سلام.در مورد بحث جدید
اولین بار که بعد مراسم نامزدی رفتم خونه پدر شوهر؛ مادر شوهرم گفت باید جلو پدر نامزدم روسری و لباس بلند بپوشم یعنی کاملا محجبه😐 در صورتی که خانواده شون کاملا آزاد هستن و بی حجاب جلو فامیل.
جالب تر اینکه از چادری بودن من ب جز همسرم کسی خوشش نمیاد و اصرار دارن که وقتی بیرون میرم فقط مانتو بپوشم🙄
من تازه بعد یکسال با خودم کنار اومدم که باید شرایط لباس پوشیدن تو خونه شون رو بپذیرم چون تو گرما واقعا سخته اونم وقتی در حال غذا پختن یا خونه تمییز کردن باشم.
قبل نامزدی اصلا درباره این موضوع حرفی نزده بودن.
شاد باشید
#گل_آبی
@ArHamsaraane
اولین بار که بعد مراسم نامزدی رفتم خونه پدر شوهر؛ مادر شوهرم گفت باید جلو پدر نامزدم روسری و لباس بلند بپوشم یعنی کاملا محجبه😐 در صورتی که خانواده شون کاملا آزاد هستن و بی حجاب جلو فامیل.
جالب تر اینکه از چادری بودن من ب جز همسرم کسی خوشش نمیاد و اصرار دارن که وقتی بیرون میرم فقط مانتو بپوشم🙄
من تازه بعد یکسال با خودم کنار اومدم که باید شرایط لباس پوشیدن تو خونه شون رو بپذیرم چون تو گرما واقعا سخته اونم وقتی در حال غذا پختن یا خونه تمییز کردن باشم.
قبل نامزدی اصلا درباره این موضوع حرفی نزده بودن.
شاد باشید
#گل_آبی
@ArHamsaraane
سلام.
خانمی که گفتن ۱۰ ساله ازدواج کردن و با همسرشون به مشکل خوردن و کمک خواستن.
با هشتگ #عصبانی
من بچه ندارم ولی کاری که اکثر موارد انجام میدم و آروم میشم اینه که یه قلم و کاغذ برمیدارم از هرچی و هرکس که ناراحت و عصبانیم روی اون برگه مینویسم.
در واقع همه حرفایی که میخوام به طرف مقابلم بگم و میدونم به هر دلیلی نمیشه گفت مخاطب قرارش میدم و مینویسم.
بعضی جاها که عصبانیم و دوست دارم داد بزنم تا آروم بشم فقط سایز کلماتم رو درشت تر میکنم. گاهی بعد از اینکه نوشته هام تموم شد میبینم دو ساعته دارم رو کلی برگه مینویسم و به شدت آروم میشم.
بعد تموم شدن؛برگه ها رو میندازم میره چون حس میکنم نیازی بهشون ندارم اما شما که میگید نیاز دارید همسرتون بیشتر درکتون کنن پیشنهاد میکنم توی برگه براشون از احساسات و نیازاتون بنویسید و بزارید یه جا که میدونید برمیدارند و میخونن اینجوری هم همه حرفاتون رو میزنید هم دلخوری کمتر میشه.
این تجربه منه. هم روحیه ام عوض میشه هم اینکه کسی ناراحت نمیشه. من یه مدت هم افسردگی داشتم ک همینجوری خوب شد.
شاد باشید
#گل_آبی
@ArHamsaraane
خانمی که گفتن ۱۰ ساله ازدواج کردن و با همسرشون به مشکل خوردن و کمک خواستن.
با هشتگ #عصبانی
من بچه ندارم ولی کاری که اکثر موارد انجام میدم و آروم میشم اینه که یه قلم و کاغذ برمیدارم از هرچی و هرکس که ناراحت و عصبانیم روی اون برگه مینویسم.
در واقع همه حرفایی که میخوام به طرف مقابلم بگم و میدونم به هر دلیلی نمیشه گفت مخاطب قرارش میدم و مینویسم.
بعضی جاها که عصبانیم و دوست دارم داد بزنم تا آروم بشم فقط سایز کلماتم رو درشت تر میکنم. گاهی بعد از اینکه نوشته هام تموم شد میبینم دو ساعته دارم رو کلی برگه مینویسم و به شدت آروم میشم.
بعد تموم شدن؛برگه ها رو میندازم میره چون حس میکنم نیازی بهشون ندارم اما شما که میگید نیاز دارید همسرتون بیشتر درکتون کنن پیشنهاد میکنم توی برگه براشون از احساسات و نیازاتون بنویسید و بزارید یه جا که میدونید برمیدارند و میخونن اینجوری هم همه حرفاتون رو میزنید هم دلخوری کمتر میشه.
این تجربه منه. هم روحیه ام عوض میشه هم اینکه کسی ناراحت نمیشه. من یه مدت هم افسردگی داشتم ک همینجوری خوب شد.
شاد باشید
#گل_آبی
@ArHamsaraane
سلام. پیامم یکم طولانی ولی امیدوارم به دردتون بخوره.
من ۲۹ ساله و همسرم ۳۱ ساله هستن و دوسال عقد هستیم.
همسرم برادر دوست خواهرم هستن و از طریق خواهرم به من معرفی شدند.
اولین بار تو یه کافی شاپ قرار گذاشتیم و حدود ۴۰ دقیقه حرف زدیم که نصف وقت رو از خوراکی و بد غذایی خودش گفت😕😕
من دفعه اولم نبود که با خواستگار حرف میزدم ولی ایشون کاملا مشخص بود تا حالا با هیچ دختری حرف نزده. دستانش میلرزید رنگش پریده بود نمیدونست چی بگه یه کلمه میگفت یه کم میخندید بعد آبمیوه میخورد و من همچنان فقط نگاش میکردم.
من از قبل کلی سرچ کرده بودم و از دوستان در مورد نحوه سوال پرسیدن و آشنایی با خواستگار اطلاعات جمع کرده بودم به خاطر همین فقط جلسه اول از کلیات شخصیت و کار و خانواده اش پرسیدم و آخرش دیگه سوالات تموم شد گفتم بریم خونه یه کم فکر کنیم اگه دوست داشتیم ادامه بدیم اگر که نه خدانگهدار تون باشه.
همین که از کافی شاپ اومدم بیرون زنگ زدم خواهرم گفتم این پسره خیلی زشته😂 نه قیافه داره نه حرف زدن بلده من به چی این دلمو خوش کنم.
ولی خواهرم خیلی ازش تعریف کرد و گفت زود قضاوت نکن و یکی دو جلسه دیگه حرف بزن اگه خوشت نیومد بعد تصمیم بگیر.
شب خودش پیام داد من از شما خوشم اومد و میخوام بازم حرف بزنیم و منم قبول کردم و بازم قرار گذاشتیم.
سری دوم که رفتیم از قبل گفتم هر سوالی داری رو برگه بنویس که یادت نره منم مینویسم گفت باشه.
وقتی نشستم یه برگه پشت و رو نشونش دادم گفتم ۱۰۰ تا سوال همه رو اول من میپرسم و جواب میدید بعد شما میپرسی و من جواب میدم.😂😂 اصلا باورش نمیشد واقعا با برگه سوال اومدم.
یه بخشی از سوالات که یادمه:
عادت های رفتاری. آدم اجتماعی هست یا نه.سفر و تفریح چند وقت یه بار با خانواده بیشتر میره بیرون یا دوستانش. اهمیت به کار و تنبلی. بیماری های خودش یا ارثی خانواده اش. موقع عصبانیت چیکار میکنه. مدیریت مالیش چه جوری. لباس خودش میخره یا مادرش. وقت بیکاری چیکار میکنه. اهل قلیون و دود به هیچ وجه نباید باشه و سوالاتی از این قبیل که بخوام بنویسم زیاد میشه.
حدود ۲ ماه به همین صورت صحبت کردیم و چند جا با هم رفتیم طرز نشست و برخواست و غذا خوردن و آشامیدن و رانندگی که برام خیلی مهم بود سنجیدم و میزان صداقتش بهم اثبات شد در نهایت جواب مثبت دادم.
حدود ۳ماه هم به خواست خانواده نامزد کردیم و بعدش عقد.
(تمام این مدت علاوه بر چهره اش که خوشم نمیومد دنبال بهونه بودم که جواب منفی بدم چون از ازدواج میترسیدم ولی چیزی پیدا نکردم😂زیبایی اولویت من نبود به خاطر همون گذشتم ازش و بعد عقد هم زیبایی رفتارش منو هر روز عاشق تر کرد و چهره اش برام عادی شد.)
خدارو صد هزار مرتبه شکر خیلی خیلی خودش و خانواده اش خوبن و تا الان مشکلی بینمون نبوده و انشالله که بتونیم همیشه عاشق بمونیم.
پ.ن: ما میخواستیم اول تابستون بریم سر زندگیمون ولی حدود ۴ ماه پیش تصادف کردیم و هر دو پای من شکست و جراحی شد. فعلا نمیتونم راه برم و مشخص نیست چند ماه طول بکشه تا سرپا بشم😔تو این شبای عزیز محتاجم دعاتون هستم.
برای شفای همه بیماران #صلوات بفرستید.
#گل_آبی
@ArHamsaraane
من ۲۹ ساله و همسرم ۳۱ ساله هستن و دوسال عقد هستیم.
همسرم برادر دوست خواهرم هستن و از طریق خواهرم به من معرفی شدند.
اولین بار تو یه کافی شاپ قرار گذاشتیم و حدود ۴۰ دقیقه حرف زدیم که نصف وقت رو از خوراکی و بد غذایی خودش گفت😕😕
من دفعه اولم نبود که با خواستگار حرف میزدم ولی ایشون کاملا مشخص بود تا حالا با هیچ دختری حرف نزده. دستانش میلرزید رنگش پریده بود نمیدونست چی بگه یه کلمه میگفت یه کم میخندید بعد آبمیوه میخورد و من همچنان فقط نگاش میکردم.
من از قبل کلی سرچ کرده بودم و از دوستان در مورد نحوه سوال پرسیدن و آشنایی با خواستگار اطلاعات جمع کرده بودم به خاطر همین فقط جلسه اول از کلیات شخصیت و کار و خانواده اش پرسیدم و آخرش دیگه سوالات تموم شد گفتم بریم خونه یه کم فکر کنیم اگه دوست داشتیم ادامه بدیم اگر که نه خدانگهدار تون باشه.
همین که از کافی شاپ اومدم بیرون زنگ زدم خواهرم گفتم این پسره خیلی زشته😂 نه قیافه داره نه حرف زدن بلده من به چی این دلمو خوش کنم.
ولی خواهرم خیلی ازش تعریف کرد و گفت زود قضاوت نکن و یکی دو جلسه دیگه حرف بزن اگه خوشت نیومد بعد تصمیم بگیر.
شب خودش پیام داد من از شما خوشم اومد و میخوام بازم حرف بزنیم و منم قبول کردم و بازم قرار گذاشتیم.
سری دوم که رفتیم از قبل گفتم هر سوالی داری رو برگه بنویس که یادت نره منم مینویسم گفت باشه.
وقتی نشستم یه برگه پشت و رو نشونش دادم گفتم ۱۰۰ تا سوال همه رو اول من میپرسم و جواب میدید بعد شما میپرسی و من جواب میدم.😂😂 اصلا باورش نمیشد واقعا با برگه سوال اومدم.
یه بخشی از سوالات که یادمه:
عادت های رفتاری. آدم اجتماعی هست یا نه.سفر و تفریح چند وقت یه بار با خانواده بیشتر میره بیرون یا دوستانش. اهمیت به کار و تنبلی. بیماری های خودش یا ارثی خانواده اش. موقع عصبانیت چیکار میکنه. مدیریت مالیش چه جوری. لباس خودش میخره یا مادرش. وقت بیکاری چیکار میکنه. اهل قلیون و دود به هیچ وجه نباید باشه و سوالاتی از این قبیل که بخوام بنویسم زیاد میشه.
حدود ۲ ماه به همین صورت صحبت کردیم و چند جا با هم رفتیم طرز نشست و برخواست و غذا خوردن و آشامیدن و رانندگی که برام خیلی مهم بود سنجیدم و میزان صداقتش بهم اثبات شد در نهایت جواب مثبت دادم.
حدود ۳ماه هم به خواست خانواده نامزد کردیم و بعدش عقد.
(تمام این مدت علاوه بر چهره اش که خوشم نمیومد دنبال بهونه بودم که جواب منفی بدم چون از ازدواج میترسیدم ولی چیزی پیدا نکردم😂زیبایی اولویت من نبود به خاطر همون گذشتم ازش و بعد عقد هم زیبایی رفتارش منو هر روز عاشق تر کرد و چهره اش برام عادی شد.)
خدارو صد هزار مرتبه شکر خیلی خیلی خودش و خانواده اش خوبن و تا الان مشکلی بینمون نبوده و انشالله که بتونیم همیشه عاشق بمونیم.
پ.ن: ما میخواستیم اول تابستون بریم سر زندگیمون ولی حدود ۴ ماه پیش تصادف کردیم و هر دو پای من شکست و جراحی شد. فعلا نمیتونم راه برم و مشخص نیست چند ماه طول بکشه تا سرپا بشم😔تو این شبای عزیز محتاجم دعاتون هستم.
برای شفای همه بیماران #صلوات بفرستید.
#گل_آبی
@ArHamsaraane
سلام
خواستم از خانم #نوشین، خانم #گل_آبی و خانم #آرامش+عشق بابت بیان تجربه شون تشکر کنم
چه خوبه بقیه دوستان هم مثل این دوستان بیشتر از معیار ها و اصول و روش ها و واقعا تجربه هایی که ادم میتونه ازشون درس بگیره هم بگن،
و کمتر به ذکر فقط خاطره گفتن صرف بپردازن
درسته بعضی از بحث ها مثل همین نحوه اشنایی بیشتر جنبه بیان خاطره داره اما خوبه که تو همین خاطره ها هم از تجربه ها و چیزهایی که یاد گرفتن و میتونه تو زندگی و تصمیم گیری ها به درد بخوره هم اشاره کنن
اینطوری مطالب ارسالی خیلی مفید تر خواهند شد
ممنون
@ArHamsaraane
خواستم از خانم #نوشین، خانم #گل_آبی و خانم #آرامش+عشق بابت بیان تجربه شون تشکر کنم
چه خوبه بقیه دوستان هم مثل این دوستان بیشتر از معیار ها و اصول و روش ها و واقعا تجربه هایی که ادم میتونه ازشون درس بگیره هم بگن،
و کمتر به ذکر فقط خاطره گفتن صرف بپردازن
درسته بعضی از بحث ها مثل همین نحوه اشنایی بیشتر جنبه بیان خاطره داره اما خوبه که تو همین خاطره ها هم از تجربه ها و چیزهایی که یاد گرفتن و میتونه تو زندگی و تصمیم گیری ها به درد بخوره هم اشاره کنن
اینطوری مطالب ارسالی خیلی مفید تر خواهند شد
ممنون
@ArHamsaraane
ادمین جون سلام
امیدوارم سلامت و دلخوش باشید.
یکی از اعضای کانال با #گل_آبی پیام داده بود و آخر پیام نوشته بود تو تصادف رانندگی دوتا پاش شکسته، امیدوارم خیلی زود بهبودی حاصل بشه،
من کارشناس فنی بیمه هستم، راضی هستم بعنوان زکات علمم اگه ایشون در مورد خسارت و دیه حادثه رانندگی سوالی دارن جوابشونو بدم.
البته به صلاحدید شما
با آرزوی سلامتی و نعمت برای همه❤️❤️
@ArHamsaraane
امیدوارم سلامت و دلخوش باشید.
یکی از اعضای کانال با #گل_آبی پیام داده بود و آخر پیام نوشته بود تو تصادف رانندگی دوتا پاش شکسته، امیدوارم خیلی زود بهبودی حاصل بشه،
من کارشناس فنی بیمه هستم، راضی هستم بعنوان زکات علمم اگه ایشون در مورد خسارت و دیه حادثه رانندگی سوالی دارن جوابشونو بدم.
البته به صلاحدید شما
با آرزوی سلامتی و نعمت برای همه❤️❤️
@ArHamsaraane
سلام. من #گل_آبی هستم.
دوست عزیزی که فرمودید کارشناس فنی بیمه هستید من از حسن نیت و خیرخواهی شما خیلی تشکر میکنم.
راننده ماشینی که تصادف کردیم از اقوام نزدیک هستن و به ماشین دیگه ای برخورد نکردیم فقط از جاده منحرف شدیم و به گاردریل برخورد کردیم. به غیر از من زن و بچه راننده هم آسیب دیدن و خداروشکر الان خوب شدن و کارای اداری و پزشک قانونی در حال انجام است.
ولی حقیقتا خیلی دیه و خسارت برام اهمیتی نداره چون زجری که تو این چند ماه و مخصوصا تو بیمارستان کشیدم از نظر من با هیچ مبلغی قابل جبران نیست.
یه دوستی هم گفتن چرا رانندگی خواستگار مهمه؟!
آقای عزیز زندگی من الان من حاصل سرعت بالا و بی احتیاطی راننده ای که شخصیت فوق العاده خوب و مهربونی داره.
موقع رانندگی مواظب عزیزاتون باشید.
@ArHamsaraane
دوست عزیزی که فرمودید کارشناس فنی بیمه هستید من از حسن نیت و خیرخواهی شما خیلی تشکر میکنم.
راننده ماشینی که تصادف کردیم از اقوام نزدیک هستن و به ماشین دیگه ای برخورد نکردیم فقط از جاده منحرف شدیم و به گاردریل برخورد کردیم. به غیر از من زن و بچه راننده هم آسیب دیدن و خداروشکر الان خوب شدن و کارای اداری و پزشک قانونی در حال انجام است.
ولی حقیقتا خیلی دیه و خسارت برام اهمیتی نداره چون زجری که تو این چند ماه و مخصوصا تو بیمارستان کشیدم از نظر من با هیچ مبلغی قابل جبران نیست.
یه دوستی هم گفتن چرا رانندگی خواستگار مهمه؟!
آقای عزیز زندگی من الان من حاصل سرعت بالا و بی احتیاطی راننده ای که شخصیت فوق العاده خوب و مهربونی داره.
موقع رانندگی مواظب عزیزاتون باشید.
@ArHamsaraane