پنداری امشب
از قدیسانم من
ماه را به دستم دادند
و من دگربار به آسمانش نهادم
که عشق خودخواهی بر نمیتابد
و خدا پاداشم داد
یک گل سرخ به رسم عشق
و یک گل سفید به رسم صلح و آشتی
با طیفی از نور مهربانی
که این پاداش برایم تا ابد بس است.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
از قدیسانم من
ماه را به دستم دادند
و من دگربار به آسمانش نهادم
که عشق خودخواهی بر نمیتابد
و خدا پاداشم داد
یک گل سرخ به رسم عشق
و یک گل سفید به رسم صلح و آشتی
با طیفی از نور مهربانی
که این پاداش برایم تا ابد بس است.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
Las Morillas de Jaén
Mariola Membrives
🤍آهنگساز: #فدریکو_گارسیا_لورکا ، اسپانیا
❄️ گیتار: مارک ریبوت ❄️ خواننده و بازخوانی: ماریولا ممبریوس
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
❄️ گیتار: مارک ریبوت ❄️ خواننده و بازخوانی: ماریولا ممبریوس
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
امروز در دلم
لرزشِ گُنگِ ستارهها را
احساس میکنم،
و رُزها همه سپیدند
سپید چون دردم
غوطه خاطرات، در چشمه خیال...
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
لرزشِ گُنگِ ستارهها را
احساس میکنم،
و رُزها همه سپیدند
سپید چون دردم
غوطه خاطرات، در چشمه خیال...
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
■همچنان
هر ترانه
تالابی است
از عشق.
هر ستاره
تالابی است
از زمان.
زمان
بسته در یک گره.
هر آه
تالابی است
از یک فریاد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
هر ترانه
تالابی است
از عشق.
هر ستاره
تالابی است
از زمان.
زمان
بسته در یک گره.
هر آه
تالابی است
از یک فریاد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
برگردان: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
اما من تو را میسرایم
برای بعدها میسرایم. چهره تو را و لطف تو را
کمال پختهگیِ معرفتت را،نجابتت را خواهم سرود با کلماتی که می گریند
و نسیمی اندوهگین را که به زیتونزاران میگذرد به خاطر میآورم.
❄️ #فدریکو_گارسیا_لورکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
برای بعدها میسرایم. چهره تو را و لطف تو را
کمال پختهگیِ معرفتت را،نجابتت را خواهم سرود با کلماتی که می گریند
و نسیمی اندوهگین را که به زیتونزاران میگذرد به خاطر میآورم.
❄️ #فدریکو_گارسیا_لورکا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
مگذار شکوه چشمان تندیس وارت
یا عطر گل سرخی شبانه
که با نفست بر گونه ام می نشیند را
از دست بدهم...
می ترسم از تنها بودن در این ساحل
چونان درختی بی بار
سوخته در حسرتِ گل برگِ جوانی
که گرمایش بخشد.
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
مگذار شاخه ای که از رود تو بر گرفته ام
و برگ های پاییزی اندوه بر آن نشانده ام را
از دست بدهم...
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یا عطر گل سرخی شبانه
که با نفست بر گونه ام می نشیند را
از دست بدهم...
می ترسم از تنها بودن در این ساحل
چونان درختی بی بار
سوخته در حسرتِ گل برگِ جوانی
که گرمایش بخشد.
اگر گنج ناپدید منی،
اگر زخم دریده یا صلیب گور منی،
مگذار شاخه ای که از رود تو بر گرفته ام
و برگ های پاییزی اندوه بر آن نشانده ام را
از دست بدهم...
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
هیچکس بازت نمیشناسد، نه.
اما من تو را میسرایم
برای بعدها میسرایم
چهرهی تو را و لطف تو را
کمالِ پختگیِ معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ
و طعمِ دهان مرگ را
و اندوهی را
که در ژرفای شادخوییِ تو بود.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
برگردان: احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima
هیچکس بازت نمیشناسد، نه.
اما من تو را میسرایم
برای بعدها میسرایم
چهرهی تو را و لطف تو را
کمالِ پختگیِ معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ
و طعمِ دهان مرگ را
و اندوهی را
که در ژرفای شادخوییِ تو بود.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
برگردان: احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima
خواب هایم بوی تن تو را می دهد
نکند آن دورترها
نیمه شب در آغوشم می گیری؟
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
نکند آن دورترها
نیمه شب در آغوشم می گیری؟
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
هر ترانه
آرامشِ عشق است.
هر ستاره
آرامشِ زمان
معبری از زمان
و هر آه
آرامشِ یک فریاد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا [ Federico García Lorca / اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ ]
@asheghanehaye_fatima
آرامشِ عشق است.
هر ستاره
آرامشِ زمان
معبری از زمان
و هر آه
آرامشِ یک فریاد.
#فدریکو_گارسیا_لورکا [ Federico García Lorca / اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ ]
@asheghanehaye_fatima
آوازی
که هیچگاه نخواهم خواند،
بر لبام به خواب رفته.
آوازی
که هیچگاه نخواهم خواند.
میان پیچکها بود
کرمکی شبتاب
و نیش میزد ماه
با شعاعی بر آب.
و دیدم، آنگاه، به خواب
آوازی
که هیچگاه نخواهم خواند.
آوازی سرشار از لب
و کرانهای دوردست.
آواز ساعات دراز
که در سایه، دادهام از دست.
آواز ستارهی زنده
بر روز جاودان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
که هیچگاه نخواهم خواند،
بر لبام به خواب رفته.
آوازی
که هیچگاه نخواهم خواند.
میان پیچکها بود
کرمکی شبتاب
و نیش میزد ماه
با شعاعی بر آب.
و دیدم، آنگاه، به خواب
آوازی
که هیچگاه نخواهم خواند.
آوازی سرشار از لب
و کرانهای دوردست.
آواز ساعات دراز
که در سایه، دادهام از دست.
آواز ستارهی زنده
بر روز جاودان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
روزهایم چه سخت میگذرند
هیچ آتشی دیگر گرمم نمیکند
خورشید دیگر
به رویم لبخند نمیزند
همه چیز پوچ و بیهوده است
همه چیز سرد و بیروح است
ستارگان مهربان هم دیگر
با ناامیدی به من نگاه میکنند
دقیقاً از روزی که فهمیدم
عشق نیز
از میان رفتنیست.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
هیچ آتشی دیگر گرمم نمیکند
خورشید دیگر
به رویم لبخند نمیزند
همه چیز پوچ و بیهوده است
همه چیز سرد و بیروح است
ستارگان مهربان هم دیگر
با ناامیدی به من نگاه میکنند
دقیقاً از روزی که فهمیدم
عشق نیز
از میان رفتنیست.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima