@asheghanehaye_fatima
در نفسهایت صنوبریست
که با دهان گریه میخواند
پس باران را به نام میخوانم
و با دیدن اولین پرنده میپرم
زخم ِ بلند : ای زندگی
تومار دویدنم بیامرز
که چرخشی دلفرسای
بر دایره داشتهام
#آریا_آریاپور
در نفسهایت صنوبریست
که با دهان گریه میخواند
پس باران را به نام میخوانم
و با دیدن اولین پرنده میپرم
زخم ِ بلند : ای زندگی
تومار دویدنم بیامرز
که چرخشی دلفرسای
بر دایره داشتهام
#آریا_آریاپور
تا حالا به لحظه تحویل بهار 1450 فکر کردید؟!
همه بلند میشن، روی همدیگر رو می بوسن، شادی می کنن و اون وسط یک مهربون از جمع جدا میشه و با یک دستش قاب عکسی رو دست میکشه و میگه روحت شاد مامان بزرگ، روحت شاد پدر بزرگ !
میدونید اون عکسِ کیه ؟ اون عکسِ من و شماست!
تبدیل شدیم به یک خاطره! تازه اگر خیلی خوش شانس باشیم و فراموش نشده باشیم!
این واقعیت روزگار من و شماست. 50 سال دیگر فقط یک خاطره ایم تو یک قاب عکس خاک گرفته، همین، واقعا همین!
چرا دل شکوندن؟ چرا تظاهر؟ چرا چاپلوسی؟ چرا دروغ؟ چرا حسادت؟ چرا تهمت؟
بیاید حداقل سعی مون رو بکنیم! مهربون باشیم، شاد باشیم، به دوستامون بیشتر برسیم، کینه ها رو دور بریزیم، کسی رو نرنجونیم، حق خوری نکنیم، بیاین همین الان دلی بدست بیاوریم!
دیر یا زود، چه بخواهیم چه نخواهیم، اون زمان میرسه و ما خاطره میشیم! پس بهتره خاطره ای خوش باشیم
#ناشناس
#شما_فرستادید
#آریا
@asheghanehaye_fatima
همه بلند میشن، روی همدیگر رو می بوسن، شادی می کنن و اون وسط یک مهربون از جمع جدا میشه و با یک دستش قاب عکسی رو دست میکشه و میگه روحت شاد مامان بزرگ، روحت شاد پدر بزرگ !
میدونید اون عکسِ کیه ؟ اون عکسِ من و شماست!
تبدیل شدیم به یک خاطره! تازه اگر خیلی خوش شانس باشیم و فراموش نشده باشیم!
این واقعیت روزگار من و شماست. 50 سال دیگر فقط یک خاطره ایم تو یک قاب عکس خاک گرفته، همین، واقعا همین!
چرا دل شکوندن؟ چرا تظاهر؟ چرا چاپلوسی؟ چرا دروغ؟ چرا حسادت؟ چرا تهمت؟
بیاید حداقل سعی مون رو بکنیم! مهربون باشیم، شاد باشیم، به دوستامون بیشتر برسیم، کینه ها رو دور بریزیم، کسی رو نرنجونیم، حق خوری نکنیم، بیاین همین الان دلی بدست بیاوریم!
دیر یا زود، چه بخواهیم چه نخواهیم، اون زمان میرسه و ما خاطره میشیم! پس بهتره خاطره ای خوش باشیم
#ناشناس
#شما_فرستادید
#آریا
@asheghanehaye_fatima
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را ... ؟!
دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست ، ابری نیست ، یعنی نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجزارانت رها کردی
چراغان کن شبِ این عصرهای پرتقالی را
اناری از لبِ دیوار باغت سرخ می خندد
بگیر از من ، بگیر این دستهای لاابالی را
نسیمی هست ، ابری هست ، اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خیابانهای خالی را ...
#اصغر_معاذی
#شما_فرستادید
#آریا
@asheghanehaye_fatima
دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست ، ابری نیست ، یعنی نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجزارانت رها کردی
چراغان کن شبِ این عصرهای پرتقالی را
اناری از لبِ دیوار باغت سرخ می خندد
بگیر از من ، بگیر این دستهای لاابالی را
نسیمی هست ، ابری هست ، اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خیابانهای خالی را ...
#اصغر_معاذی
#شما_فرستادید
#آریا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در کتاب مقدس آمده است:
سربازانی که از جنگ برنمیگردند
نمردهاند
و نزد پروردگارشان
روزی میگیرند...
شبیه مردانی
که بعد از دیدن تو
دیگر کسی آنها را نمیبیند
از جنگ
پوکهی فشنگهایی میماند
که نیمی از آنها رفته است
از زیبایی تو
هزار تهسیگار...
.
نگاه کن
آن مرد که سیگار بهدست میآید
قطار کوچکیست
که اندوه یک رفتن را آورده است
تا قطاری که روی ریل دود میکند
اندوه هزار رفتن را ببرد
.
حالا گیرم که تو
برای تمام مردان جهان
دست تکان بدهی
با شلیک آخرین گلوله
چیزی تمام نمیشود
جنگ تا سفید شدنِ چشمِ هزاران مادر
ادامه دارد
و زیبایی تو
در موهایی که سفید میشوند
به نسلهای بعد ارث میرسد
.
به تو فکر خواهم کرد
آنقدر فکر خواهم کرد
که سالها بعد
روزنامهها تیتر بزنند
" از لبهای جنازهای
دود بلند میشود"
مردم با تعجب به عکسم نگاه کنند
تو لبخند بزنی
زیر لب بگویی:
دیوانه هنوز به من فکر میکند...
.
زیبایی یک زن
مردان زیادی را تنها میکند
تنهاییها
به خیابان میروند
دیوانه میشوند
و چقدر دیوانهها شبیه همند
و چقدر پوکهها شبیه همند
و چقدر تهسیگارها شبیه همند
انگار همه از زیبایی تو برگشته باشند
شبیه من
که یکبار مردهام
برای دوست داشتن تو
و بارها گوربهگور شدهام
برای هزاران زنی
که بعد از تو دوست داشتهام
.
از جنگهای سخت
تنها یکنفر زنده برمیگردد
و تو آنقدر زیبا بودی
که ما ترسیدیم
و هیچیک دوست نداشتیم بدانیم
از هزاران مردی که سیگار بهدست
بهدنبال تو راه افتادهاند
کدام قطار به مقصد میرسد
.
.
#آریا_معصومی
📘مجموعه شعر " مرگ، آدم را زیباتر میکند"
در کتاب مقدس آمده است:
سربازانی که از جنگ برنمیگردند
نمردهاند
و نزد پروردگارشان
روزی میگیرند...
شبیه مردانی
که بعد از دیدن تو
دیگر کسی آنها را نمیبیند
از جنگ
پوکهی فشنگهایی میماند
که نیمی از آنها رفته است
از زیبایی تو
هزار تهسیگار...
.
نگاه کن
آن مرد که سیگار بهدست میآید
قطار کوچکیست
که اندوه یک رفتن را آورده است
تا قطاری که روی ریل دود میکند
اندوه هزار رفتن را ببرد
.
حالا گیرم که تو
برای تمام مردان جهان
دست تکان بدهی
با شلیک آخرین گلوله
چیزی تمام نمیشود
جنگ تا سفید شدنِ چشمِ هزاران مادر
ادامه دارد
و زیبایی تو
در موهایی که سفید میشوند
به نسلهای بعد ارث میرسد
.
به تو فکر خواهم کرد
آنقدر فکر خواهم کرد
که سالها بعد
روزنامهها تیتر بزنند
" از لبهای جنازهای
دود بلند میشود"
مردم با تعجب به عکسم نگاه کنند
تو لبخند بزنی
زیر لب بگویی:
دیوانه هنوز به من فکر میکند...
.
زیبایی یک زن
مردان زیادی را تنها میکند
تنهاییها
به خیابان میروند
دیوانه میشوند
و چقدر دیوانهها شبیه همند
و چقدر پوکهها شبیه همند
و چقدر تهسیگارها شبیه همند
انگار همه از زیبایی تو برگشته باشند
شبیه من
که یکبار مردهام
برای دوست داشتن تو
و بارها گوربهگور شدهام
برای هزاران زنی
که بعد از تو دوست داشتهام
.
از جنگهای سخت
تنها یکنفر زنده برمیگردد
و تو آنقدر زیبا بودی
که ما ترسیدیم
و هیچیک دوست نداشتیم بدانیم
از هزاران مردی که سیگار بهدست
بهدنبال تو راه افتادهاند
کدام قطار به مقصد میرسد
.
.
#آریا_معصومی
📘مجموعه شعر " مرگ، آدم را زیباتر میکند"
اینجا که منم
چشمانِ شگفتِ تُو
سمندرانِ در آتشاَند
که گلوی مرگ را می فشرند
وَ تبسّمت شادمانی غَریبی ست
که بوی تمام شدن دارد
#آریا_آریاپور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
چشمانِ شگفتِ تُو
سمندرانِ در آتشاَند
که گلوی مرگ را می فشرند
وَ تبسّمت شادمانی غَریبی ست
که بوی تمام شدن دارد
#آریا_آریاپور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
■پاهایت
آنگاه که چهرهات را نمیتوانم ببینم
پاهایت را مینگرم
پاهای کوچکِ زمختت
و قوسهای استخوانیشان
ستونِ بدنت هستند، پاهایت
سبک پیکرت را
بر روی خود حمل میکنند
کمر و سینههایت
بنفشِ دوگانهی
نوکِ سینههایت
کاسهی چشمانت
که به بیرون پَر کشیدهاند
لبان پهن و میوه مانندت
گیسوان سُرخت
ای ستونِ کوچکِ من
تنها پاهایت را دوست میدارم
چرا که زمین و آب و باد را
در نوردیدند تا تو را به من رساندند
■Your Feet
When I cannot look at your face
I look at your feet.
Your feet of arched bone,
your hard little feet.
I know that they support you,
and that your sweet weight
rises upon them.
Your waist and your breasts,
the doubled purple
of your nipples,
the sockets of your eyes
that have just flown away,
your wide fruit mouth,
your red tresses,
my little tower.
But I love your feet
only because they walked
upon the earth and upon
the wind and upon the waters,
until they found me.
#پابلو_نرودا
برگردان: #آریا_فانی
@asheghanehaye_fatima
آنگاه که چهرهات را نمیتوانم ببینم
پاهایت را مینگرم
پاهای کوچکِ زمختت
و قوسهای استخوانیشان
ستونِ بدنت هستند، پاهایت
سبک پیکرت را
بر روی خود حمل میکنند
کمر و سینههایت
بنفشِ دوگانهی
نوکِ سینههایت
کاسهی چشمانت
که به بیرون پَر کشیدهاند
لبان پهن و میوه مانندت
گیسوان سُرخت
ای ستونِ کوچکِ من
تنها پاهایت را دوست میدارم
چرا که زمین و آب و باد را
در نوردیدند تا تو را به من رساندند
■Your Feet
When I cannot look at your face
I look at your feet.
Your feet of arched bone,
your hard little feet.
I know that they support you,
and that your sweet weight
rises upon them.
Your waist and your breasts,
the doubled purple
of your nipples,
the sockets of your eyes
that have just flown away,
your wide fruit mouth,
your red tresses,
my little tower.
But I love your feet
only because they walked
upon the earth and upon
the wind and upon the waters,
until they found me.
#پابلو_نرودا
برگردان: #آریا_فانی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎