@asheghanehaye_fatima
حلقههای نامزدی برگردند به ویترینُ
زُل بزنی به خیابانِ عطار،
از دوربینهای مداربستهات
اِی پر از صدای سوهانهای فلورانس وُ یزد
بر سرِ زنجیرهای این شهر!
اِی آمده از بخاریهای نفتی
تا خنکای اِل.جی!
زنی که چتر باز میکند رو به ازدحامِ شبِ عید و دستفروش
روسری ش،
روی بخاریِ خیلی خانهها خشک شده است
وَ قماربازی که یک باران،
پیشتر آمده تا النگوهای دخترش
توبه در سفرِ خراسان، منتظر ماندهاش
وَ تو که خُرد وُ خراب وُ شکسته چون گاریِ مردِ ماهیگیر
افتادهای در انعکاسِ ردیفِ سینهریزها
آنقدر شعرهای نیما خواندهای
که گمان کنی
رو به وازنا ایستاده ای وُ
نمیخواهی ببینی سینههای لختِ خیابان را
که میآیند پشت پیشخوان وُ
میخواهند نقش زنِ انگاسی را بازی کنند
ری را... ری را...
دارد هوا که بخوانی
در این شبِ سیا
من هم اینجا کنار تو ایستادهام
مثلِ یک ترازویِ طلا
خاطراتم را به تو میگویم
عرقِ گردنِ زنان و انگشتانِ مردانِ
این شهر...
اگر بگذارد
#مازیار_عارفانی
مجموعه شعر #بنزین_روی_شناسنامه_ها
#نشر_نصیرا
حلقههای نامزدی برگردند به ویترینُ
زُل بزنی به خیابانِ عطار،
از دوربینهای مداربستهات
اِی پر از صدای سوهانهای فلورانس وُ یزد
بر سرِ زنجیرهای این شهر!
اِی آمده از بخاریهای نفتی
تا خنکای اِل.جی!
زنی که چتر باز میکند رو به ازدحامِ شبِ عید و دستفروش
روسری ش،
روی بخاریِ خیلی خانهها خشک شده است
وَ قماربازی که یک باران،
پیشتر آمده تا النگوهای دخترش
توبه در سفرِ خراسان، منتظر ماندهاش
وَ تو که خُرد وُ خراب وُ شکسته چون گاریِ مردِ ماهیگیر
افتادهای در انعکاسِ ردیفِ سینهریزها
آنقدر شعرهای نیما خواندهای
که گمان کنی
رو به وازنا ایستاده ای وُ
نمیخواهی ببینی سینههای لختِ خیابان را
که میآیند پشت پیشخوان وُ
میخواهند نقش زنِ انگاسی را بازی کنند
ری را... ری را...
دارد هوا که بخوانی
در این شبِ سیا
من هم اینجا کنار تو ایستادهام
مثلِ یک ترازویِ طلا
خاطراتم را به تو میگویم
عرقِ گردنِ زنان و انگشتانِ مردانِ
این شهر...
اگر بگذارد
#مازیار_عارفانی
مجموعه شعر #بنزین_روی_شناسنامه_ها
#نشر_نصیرا