عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
حسی شبیه تو
هر صبح
جان می‌بخشد
نبض شمعدانی‌های دل را

و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا
سیراب می سازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازی ست بی پایان

طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...

#سمیه_خلج


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


حسی شبیه تو هر صبح
جان می بخشد
نبض شمعدانیَ‌های دل را
و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا سیراب می‌سازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازی‌ست بی پایان

طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...


#سمیه_خلج


...🚶‍♂...
@asheghanehaye_fatima


چیزی در ما متوقف شده است
زمان در بی حوصلگی ‌روزها
ورق می خورد
و شب
تصویر پوشالی ماه را
به ‌کابوسی پرتکرار می‌سپارد

اندوه می‌بارد
در سرزمینی که به جرم زنده بودن
در خویش می پوسد
درختان و کوه ها ایستاده اند
دریاها جاری می شوند
و فصل ها می گذرند
و‌ ما نیز
میان حجمی از نمی‌دانم ها
سخت مانده ایم
و به ناگاه پیر می شویم........

#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima



برگرد
از همان راه که رفته بودی
با همان پا که قدم ها تو را برده بودند
که کوه ها برای رفتنت جابه جا نشدند
که آفتاب پلاتو در پلاتو
پشتِ شیشه های پنجره
بیابان را نشانِ چشم هات می داد

تو را که می برد اتوبوس
وباد در هر شلیک لای موهات را نشانه می رفت
و تو که به علف زارهای بی نشان می مانستی
به گندم زارهای بی برداشت
به باران های بی وقفه
و من که بارش بی وقفه ی تو را انتظار می کشیدم
پشتِ هر تماسِ تلفن
و بوقِ ممتدی که مدام ردم می کرد تو را


دست هایم کی داس شدند گندم زارهایت را!؟
و تو کی قد کشیدی زمین های زراعی ام را!؟

به پینه های کفِ دست هام
و چشم هایی که نفس هات را هووورت می کشید

به راه های نرفته ام
به گریه های نباریده ام
و جنونِ هر نیمه شبِ چهارشنبه
که فریاد می کشید تو را

به خودسوزی گندم ها در گرده های خشکیده ام
ببار بر این زمینِ بی کشت
صدسال تنهایی ام را تاب بیاور
و بالا
بالاتر قد بکش در چشم هام
به نی نی زدن هر بی تابیم در گودیش

برگرد از سمتِ بادها
و روی شانه هایم فرود بیا
قدم ها تو را دور
خیلی دور برده اند.


#سمیه_جلالی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima




شب‌ها

خود تاریک‌اند
شب‌هایی که
احساس تنهایی به سراغ آدم می‌آید
تاریک‌تر
دیشب
از همه‌ی شب‌ها
تاریک‌تر شده بود
گفته بودی می‌آیم
از این می‌آیم
چوب‌های کبریتی ساخته بودم
گذاشته بودم در قلب‌ام
در شب تاریک‌ام آن‌قدر
از این می‌آیم‌ها گیراندم
که قوطی‌ام خالی شد
حالا
یک شب دیگر در پیش است
با قوطی کبریتی
که چوب امیدی در آن نیست
نمی‌آیی اما
دوباره قرار می‌آیم بگذار
تا آن را
در قوطی خالی‌ام بگذارم
شب تاریک در پیش است و
احساس تنهایی
که به سراغ‌ام می‌آید
تاریک‌تر می‌شود

★★★★★

■دوشی من تھنا اِتاں

ءُ تھنائی کہ دل ءَ سر کشّیت
شپ تھار تر بیت
دوشی شپ سک تھار اَت
داں تئی دَراھی ءِ بامگواہ ءَ
من باکس ءِ ڈیل روک کنان کُتَنت

شپ پدا دیما اِنت
ءُ مرچی باکس ءَ ڈیل مان نیست
کمّیں نزّیکتر بیا
کہ تئی رنگ ءُ جلوھانی مُھرَگاں
وتی ھورکیں باکس ءَ بہ کناں
شپ دیما اِنت
ءُ تھنایی کہ دل ءَ ایر کپ ایت
سک تھار بیت

#منیر_مؤمن | بلوچستان پاکستان برگردان از بلوچی به فارسی:
#محمدعلی_گله‌بچه / #سمیه_نازدم
@asheghanehaye_fatima




جاری هستی
چنان که ابر تنک در ایوار
خیال‌ات
مانند باد قوس
که باران می‌آورد
از روی سیم‌های سرودم
می‌گذرد

نشسته‌ام
در سایه‌ی بلند چریش‌ام
در ایوان
آسمان‌ام را
چندین و چند بار تکان داده‌ای
چون برگ‌های بوته‌ی انگوری
که بادی لجام‌گسیخته در آن می‌پیچد
از خاک‌ها
ستاره‌ی روشن روئیده

جاری هستی
چنان که ابر تنک در ایوار

می‌بینمت کبوتر کوکویی
در ایوان خانه
که دعایی را هر صبح
به اشک درآمیخته
می‌آید و
بر چارچوب خانه‌ی من پهن می‌کند
من هم
با آن دعای خیس
پیراهنی برای خودم می‌دوزم
می‌پوشم
و به دیدارت می‌آیم

خیال‌ات
مانند باد قوس
که باران می‌آورد
از روی سیم‌های سرودم
می‌گذرد

نه نزدیک‌تر می‌آیی از خواب
نه دورتر می‌ایستی از خاطره
تو همین کبوتر کوکویی


مہرواں
مہرواں رنگ تئ
تو تنکّ ئے چو بیگاہ ءِ شینک ءِ وڑا
مہرواں گیر تئ
کوش سُہب ءِ گشئے
کہ سروز ءِ سرا لَیب لَیب ءَ گْوزیت
مہرواں ! من وتی پیژگاہ ءِ شریش ءِ
بَزیں ساھگ ءَ نشتگاں
چُنت بر آزماں جُمب اِتگ
رِتکگ اَنت روکیں استال
چو کہ یہیلیں گم ءِ موسمے
زردیں تاکاں بہ چنڈیت زمین ءِ سرا
مہرواں رنگ تئ
تو تنکّ ئے چو بیگاہ شینک ءِ وڑا
تو منی پیژگاہ ءِ شریش ءِ سر ءِ نشتگیں شانتل ئے
مہرواں تو ہمے شانتل ئے
کہ ہمک سُہب مینیت
گوں ارساں دعاہاں وتی
کَیت ءُ چانٹ ءِ سرا ایر کنت
من ہمے مینتگیں دعاہاں پوشان ءُ
درکایاں ہر رو شہاز ءَ وتی
مہرواں گیر تئ
کَوش سُہب ءِ گشئے
کہ سروز ءِ سرا لَیب لَیب ءَ گْوزیت
مہرواں
رنگے ئے گیرے ئے
تو ہمے شانتل ئے




#منیر_مؤمن | بلوچستان پاکستان |
برگردان از بلوچی به فارسی:
#محمدعلی_گله‌بچه / #سمیه_نازدم
در کادرهای بسته ی دنیا نمی گنجی
اندازه ی تصویر تو قدِّ جهانم نیست
این قابِ عکسِ حک شده بر سینه ی دیوار
جای تو را پر کرده اما هم زبانم نیست

گفتند:این زن شاعر لبخندهای توست
در بیت های مانده زیرِ بارش باران
ابری ترین فصل نگاهِ چشم هایت را
بُر می زند با دست های داغِ تابستان

زیرِ لباس شعرهایش یک بغل آغوش
خوابیده با شب بوسه های نازک رویا
پیچیده بر هر قافیه وزنِ صدای تو
که "دوستت دارم عزیزم" تا تهِ دنیا

ردِّ تو را می گیرد از پس کوچه های شعر
این زن جنونش مستیِ پیک شراب توست
نه،این شراب از سهم انگور زمستان نیست
از طعمِ لب های گس و فعل صواب توست

می نوشمت بی ترسِ از مذهب،بدونِ حد
من عاشقی دیوانه ام،آیین من عشق است
ای اعتبار دینِ این لیلای لامذهب
با تو رسیدم انتهای کوچه ی بن بست

بن بست یعنی پرسه در این راهِ بی برگشت
پایانِ شعر من تو هستی حضرتِ والا
بنشین کنار بیت های این غزل بانو
ای مرد بارانی تو را کم دارم این شب ها

#سمیه_جلالی


@asheghanehaye_fatima
چهار گوشه، مستطیلی، شیشه‌ای، چوبی یا آهنی
زن‌ زندانی در این مساحت
مرگیده است
ماسیده روحی در دیوارهای آش‌پزخانه
ظرفی آن طرف‌تر، کابینتی آن سوتر و مردی کنارتر
با سکوتی که سکون‌اش سَر می‌رود از روی شیر
از توی چای
از توی آب
از شکل میز
می‌گریزد از پنجره به سیمانی‌ترین دیوار
ومستطیل‌ترین‌شان
اضلاع زنی‌ست که جهان را جور دیگری چیده بود
و با ناخن‌های‌اش خَش می‌کشید
بر تابوتی سفارشی
مستطیل
شیک
حلقه‌ی طناب را
این‌بار از گوشه‌یی
از درون خود
محکم‌تر می‌بندد

#سمیه_امینی‌راد



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نزدیک توام ...
چون لمس ماه بر مخمل شب،
چون خیسی بغضی بر التهاب گونه ها
چون ابدیت خنده ات
در انعکاس آینه
نزدیک و بی تاب...
همچون عطش لبها به وقتِ نابِ قرار بوسه و عشق...
نزدیکم به تـــو که ،
آرامش دریایی بعدِ هر طوفان...




#سمیه_نادی

@asheghanehaye_fatima
مینشانمت به دل
میسرایمت به غزل
میخوانمت به باران

باورت میکنم به عشق
تکرارت میکنم به مهر
یادت میکنم به مهتاب

راستی تو مرا چگونه در دلت صرف میکنی؟


#سمیه_خلج
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima