عشق به آخر خواهد رسيد پيش از آنکه من به عشق برسم
همچون زندان خواهماش ديد
گلها را میبينم
چنان زيبا
كه گويی راه میروند
و چشمان گريان
كنارشان پرپر میشوند.
عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت
در شبهايی از
ملافه، پلک، باد و زنجره
من در روزِ تن تو وارد شدهام.
خواهم گفت
كه از تو زيستهام
و در آن حال میميرم
كه گلبرگ به گلبرگ
از پلههای خاطره پايين میروم.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
همچون زندان خواهماش ديد
گلها را میبينم
چنان زيبا
كه گويی راه میروند
و چشمان گريان
كنارشان پرپر میشوند.
عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت
در شبهايی از
ملافه، پلک، باد و زنجره
من در روزِ تن تو وارد شدهام.
خواهم گفت
كه از تو زيستهام
و در آن حال میميرم
كه گلبرگ به گلبرگ
از پلههای خاطره پايين میروم.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحام را، نه خونام را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامات
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتام هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحام را، نه خونام را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامات
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتام هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
■دستی که تنات را لمس کرده
دستام که تنات را لمس کرده
بهتر خواهد نوشت.
همان ساعتها
در همان هوا زنگ میزنند
و دوباره دستبهدستِ هم
ما را از هم جدا میکنند.
اما خاطرهی نزدیکیِ تو
جوهری تازه است
که بیوقفه سراغاش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایهیی دیگر بگسترانم.
اشتیاقام به تو
ابری مبهم است که حالا
ستارههای تازهیی از آن میچینم.
وعدههای تنِ تو
مرا قبل از گل دادنام به صلیب میکشند
و حالا با شبحِ سبکِ تو
اینجا به خواب میروم
به همراه قلم و اندیشه.
#آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
دستام که تنات را لمس کرده
بهتر خواهد نوشت.
همان ساعتها
در همان هوا زنگ میزنند
و دوباره دستبهدستِ هم
ما را از هم جدا میکنند.
اما خاطرهی نزدیکیِ تو
جوهری تازه است
که بیوقفه سراغاش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایهیی دیگر بگسترانم.
اشتیاقام به تو
ابری مبهم است که حالا
ستارههای تازهیی از آن میچینم.
وعدههای تنِ تو
مرا قبل از گل دادنام به صلیب میکشند
و حالا با شبحِ سبکِ تو
اینجا به خواب میروم
به همراه قلم و اندیشه.
#آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
تنها چهرهای توست
عشق من
و تنات
تنها با توست
که من از تنها بودن دست میکشم
و حتا دست میکشم از بودن این شبح
که آینهها هم برایش خالیست
باید ببینمات
تا زمین و زندگی را به دست گیرم
به دور از بودنات
خونام آبی خاکستریست که سکوت میکند
به دور از بودنات
در من چیزی نیست
جز مشتی بزرگ و فروبسته
که آزارم میدهد
نبودنات
پلک عظيمیست
روی تمام تنام
#آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
عشق من
و تنات
تنها با توست
که من از تنها بودن دست میکشم
و حتا دست میکشم از بودن این شبح
که آینهها هم برایش خالیست
باید ببینمات
تا زمین و زندگی را به دست گیرم
به دور از بودنات
خونام آبی خاکستریست که سکوت میکند
به دور از بودنات
در من چیزی نیست
جز مشتی بزرگ و فروبسته
که آزارم میدهد
نبودنات
پلک عظيمیست
روی تمام تنام
#آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم
هیچ چیز وجود ندارد بهتر این را بگوید
همه چیز ناتوان است
واژه میبوسدش، تنگ در آغوش میگیرد.
چقدر دنبال جریانی یگانه میگردیم
برای دو خونمان
چقدر رؤیا میبینیم
چقدر میخوابیم
یکی در دیگری
همه چیز ناتوان است
هیچ چیز وجود ندارد.
با این همه دوستت دارم
میخواهم بگویم میسوزم
و تنها از تو
میخواهم بگویم
باید مرگ ما را به هم برساند.
با این همه دوستت دارم
میخواهم بگویم تنها وجود تو
از من، من میسازد
میخواهم بگویم تنها تو
زخم زندگی را میبندی.
■شاعر: #آلن_برن
■برگردان: #اصغر_نوری
📕●از کتاب: «شب با من از تو حرف میزند» | نشر: نیماژ
دوستت دارم
هیچ چیز وجود ندارد بهتر این را بگوید
همه چیز ناتوان است
واژه میبوسدش، تنگ در آغوش میگیرد.
چقدر دنبال جریانی یگانه میگردیم
برای دو خونمان
چقدر رؤیا میبینیم
چقدر میخوابیم
یکی در دیگری
همه چیز ناتوان است
هیچ چیز وجود ندارد.
با این همه دوستت دارم
میخواهم بگویم میسوزم
و تنها از تو
میخواهم بگویم
باید مرگ ما را به هم برساند.
با این همه دوستت دارم
میخواهم بگویم تنها وجود تو
از من، من میسازد
میخواهم بگویم تنها تو
زخم زندگی را میبندی.
■شاعر: #آلن_برن
■برگردان: #اصغر_نوری
📕●از کتاب: «شب با من از تو حرف میزند» | نشر: نیماژ
@asheghanehaye_fatima
چه ساکت است اینجا خدای من
انگار چشمهها خشکیدهاند
قلبها زندگی را گم کردهاند
و برگها راز لانهها را.
چه ساکت است، انگار دختران جوان
طعم آواز دادن رؤیاهاشان را گم کردهاند
با رؤیاهاشان بیهوده مانده
یا میدانند که خدا میخواهد محرومشان کند از زندگی.
دیگر کسی گلها را به اسم صدا نخواهد زد
تمام علفزار خوراک انبار علوفه میشود
بیآنکه دستی رشتهای از دوستی گره بزند.
ببین چه غمگین است علفزار
از وقتی که دیگر نمیشود آنجا آواز خواند
ببین نیها چه سختاند در انتهای علفزار
چه شتابی میکند سحر برای ترک چشمهسار.
#آلن_برن
برگردان: #اصغر_نوری
چه ساکت است اینجا خدای من
انگار چشمهها خشکیدهاند
قلبها زندگی را گم کردهاند
و برگها راز لانهها را.
چه ساکت است، انگار دختران جوان
طعم آواز دادن رؤیاهاشان را گم کردهاند
با رؤیاهاشان بیهوده مانده
یا میدانند که خدا میخواهد محرومشان کند از زندگی.
دیگر کسی گلها را به اسم صدا نخواهد زد
تمام علفزار خوراک انبار علوفه میشود
بیآنکه دستی رشتهای از دوستی گره بزند.
ببین چه غمگین است علفزار
از وقتی که دیگر نمیشود آنجا آواز خواند
ببین نیها چه سختاند در انتهای علفزار
چه شتابی میکند سحر برای ترک چشمهسار.
#آلن_برن
برگردان: #اصغر_نوری
تنها چهره ی توست
عشق من
و تن ات.
تنها با توست
كه من از تنها بودن دست می كشم
و حتی دست می كشم
از بودن اين شبح
كه آيينه هم برايش خالی ست .
بايد ببينمت
تا زمين و زندگی را به دست گيرم .
به دور از بودنت
خونم آبی خاكستری ست كه سكوت
می كند.
به دور از بودنت
در من چيزی نيست
جز مشتی بزرگ و فرو بسته
كه آزارم می دهد.
نبودن ات
پلك عظيمی ست
روی تمام تنم.
#آلن_برن
#شب_با_تو_حرف_مي_زند
ترجمه: اصغر نوری
عشق من
و تن ات.
تنها با توست
كه من از تنها بودن دست می كشم
و حتی دست می كشم
از بودن اين شبح
كه آيينه هم برايش خالی ست .
بايد ببينمت
تا زمين و زندگی را به دست گيرم .
به دور از بودنت
خونم آبی خاكستری ست كه سكوت
می كند.
به دور از بودنت
در من چيزی نيست
جز مشتی بزرگ و فرو بسته
كه آزارم می دهد.
نبودن ات
پلك عظيمی ست
روی تمام تنم.
#آلن_برن
#شب_با_تو_حرف_مي_زند
ترجمه: اصغر نوری
دستی که تنت را لمس کرده
دستم که تنت را لمس کرده
بهتر خواهد نوشت.
همان ساعتها
در همان هوا زنگ میزنند
و دوباره دستبهدستِ هم
ما را از هم جدا میکنند.
اما خاطرهی نزدیکیِ تو
جوهری تازه است
که بیوقفه سراغش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایهای دیگر بگسترانم.
اشتیاقم به تو
ابری مبهم است که حالا
ستارههای تازهای از آن میچینم.
وعدههای تنِ تو
مرا قبل از گل دادنم به صلیب میکشند
و حالا با شبحِ سبکِ تو
اینجا به خواب میروم
به همراه قلم و اندیشه.
#آلن_برن
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
دستم که تنت را لمس کرده
بهتر خواهد نوشت.
همان ساعتها
در همان هوا زنگ میزنند
و دوباره دستبهدستِ هم
ما را از هم جدا میکنند.
اما خاطرهی نزدیکیِ تو
جوهری تازه است
که بیوقفه سراغش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایهای دیگر بگسترانم.
اشتیاقم به تو
ابری مبهم است که حالا
ستارههای تازهای از آن میچینم.
وعدههای تنِ تو
مرا قبل از گل دادنم به صلیب میکشند
و حالا با شبحِ سبکِ تو
اینجا به خواب میروم
به همراه قلم و اندیشه.
#آلن_برن
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
شب با من از تو حرف میزند
رؤیاهایی به من نمیدهد
سرشار از زنانِ روشن
تصویرِ تو را برایام میآورد
تا نبودنات خفهام نکند.
میبیند که من
تنات را ندارم در بغلام
و دراز میکشد کنارم
همانندِ شبحِ تنِ تو.
#آلن_برن [ Alain Borne | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ ]
@asheghanehaye_fatima
رؤیاهایی به من نمیدهد
سرشار از زنانِ روشن
تصویرِ تو را برایام میآورد
تا نبودنات خفهام نکند.
میبیند که من
تنات را ندارم در بغلام
و دراز میکشد کنارم
همانندِ شبحِ تنِ تو.
#آلن_برن [ Alain Borne | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ ]
@asheghanehaye_fatima
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحام را، نه خونم را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامت
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
#تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.
#آلن_برن
@asheghanehaye_fatima
نه روحام را، نه خونم را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامت
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
#تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.
#آلن_برن
@asheghanehaye_fatima
تو پسِ تمامِ کلماتام هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آبِ دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
#آلن_برن [ Alain Borne / فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ ]
@asheghanehaye_fatima
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آبِ دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
#آلن_برن [ Alain Borne / فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ ]
@asheghanehaye_fatima