عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




نشست تو ماشين، دستاش مى‌لرزيد، بخارى رو روشن كردم.
گفت: ابراهيم ماشينت بوى دريا ميده،
گفتم ماهى خريده بودم.
گفت: ماهى مرده كه بوى دريا نميده،
گفتم: هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،
گفت: من بميرم بوى تو رو ميدم

#سیامک_تقی_زاده
«غولی با چشمان آبی»


غولی بود با چشمان آبی ،
که به زنی باریک اندام دلداده بود.
رویای زن خانه ای کوچک بود ،
خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس،
که باروری در آن شکوفا بود .
غول او را دیوانه وار دوست داشت ،
دست هایش برای کارهای بزرگ ساخته شده بود .
نمی توانست خانه ای این چنین بسازد،
نمی توانست درِ خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری را بکوبد.

غولی بود با چشمان آبی ،
که عاشق زنی باریک اندام شده بود،
زن باریک اندام و ریز نقش
که آغوشش برای آسودگی باز
و از گام‌های بلندِ در راهِ غول خسته بود.
با غول چشم آبی وداع کرد ،
و در دستان مردی ثروتمند و ریز اندام
به خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری رفت.

غول چشم آبی حالا خوب می داند.
در خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
که باروری در آن شکوفاست،
برای عشق اش
حتی گوری هم کنده نمی شود.

#ناظم_حکمت
#شاعر_ترکیه🇹🇷
ترجمه‌: #سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هیچ وقت عاشق زنانى نباش
که سکوت کرده اند
زیرا که زخم هاى شان
سر باز مى کند

#حیدر_اِرگولن
ترجمه :
#سیامک_تقی_زاده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اِسراف مى کنى کلمات را
به گفتن عشق
حال که من
از بوسیدنت آنرا مى فهمم

#آتیلا_ایلهان
مترجم :
#سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مى‌گویند که درد
‏آدم‌ها را بهم نزدیک مى‌کند
‏به من بگو
‏کدام‌مان شاد هستیم
‏که این همه از هم دور مانده‌ایم ؟


#آغوز_آتای
#سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
وقتى كه همه
مرا به كوبيدن درهايى كه مى بستم
مى شناختند
من
براى آرام بسته شدن در خانه ى تو
دستم را لاى در گذاشتم


#جاهد_ظريف_اوغلو
#ترجمه #سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
@SherGianianIran



نشست تو ماشين، دستاش مى‌لرزيد، بخارى رو روشن كردم.
گفت ابراهيم ماشين ات بوى دريا ميده،
گفتم ماهى خريده بودم.
گفت ماهى مرده كه بوى دريا نميده،
گفتم هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،
گفت من بميرم بوى تو رو ميدم

#سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره ها
یکی یکی سقوط خواهند کرد
اگر شاعرم، اگر مرا می شناسی
پس می دانی که از باران می ترسم
اگر چشم هایم را به یاد آوری
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ، باران مرا با خود خواهد برد
شبانه، صدایی اگر شنیدی
این منم که سرآسیمه
از باران گریز می کنم
اگر عصر باشد
در استانبول باشم
ماه سپتامبر هم باشد
و من خیس و باران خورده باشم
غم تو را فرا خواهد گرفت
و در گوشه ای ، پنهانی خواهی گریست
اگر تنها باشم، اگر باز اشتباه کرده باشم
دستم را بگیر
وگرنه خواهم افتاد
وگرنه باران مرا با خود خواهد برد

شعر: #آتیلا_ایلهان
ترجمه: #سیامک_تقی_زاده 
‏برای هر انسان، کسی باید باشد
‏که با دوست داشتن زیباترش کند.

‏مثل آن پنجره‌ی چوبی
‏که از شمعدانی‌ها
‏جان تازه‌ای می‌گیرد ...


‏‌ #تورگوت_اویار
🔁 #سیامک_تقی زاده‏

@asheghanehaye_fatima
.


گل‌ها وقت پژمردن
به سمت ساقه‌شان خم می‌شوند؛
میدانی...
این واقعیت تنهایی‌ست


#سزایی_کاراکُچ
ترجمه: #سیامک_تقی_زاده

@asheghanehaye_fatima
آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی می‌‌شود
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد.


#عزیز_نسین
برگردان: #سیامک_تقی‌_زاده


@asheghanehaye_fatima
کم دوست داشتن را
بلد نیستم.
تمام زخم‌های من
از دوست‌ داشتن‌های‌ زیاد من است.


#دیدم_ماداک
برگردان:
#سیامک_تقی‌_زاده


@asheghanehaye_fatima
.


نشست تو ماشین؛ دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم.
گفت ابراهیم، ماشینت بوی دریا میده...
گفتم ماهی خریده بودم.
گفت ماهی مُرده که بوی دریا نمیده!
گفتم هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه...
گفت من بمیرم بوی تو رو میدم؟
شیشه رو کمی دادم پایین و با انگشتم زدم به سیگار تا خاکسترش بیوفته بیرون. گفتم تو هیچوقت نمیمیری، لااقل برا من...

گفت تو بمیری بوی چی میدی؟
گفتم تا حالا پرنده به آسمون گره زدی؟
گفت نه، گفتم من بوی پرنده ای رو میدم که آسمونش رو گم کرده بود، گفتم تو اولین بار منو به آسمانی که نداشتم گره زدی، من بعد مرگ بوی مه و ابر، بوی بارون، بوی ماهِ کامل رو خواهم داد، بوی یه روز برفی رو که دستات برای همیشه تو جیب های پالتو من گم شد.. بوی جاده های تکاب به بیجار، بوی دارچین، بوی تمام کودکانی که کنار گردنت به خواب رفته بودند، کودکانی که خواهران کوچک تو و بازمانده های لب های من از جنگ جهانیِ بوسیدنت بود...
گفت ابراهیم بس کن اشکم در اومد و ماشین توو بخار نفس های گرم و گریه هاش گم شد...



#سیامک_تقی_زاده
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
سپس شب می‌شد
و ما به ستاره‌ها خیره می‌شدیم
تو
دنبال بزرگ‌ترین ستاره می‌گشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت می‌گشتم

سردمان می‌شد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانه‌ها که دیگر کهنه شده‌اند.


#تورگوت_اویار
برگردان: #سیامک_تقی_زاده


@asheghanehaye_fatima
کم دوست داشتن را
بلد نیستم.
تمام زخم‌های من
از دوست‌ داشتن‌های‌ زیاد من است.


#دیدم_ماداک
برگردان:
#سیامک_تقی‌_زاده


@asheghanehaye_fatima