@asheghanehaye_fatima
شايد اگر به عقب بر میگشتم طور ديگری زندگی میكردم.
طور ديگری نفس میكشيدم و طور ديگری دنيا را میديدم.
اگر به عقب بر میگشتم، باز هم برای ديدنت میآمدم، باز هم برای بودنت لحظه شماری میكردم، باز هم دلتنگت میشدم.
.
اگر به عقب بر میگشتم، باز هم دوستت داشتم، فقط به رويت نمیآوردم، تا هميشه غريبه بمانی.
آدم، از غريبهها انتظاری ندارد.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
شايد اگر به عقب بر میگشتم طور ديگری زندگی میكردم.
طور ديگری نفس میكشيدم و طور ديگری دنيا را میديدم.
اگر به عقب بر میگشتم، باز هم برای ديدنت میآمدم، باز هم برای بودنت لحظه شماری میكردم، باز هم دلتنگت میشدم.
.
اگر به عقب بر میگشتم، باز هم دوستت داشتم، فقط به رويت نمیآوردم، تا هميشه غريبه بمانی.
آدم، از غريبهها انتظاری ندارد.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
اگر هفتهها، جمعه رو نداشتن، آدما از ديدن خاطره انگيزترين غروب زندگیشون محروم میشدن.
اينكه از اين همه نعمت خدا، نعمت بينايی رو فقط داشته باشی تا توی چند دقيقه، از هزار رنگ آسمون لذت ببری، فقط يه بهونهی كوچيك میخواد...
من به اين فكر میكنم كه توی دنيا،
چندنفر اين شانس رو داشتن كه تو رو ببينن؟
چند نفر تونستن صدای تورو بشنون؟
چندنفر اين امكان رو داشتن كه كنارت قدم بزن؟
به نظرم هيچكدوم از اينا انقدری مهم نيست كه من این فرصت رو داشتم تا پشت به خورشيد، روبهروی تو بشينم و بينهايتترين غروب هفته رو از توی چشمات تماشا كنم.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
اگر هفتهها، جمعه رو نداشتن، آدما از ديدن خاطره انگيزترين غروب زندگیشون محروم میشدن.
اينكه از اين همه نعمت خدا، نعمت بينايی رو فقط داشته باشی تا توی چند دقيقه، از هزار رنگ آسمون لذت ببری، فقط يه بهونهی كوچيك میخواد...
من به اين فكر میكنم كه توی دنيا،
چندنفر اين شانس رو داشتن كه تو رو ببينن؟
چند نفر تونستن صدای تورو بشنون؟
چندنفر اين امكان رو داشتن كه كنارت قدم بزن؟
به نظرم هيچكدوم از اينا انقدری مهم نيست كه من این فرصت رو داشتم تا پشت به خورشيد، روبهروی تو بشينم و بينهايتترين غروب هفته رو از توی چشمات تماشا كنم.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
Deltang
Alireza Assar
به قول #جبران_خلیل_جبران
و همیشه این گونه است که عشق ژرفای خود را تا لحظهی جدایی در نمییابد.
#علیرضا_عصار
#دلتنگی
@asheghanehaye_fatima
و همیشه این گونه است که عشق ژرفای خود را تا لحظهی جدایی در نمییابد.
#علیرضا_عصار
#دلتنگی
@asheghanehaye_fatima
هیچ قسمتی از شاهنامه، به تلخی لحظهای نیست که رستم، سر ژندهرزم رو از تنش جدامیکنه.
وقتی سهراب، با لشکر توران برای پیدا کردن و به تخت نشوندن پدرش رستم به ایران حمله میکنه، فقط یه بازوبند از پدرش نشونه داشته. با اینکه تهمینه تمام نشونیهای رستم رو به سهراب داده بوده، اما با اینحال برادر خودش یعنی ژندهرزم رو هم به همراه سهراب میفرسته.
خبر حملهی سهراب به ایران و فتح دژ سپید و از همه مهمتر اسیر شدن هژیر، کیکاوس رو به شدت نگران میکنه و دست به دامن رستم میشه.
خبر دلاوریهای این پهلوون چهارده ساله، دهان به دهان میچرخه و به گوش رستم میرسه. رستم که تقریبا تمام جنگاوران توران رو میشناخته، شبانه و با لباس مبدل خودش رو به اردوگاه دشمن میرسونه تا از این دلاور ناشناخته اطلاعاتی بدست بیاره. پس با تاریکی هوا به درون اردوگاه میره و از دور سران سپاه توران رو برانداز میکنه. توی همون نگاه اول هومان و بارمان رو میشناسه. اما بیش از همه توجهش به کسی جلب میشه که کنار ژندهرزم نشسته. حدس میزنه که باید خودش باشه، سرحال، قبراق و نترس.
اما ناگهان رستم چشم توی چشم ژندهرزم میشه. از بیم اینکه نکنه ژندهرزم شناخته باشدش و سپاه توران رو باخبر کنه به سرعت اونجا رو ترک میکنه. از طرف دیگه ژندهرزم هم متوجه حضور کسی توی تاریکی میشه و با توجه به هیکل و جثه احتمال میده که رستم رو دیده.
ژندهرزم از سالها قبل رستم رو میشناخته، از همون روزی که رستم و رخش اشتباهی وارد خاک توران میشن، از همون لحظهای که مهر رستم به دل تهمینه میفته. از همون شبی که نطفهی سهراب توی رحم خواهرش بسته میشه.
شاید اونشب ژندهرزم بیش از هر کس دیگهای هیجان داشته، شاید بیش از هرکس دیگهای لحظه شماری میکرده تا رستم رو زودتر ببینه. شاید دلش میخواسته اولین نفری باشه که رستم رو بغل كنه و بهش بگه سهراب پسرته. پسری که چهارده ساله ندیدیش.
ژندهرزم به دنبال رستم توی تاریکی میره و داد میزنه که هرجا هست خودت رو نشون بده. رستم که جایی پشت سر ژندهرزم پنهان شده، ناغافل بیرون میاد و ضربهای محکم به گردنش میزنه و قبل از اینکه فرصت حرف زدن رو به ژندهرزم بده، خنجرش رو بیرون میکشه و سر ژندهرزم رو گوش تا گوش میبره. گوش تا گوش.
اون شب اگه فقط چند ثانیه رستم فرصت داده بود، اونوقت ژندهرزم گفتن خبر خوش رو به گور نمیبرد. دیگه جنگی بین رستم و سهراب در نمیگرفت و پسر به دست پدر کشته نمیشد. برزو داغ دیدن پدرش رو به دل نداشت و گردآفرید این شانس رو داشت که سهراب رو دوباره ببینه.
.
تلخی از دست دادن، هميشه بیشتر از شیرینی به دست آوردنه. گاهی برای اینکه کسی رو از دست ندی، فقط کافیه هیچکاری نکنی... هیچکاری.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
وقتی سهراب، با لشکر توران برای پیدا کردن و به تخت نشوندن پدرش رستم به ایران حمله میکنه، فقط یه بازوبند از پدرش نشونه داشته. با اینکه تهمینه تمام نشونیهای رستم رو به سهراب داده بوده، اما با اینحال برادر خودش یعنی ژندهرزم رو هم به همراه سهراب میفرسته.
خبر حملهی سهراب به ایران و فتح دژ سپید و از همه مهمتر اسیر شدن هژیر، کیکاوس رو به شدت نگران میکنه و دست به دامن رستم میشه.
خبر دلاوریهای این پهلوون چهارده ساله، دهان به دهان میچرخه و به گوش رستم میرسه. رستم که تقریبا تمام جنگاوران توران رو میشناخته، شبانه و با لباس مبدل خودش رو به اردوگاه دشمن میرسونه تا از این دلاور ناشناخته اطلاعاتی بدست بیاره. پس با تاریکی هوا به درون اردوگاه میره و از دور سران سپاه توران رو برانداز میکنه. توی همون نگاه اول هومان و بارمان رو میشناسه. اما بیش از همه توجهش به کسی جلب میشه که کنار ژندهرزم نشسته. حدس میزنه که باید خودش باشه، سرحال، قبراق و نترس.
اما ناگهان رستم چشم توی چشم ژندهرزم میشه. از بیم اینکه نکنه ژندهرزم شناخته باشدش و سپاه توران رو باخبر کنه به سرعت اونجا رو ترک میکنه. از طرف دیگه ژندهرزم هم متوجه حضور کسی توی تاریکی میشه و با توجه به هیکل و جثه احتمال میده که رستم رو دیده.
ژندهرزم از سالها قبل رستم رو میشناخته، از همون روزی که رستم و رخش اشتباهی وارد خاک توران میشن، از همون لحظهای که مهر رستم به دل تهمینه میفته. از همون شبی که نطفهی سهراب توی رحم خواهرش بسته میشه.
شاید اونشب ژندهرزم بیش از هر کس دیگهای هیجان داشته، شاید بیش از هرکس دیگهای لحظه شماری میکرده تا رستم رو زودتر ببینه. شاید دلش میخواسته اولین نفری باشه که رستم رو بغل كنه و بهش بگه سهراب پسرته. پسری که چهارده ساله ندیدیش.
ژندهرزم به دنبال رستم توی تاریکی میره و داد میزنه که هرجا هست خودت رو نشون بده. رستم که جایی پشت سر ژندهرزم پنهان شده، ناغافل بیرون میاد و ضربهای محکم به گردنش میزنه و قبل از اینکه فرصت حرف زدن رو به ژندهرزم بده، خنجرش رو بیرون میکشه و سر ژندهرزم رو گوش تا گوش میبره. گوش تا گوش.
اون شب اگه فقط چند ثانیه رستم فرصت داده بود، اونوقت ژندهرزم گفتن خبر خوش رو به گور نمیبرد. دیگه جنگی بین رستم و سهراب در نمیگرفت و پسر به دست پدر کشته نمیشد. برزو داغ دیدن پدرش رو به دل نداشت و گردآفرید این شانس رو داشت که سهراب رو دوباره ببینه.
.
تلخی از دست دادن، هميشه بیشتر از شیرینی به دست آوردنه. گاهی برای اینکه کسی رو از دست ندی، فقط کافیه هیچکاری نکنی... هیچکاری.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
اگر هفتهها، جمعه رو نداشتن، آدما از ديدن خاطره انگيزترين غروب زندگیشون محروم میشدن.
اينكه از اين همه نعمت خدا، نعمت بينايی رو فقط داشته باشی تا توی چند دقيقه، از هزار رنگ آسمون لذت ببری، فقط يه بهونهی كوچيک میخواد...
من به اين فكر میكنم كه توی دنيا،
چندنفر اين شانس رو داشتن كه تو رو ببينن؟
چند نفر تونستن صدای تورو بشنون؟
چندنفر اين امكان رو داشتن كه كنارت قدم بزن؟
به نظرم هيچكدوم از اينا انقدری مهم نيست كه من این فرصت رو داشتم تا پشت به خورشيد، روبهروی تو بشينم و بينهايتترين غروب هفته رو از توی چشمات تماشا كنم.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
اينكه از اين همه نعمت خدا، نعمت بينايی رو فقط داشته باشی تا توی چند دقيقه، از هزار رنگ آسمون لذت ببری، فقط يه بهونهی كوچيک میخواد...
من به اين فكر میكنم كه توی دنيا،
چندنفر اين شانس رو داشتن كه تو رو ببينن؟
چند نفر تونستن صدای تورو بشنون؟
چندنفر اين امكان رو داشتن كه كنارت قدم بزن؟
به نظرم هيچكدوم از اينا انقدری مهم نيست كه من این فرصت رو داشتم تا پشت به خورشيد، روبهروی تو بشينم و بينهايتترين غروب هفته رو از توی چشمات تماشا كنم.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
تو را باید #نوشید
جرعه جرعه
با عطش #دلتنگی
در فنجانی
که طعم شرجی #آغوشت را
در قهوه خانه ی جاده ای #خاکی و دوردست
آه می کشد
#مهتاب_سالاری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جرعه جرعه
با عطش #دلتنگی
در فنجانی
که طعم شرجی #آغوشت را
در قهوه خانه ی جاده ای #خاکی و دوردست
آه می کشد
#مهتاب_سالاری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
T. Me|@psychologycafeeee
همیشه همه دوستان منی...
ازشون خواسته شده که یه جمله بگن به کسی که دوستشون داشته و رفته...
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ
#دلتنگی
@asheghanehaye_fatima
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ
#دلتنگی
@asheghanehaye_fatima
اتفاق، همیشه اونجوری نمیفته كه آدم انتظار داره. از همون روز اولی كه پا به دنیا میذاری، فقط باید بجنگی تا بدست بیاری. اما همیشه انقدر خوششانس نیستی كه برندهی بازی بشی. نمیشه بازنده باشی و احساس خوشحالی كنی، لبخند بزنی و وانمود كنی هیچ اتفاقی نیفتاده. هیچكس برای باختن تشویق نمیشه، دنیا همیشه جهنم بازندههاست.
برای بار هزارم خودم رو توی آینه نگاه کردم. یعنی واقعا انقدر کار سختیه که کسی بفهمه توی سرت چی میگذره؟ یعنی انقدر محاله که نمیتونه از توی چشمات حالت رو بفهمه؟ یعنی تا این حد غیرممکنه که بدون محاکمه کردن، بهت حق بده؟
یه وقتایی برمیگردی پشت سرت رو نگاه میکنی و میبینی هیچکس نیست. انگار هیچوقت برای هیچکس مهم نبوده توی دلت چیمیگذره.
بهش گفتم: «من همهی اینسالها سعی کردم خودم رو بهت ثابت کنم. اینکه نتونستم یعنی شکست خوردم، اینکه زندگی میکنم یعنی هنوز امیدوارم»
بهش نگفتم. بهش نگفتم من امروز از همیشه ناامیدترم. ناامیدم چون نمیدونم تا کِی باید امتحان بدم. ناامیدم چون میدونم هیچ اتفاق خوبی قرار نیست بیفته. ناامیدم چون دلت برام تنگ نمیشه. دلم میخواست توی چشمام نگاه کنه و بگه میفهممت. دلم میخواست دستام رو بگیره و بهم بگه: «دیوونه! من حالت رو میدونم. آخه تو به من که دیگه نباید توضیح بدی.»
کاش میشد آدم تا آخر عمر توی توهماتش بمونه. هیچکس نیست و یه وقتایی توی زندگی، هیچ واكنشی منطقیتر از گریه كردن نیست. من غمگینم و خسته، و اون هیچوقت این روزا رو نمیفهمه.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
برای بار هزارم خودم رو توی آینه نگاه کردم. یعنی واقعا انقدر کار سختیه که کسی بفهمه توی سرت چی میگذره؟ یعنی انقدر محاله که نمیتونه از توی چشمات حالت رو بفهمه؟ یعنی تا این حد غیرممکنه که بدون محاکمه کردن، بهت حق بده؟
یه وقتایی برمیگردی پشت سرت رو نگاه میکنی و میبینی هیچکس نیست. انگار هیچوقت برای هیچکس مهم نبوده توی دلت چیمیگذره.
بهش گفتم: «من همهی اینسالها سعی کردم خودم رو بهت ثابت کنم. اینکه نتونستم یعنی شکست خوردم، اینکه زندگی میکنم یعنی هنوز امیدوارم»
بهش نگفتم. بهش نگفتم من امروز از همیشه ناامیدترم. ناامیدم چون نمیدونم تا کِی باید امتحان بدم. ناامیدم چون میدونم هیچ اتفاق خوبی قرار نیست بیفته. ناامیدم چون دلت برام تنگ نمیشه. دلم میخواست توی چشمام نگاه کنه و بگه میفهممت. دلم میخواست دستام رو بگیره و بهم بگه: «دیوونه! من حالت رو میدونم. آخه تو به من که دیگه نباید توضیح بدی.»
کاش میشد آدم تا آخر عمر توی توهماتش بمونه. هیچکس نیست و یه وقتایی توی زندگی، هیچ واكنشی منطقیتر از گریه كردن نیست. من غمگینم و خسته، و اون هیچوقت این روزا رو نمیفهمه.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگی_های_احمقانه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از
بین بروند خودتان را از آنها رها سازید
از دست شان خلاص شوید منتظر نباشید تا
قدر تلاش هایتان را بشناسند و عشق تان را
بفهمند
در را ببندید
آهنگ را عوض کنید
خانه تکانی کنید
گرد و غبارها را بتکانید
از آنچه هستید دست بردارید و
به آنچه که واقعا هستید، روی آورید…
✍ #پائولو_کوئیلو
#جمعه #دلتنگی
بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از
بین بروند خودتان را از آنها رها سازید
از دست شان خلاص شوید منتظر نباشید تا
قدر تلاش هایتان را بشناسند و عشق تان را
بفهمند
در را ببندید
آهنگ را عوض کنید
خانه تکانی کنید
گرد و غبارها را بتکانید
از آنچه هستید دست بردارید و
به آنچه که واقعا هستید، روی آورید…
✍ #پائولو_کوئیلو
#جمعه #دلتنگی