنگل
در میان شاخههای درهم پیچیده
آواز میخوانند،
من حالا جلوی در خانهام
من حالا پای بر علفها میگذارم
برگها را لمس میکنم
و حرکت پروانههای زرد را
که چون ابری درخشان
بر بالای چمنزارند
دنبال میکنم
با خود میاندیشم
شاید کارکردنِ واقعی
همین دیدن و گوشسپردن باشد
شاید جهان
بدون حضور ما
خودِ شعر باشد.
#مری_اولیور
امروز صبح
مثل همیشه زود بیدار شدم
و به سراغ میز کارم رفتم،
اما بهار رسیده است،
و توکاها در جنگل
در میان شاخههای درهم پیچیده
آواز میخوانند،
من حالا جلوی در خانهام
من حالا پای بر علفها میگذارم
برگها را لمس میکنم
و حرکت پروانههای زرد را
که چون ابری درخشان
بر بالای چمنزارند
دنبال میکنم
با خود میاندیشم
شاید کارکردنِ واقعی
همین دیدن و گوشسپردن باشد
شاید جهان
بدون حضور ما
خودِ شعر باشد.
#مری_اولیور
@asheghanehaye_fatima
مجبور نيستی خوب باشی.
مجبور نيستی روی زانوهايت صد مايل از ميان صحرا پشیمان راه بروی
فقط بايد به جانور مهربان تنات اجازه دهی
تا آنچه را دوست دارد، دوست داشته باشد
با من از نااميدی بگو، از نااميدی خودت
و من از خودم برایات خواهم گفت
مادام که جهان ادامه میدهد
مادام که خورشيد و سنگريزههای باران
از ميان چشماندازها حرکت میکنند
بالای چمنزارها و درختان عميق
کوهها و رودخانهها
مادام که آن بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی
دوباره به خانه باز میگردند
هرکسی باشی، اصلن مهم نيست که چقدر تنهايی
جهان خود را به تخيلات پيشکش میکند
صدایات میکند عين غازهای وحشی، خشن و اغواگر
جایات را بالاتر و بالاتر اعلام میکند
در خانوادهی اشيا.
#مری_اولیور
برگردان: #محسن_عمادی
مجبور نيستی خوب باشی.
مجبور نيستی روی زانوهايت صد مايل از ميان صحرا پشیمان راه بروی
فقط بايد به جانور مهربان تنات اجازه دهی
تا آنچه را دوست دارد، دوست داشته باشد
با من از نااميدی بگو، از نااميدی خودت
و من از خودم برایات خواهم گفت
مادام که جهان ادامه میدهد
مادام که خورشيد و سنگريزههای باران
از ميان چشماندازها حرکت میکنند
بالای چمنزارها و درختان عميق
کوهها و رودخانهها
مادام که آن بالا غازهای وحشی در آسمان زلال آبی
دوباره به خانه باز میگردند
هرکسی باشی، اصلن مهم نيست که چقدر تنهايی
جهان خود را به تخيلات پيشکش میکند
صدایات میکند عين غازهای وحشی، خشن و اغواگر
جایات را بالاتر و بالاتر اعلام میکند
در خانوادهی اشيا.
#مری_اولیور
برگردان: #محسن_عمادی
سپیده از مشرق خواهد دمید
آشفته و بیپروا
پیش از آن که طوفان زیبا و سرسختِ نور
در رسد
برآنم که روان شوم
دوشادوش مادرِ تمامی آبهای جهان
برآنم خمیازهکشان محو شوم
درجریان تیره و ابریشمینِ آبها
و سوسنهای بلند خواب را
گردِ هم آورم
#مری_اولیور
@asheghanehaye_fatima
آشفته و بیپروا
پیش از آن که طوفان زیبا و سرسختِ نور
در رسد
برآنم که روان شوم
دوشادوش مادرِ تمامی آبهای جهان
برآنم خمیازهکشان محو شوم
درجریان تیره و ابریشمینِ آبها
و سوسنهای بلند خواب را
گردِ هم آورم
#مری_اولیور
@asheghanehaye_fatima