@asheghanehaye_fatima
زیبایی تو قلب و جانم را تسخیر می کند
آه! تو ای ماه زیبا که نزدیکی و روشن
زیباییات من را مثل کودکی می سازد
که بلند گریه می کند تا نورت را از آن خودش سازد
کودکی که دستهایش را باز می کند
تا تو را به گرمی به سینه اش فشار دهد
اگرچه پرندگانی هستند که در این شب می خوانند
در حالیکه پرتوهای سفید تو گلوهاشان را روشن کرده است
بگذار سکوت عمیق من برایم سخن گوید
بیش از آنچه نغمه های شیرینشان برای آنها می گوید
کسی که می پرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد
برتر از بلبلان توست.
#ویلیام_هنری_دیویس
#شاعر_انگلستان🇬🇧
ترجمه:
#کامبیز_منوچهریان
زیبایی تو قلب و جانم را تسخیر می کند
آه! تو ای ماه زیبا که نزدیکی و روشن
زیباییات من را مثل کودکی می سازد
که بلند گریه می کند تا نورت را از آن خودش سازد
کودکی که دستهایش را باز می کند
تا تو را به گرمی به سینه اش فشار دهد
اگرچه پرندگانی هستند که در این شب می خوانند
در حالیکه پرتوهای سفید تو گلوهاشان را روشن کرده است
بگذار سکوت عمیق من برایم سخن گوید
بیش از آنچه نغمه های شیرینشان برای آنها می گوید
کسی که می پرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد
برتر از بلبلان توست.
#ویلیام_هنری_دیویس
#شاعر_انگلستان🇬🇧
ترجمه:
#کامبیز_منوچهریان
@asheghanehaye_fatima
خورشید طلوع میکند
غروب میکند
اگر چه تو نیستی
روشن است که مرگ جدایمان کرد
اما سایهات میماند
گویی هرگز نرفتهای
حالا
سایهات سایهی من است
هرگز رهایت نکردم
جز این که تو را امانت گرفتند
که به همان خاک برت گردانند
باید میدانستم
روزها را که یک به یک شمارش میکنی
من به ماتم نزدیکتر میشوم
ماتم نبودنِ تو
مقدر بود
که نبودنت
سالهای مشترکمان را فرسوده کند
و نمیدانستم
و این ندانستن ، سعادت بود
و اطمینان میداد
که همه چیز رو به راه است
اما برای من زنده خواهی ماند
صدایت را میشنوم
که روزها میخوری ، میخوابی
و تو در انعکاس دیوارهای همهی اتاقهایم
میمانی
بازماندهی صدایت
تار و پودِ سازی میشود
که منم
و موسیقیاش با نبودنات میجنگد
و خاکسترت دلیل نبودنات میشود
و سایههای همزادمان به رقص در میآیند
#فریدا_هیوز
#شاعر_انگلستان
ترجمه :
#سینا_کمال_آبادی🌱
خورشید طلوع میکند
غروب میکند
اگر چه تو نیستی
روشن است که مرگ جدایمان کرد
اما سایهات میماند
گویی هرگز نرفتهای
حالا
سایهات سایهی من است
هرگز رهایت نکردم
جز این که تو را امانت گرفتند
که به همان خاک برت گردانند
باید میدانستم
روزها را که یک به یک شمارش میکنی
من به ماتم نزدیکتر میشوم
ماتم نبودنِ تو
مقدر بود
که نبودنت
سالهای مشترکمان را فرسوده کند
و نمیدانستم
و این ندانستن ، سعادت بود
و اطمینان میداد
که همه چیز رو به راه است
اما برای من زنده خواهی ماند
صدایت را میشنوم
که روزها میخوری ، میخوابی
و تو در انعکاس دیوارهای همهی اتاقهایم
میمانی
بازماندهی صدایت
تار و پودِ سازی میشود
که منم
و موسیقیاش با نبودنات میجنگد
و خاکسترت دلیل نبودنات میشود
و سایههای همزادمان به رقص در میآیند
#فریدا_هیوز
#شاعر_انگلستان
ترجمه :
#سینا_کمال_آبادی🌱