عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


بیرون از اینجا
آزادی نیست
اما
می‌گرید آزادی هرگاه
صدای قهقهه کلیدها را
در قفل‌ها می‌شنود



#فرج_بیرق_دار
#شاعر_سوریه 🇸🇾
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده
@Asheghanehaye_fatima



درتشویش بی کرانه بامداد
دکل ها آشکارند.

بیداری های درناک.

برگ ها، خواهران ِ برگ
سوگواری تان را می شنوم.

پاییزها
لذتی بیمارگون.

جوانی
زمان جدایی تازه گذشته است.

سقف بلند آسمان های جوانی
بلندپروازی ها آزاد.

و من هنوز بیابان ام.
گم گشتهٔ این مالیخولیای خمیده.

شب اما جدایی ها را می پراکند.

سکوتهایی اقیانوسی
آشیانه های ستاره وار خیال

ای شب.

#جوزپه_اونگارتی
#شاعر_ایتالیا🇮🇹
ترجمه: #حسین_مکی_زاده
@asheghanehaye_fatima



آهای! شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکّه از تنت را می‌بوسم
و نوازش‌کنان به رختخواب می‌برمت
و می‌خوابم آن‌سان که خاک خوابیده
درست نزدیک بهار.



#میلان_جورجویچ
#شعر_صربستان🇷🇸
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده
@asheghanehaye_fatima



“ The weight of the world is love.
Under the burden of solitude,
under the burden of dissatisfaction
the weight,the weight we carry is love. ”


وزن جهان عشق است.
زیرِ بارِ تنهایی
زیرِ بارِ ناخرسندی.
وزن،
وزنی که ما حمل می‌کنیم
عشق است.

#آلن_گینزبرگ
#شاعر_آمریکا
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده🌱
Forwarded from اتچ بات
.

شادیِ کوچک ...



آری ، تو نیز می آیی سرانجام
شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه

بُرشی از نانِ چاودار خواهی بود
یا لیوانی پُر از شیرِ خنک

و چون ابرهای تار در آسمان پرواز کنند
و خورشیدِ خندان سرک کشد
حس می کنم تو را ، روی زبانم ،
حتی بر سقفِ دهانم

پس مرا دختری می شوی با پستان های زیبا

آهای ! شادیِ کوچکِ سرخِ عیدانه
هر تکّه از تنت را می بوسم
و نوازش کنا ن به رختخواب می بَرَمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
دُرست کنارِ بهار ...



#میلان_جورجویچ
ترجمه : #حسین_مکی_زاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


زن:
اینک من‌ام فروپاشیده در تمامی اشیا
و خود را نمی‌شناسم هنوز
کیستم‌ من؟
غریبه!
آیا مرا در کلمات‌ام پنهان کرده‌ای در نفس‌زدن‌هایم؟
چگونه ببینیم چه رازهایی را
با خویش نگاه می‌دارم؟
چگونه با چهره‌ام به آشتی برسم؟
و خود را درآغوش بکشم؟
میل من شرمسار من است
میل من مرا از خودم جدا کرده است
من این دوزخِ زمین را می شناسم
آن سان که دوزخ جان خویش را....

#آدونیس
#حسین_مکی_زاده_تفتی