@asheghanehaye_fatima
اگر واقعاً بخواهید رنج نمیبرید. تا وقتی رنج میکشید که از رنج کشیدن خوشتان میآید. همین که خواستید خودتان میتوانید آن را قطع کنید. بگذارید بقایای یک تربیت غلط از وجودتان پاک شود. آه که افکار اکتسابی چه قدر سرسخت و لجوجاند. وقتی از پیشداوریهای زشت خود خلاص شدید، تقریبا آزاد خواهید بود یا بهتر بگویم برای آزادی آماده خواهید بود.
#اوژن_یونسکو
اگر واقعاً بخواهید رنج نمیبرید. تا وقتی رنج میکشید که از رنج کشیدن خوشتان میآید. همین که خواستید خودتان میتوانید آن را قطع کنید. بگذارید بقایای یک تربیت غلط از وجودتان پاک شود. آه که افکار اکتسابی چه قدر سرسخت و لجوجاند. وقتی از پیشداوریهای زشت خود خلاص شدید، تقریبا آزاد خواهید بود یا بهتر بگویم برای آزادی آماده خواهید بود.
#اوژن_یونسکو
نخستین ضربه را خوردم، من را خم کرد. دومین ضربه را خوردم، اصلاً نبریدم. بعد ضربهی سوم بود. بعد از آن چهارمی بود. بعد ضربهی پنجم بود بعد از آن ضربهی ششم بود. بعد ضربهی هفتم بود. بعد از آن هشتمی بود. بعد ضربهی نهم بود. بعد از آن ضربهی سخت دهم بود. بعد ضربهی یازدهم بود، باز هم سختتر.
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
نخستین ضربه را خوردم، من را خم کرد. دومین ضربه را خوردم، اصلاً نبریدم. بعد ضربهی سوم بود. بعد از آن چهارمی بود. بعد ضربهی پنجم بود بعد از آن ضربهی ششم بود. بعد ضربهی هفتم بود. بعد از آن هشتمی بود. بعد ضربهی نهم بود. بعد از آن ضربهی سخت دهم بود. بعد ضربهی یازدهم بود، باز هم سختتر.
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
نخستین ضربه را خوردم، من را خم کرد. دومین ضربه را خوردم، اصلاً نبریدم. بعد ضربهی سوم بود. بعد از آن چهارمی بود. بعد ضربهی پنجم بود بعد از آن ضربهی ششم بود. بعد ضربهی هفتم بود. بعد از آن هشتمی بود. بعد ضربهی نهم بود. بعد از آن ضربهی سخت دهم بود. بعد ضربهی یازدهم بود، باز هم سختتر.
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
من زندهام. هوای اتاق گرم است. نور هست، کتابی برمیدارم.
وقتی زیادی میترسم در لحظه چنبره میزنم.
#یادداشتها
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
وقتی زیادی میترسم در لحظه چنبره میزنم.
#یادداشتها
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
نخستین ضربه را خوردم، من را خم کرد. دومین ضربه را خوردم، اصلاً نبریدم. بعد ضربهی سوم بود. بعد از آن چهارمی بود. بعد ضربهی پنجم بود بعد از آن ضربهی ششم بود. بعد ضربهی هفتم بود. بعد از آن هشتمی بود. بعد ضربهی نهم بود. بعد از آن ضربهی سخت دهم بود. بعد ضربهی یازدهم بود، باز هم سختتر.
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
از همه سو فرود میآمد. در اینجا، ضربهی سیزدهم وارد شد که چهاردهمی به دنبالش آمد. بعد ضربهی پانزدهم بود، بعد از آن شانزدهمی بود. ضربهی هفدهم بود. بعد از آن هیجدهمی بود. بعد ضربهی نوزدهم بود. بعد از آن بیستمی بود. در بیستویکمی، ساعت مچیام را متوقف کردم!
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
هر روز صبح دست هایم را نگاه می کردم به امید این که شاید پوست آن ها در خواب سفت شده باشد. امّا پوست آن ها شل بود. تنم را که بیش از اندازه سفید بود و پاهای پر مویم را تماشا می کردم...ای کاش آن پوست سفت و آن رنگ یشمی فاخر و آن برهنگی شایسته و بی موی آن ها را من هم می داشتم!
روز به روز وجدانم شرمنده تر و معذب تر میشد. خودم را عفریتی می دیدم! افسوس...من هرگز کرگدن نخواهم شد: من دیگر نمی توانستم عوض شوم.
#کرگدن
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
روز به روز وجدانم شرمنده تر و معذب تر میشد. خودم را عفریتی می دیدم! افسوس...من هرگز کرگدن نخواهم شد: من دیگر نمی توانستم عوض شوم.
#کرگدن
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برانژه: الکل میخورم که دیگر نترسم.
ژان: ترس از چه؟
برانژه: درست نمیدانم. از دلهرههایی که نمیشود اسم رویشان گذاشت. در این عالم وجود - میان مردم - خودم را ناراحت حس میکنم. خوب دیگر. آن وقت یک گیلاس میزنم تا آرام بشوم. راحت میکند. فراموشی میآورد. خودت را فراموش میکنی. خستهام... سالهاست که خستهام. دیگر از کشیدن با تن خودم بیمار شدهام.
#کرگدن
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
ژان: ترس از چه؟
برانژه: درست نمیدانم. از دلهرههایی که نمیشود اسم رویشان گذاشت. در این عالم وجود - میان مردم - خودم را ناراحت حس میکنم. خوب دیگر. آن وقت یک گیلاس میزنم تا آرام بشوم. راحت میکند. فراموشی میآورد. خودت را فراموش میکنی. خستهام... سالهاست که خستهام. دیگر از کشیدن با تن خودم بیمار شدهام.
#کرگدن
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
برانژه: هرچند که الکل رو دوست ندارم. بااینحال، اگه نخورم، به هم میریزم. درست انگار میترسم. برای همین، میخورم که این ترس رو از بین ببرم.
ژان: ترس از چی؟ از چی میترسی؟
برانژه : درست نمیدونم، واهمههایی که توصیف یا حتی بیانشون ممکن نیست. توی زندگی، بین آدمها، خودم رو ناراحت حس میکنم، پس یک لیوان میخورم. این آرومم میکنه، راحت میشم، فراموش میکنم.
ژان : خودتون رو فراموش میکنید!
برانژه: من خستهام، خسته از سالهای سال. برام سخته بار تنم رو تحمل کنم.
ژان : این ضعف اعصاب آدمهای الکلیه. مالیخولیای آدم شرابخواره.
برانژه : لحظه به لحظه جسمم رو احساس میکنم، درست مثل اینکه از سرب باشه، یا درست مثل اینکه آدم دیگهای روی دوشم هست. من به خودم عادت نکردم. نمیدونم خودم هستم یا نه.
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima
ژان: ترس از چی؟ از چی میترسی؟
برانژه : درست نمیدونم، واهمههایی که توصیف یا حتی بیانشون ممکن نیست. توی زندگی، بین آدمها، خودم رو ناراحت حس میکنم، پس یک لیوان میخورم. این آرومم میکنه، راحت میشم، فراموش میکنم.
ژان : خودتون رو فراموش میکنید!
برانژه: من خستهام، خسته از سالهای سال. برام سخته بار تنم رو تحمل کنم.
ژان : این ضعف اعصاب آدمهای الکلیه. مالیخولیای آدم شرابخواره.
برانژه : لحظه به لحظه جسمم رو احساس میکنم، درست مثل اینکه از سرب باشه، یا درست مثل اینکه آدم دیگهای روی دوشم هست. من به خودم عادت نکردم. نمیدونم خودم هستم یا نه.
#اوژن_یونسکو
@asheghanehaye_fatima