آبی به رنگ چشم هایش.pdf
4.5 MB
💛رمان : #آبی_به_رنگ_چشم_هایش
💛ژانر : #عاشقانه #لزبین
💛نویسنده : #دنیا
💛خلاصه : ❌
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
💛ژانر : #عاشقانه #لزبین
💛نویسنده : #دنیا
💛خلاصه : ❌
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍5❤1
Abi Asali_Donna.pdf
1 MB
رمان: #آبی_چشم_عسلی
نویسنده: Donna
ژانر : #استریت #عاشقانه #تخیلی #صحنه_دار
خلاصه:ندارد
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
نویسنده: Donna
ژانر : #استریت #عاشقانه #تخیلی #صحنه_دار
خلاصه:ندارد
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍9👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیشنهاد_ویژه_ادمین 😍
🔥رمان آتشین #دردسر🔞
✍️🏼 به قلم #آبی
⛓️ژانر: #عاشقانه #هیجانی #صحنه_دار
🎞خلاصه رمان:
نفس دانشجو رشته مامای،برای کامل کردن مدرک دانشگاهی تو بیمارستانی مشغول به کارآموزی میشه اما روز اول کاراموزی موقع برگشت به خونه شاهد ماجرای میشه که باعث تو دردسر افتادنش میشه و این دردسر سبب اشنایی با مردی مرموزِ که حاضر نیست اجازه بده نفس صورتش رو ببینه..
https://tttttt.me/+7EwRuBNmdgJhNmY0
#پارت_آینده
_اره میخوای نشونت بدم؟
اروم دست چپشو بین پاهام برد، بدنم شروع به نبض زدن کرد، خواستم دستشو پس بزنم که فشار ریزی بین پاهام وارد کرد،
بخدا که ناخواسته حس کردم چیزی درونم ریخت، من اینو نمیخواستم، ولی واقعا دست خودم نبود هورمونام داشت واکنش نشون میداد، زیر دلم تیر کشید دستش از بین پاهام به شکمم رسوند و اروم نوازش وار تکون داد.از هیجان نفسی عمیق کشیدم و دستش که رو به بالا تنم پیشروی می کرد گرفتم، از حرکت ایستاد و خیره شده به چشمام،
خودمو جمع جور کردم و اروم لرزون لب زدم
_نکن باشه من اشتباه کردم
نويسنده #آبی
https://tttttt.me/+7EwRuBNmdgJhNmY0
🔥رمان آتشین #دردسر🔞
✍️🏼 به قلم #آبی
⛓️ژانر: #عاشقانه #هیجانی #صحنه_دار
🎞خلاصه رمان:
نفس دانشجو رشته مامای،برای کامل کردن مدرک دانشگاهی تو بیمارستانی مشغول به کارآموزی میشه اما روز اول کاراموزی موقع برگشت به خونه شاهد ماجرای میشه که باعث تو دردسر افتادنش میشه و این دردسر سبب اشنایی با مردی مرموزِ که حاضر نیست اجازه بده نفس صورتش رو ببینه..
https://tttttt.me/+7EwRuBNmdgJhNmY0
#پارت_آینده
_اره میخوای نشونت بدم؟
اروم دست چپشو بین پاهام برد، بدنم شروع به نبض زدن کرد، خواستم دستشو پس بزنم که فشار ریزی بین پاهام وارد کرد،
بخدا که ناخواسته حس کردم چیزی درونم ریخت، من اینو نمیخواستم، ولی واقعا دست خودم نبود هورمونام داشت واکنش نشون میداد، زیر دلم تیر کشید دستش از بین پاهام به شکمم رسوند و اروم نوازش وار تکون داد.از هیجان نفسی عمیق کشیدم و دستش که رو به بالا تنم پیشروی می کرد گرفتم، از حرکت ایستاد و خیره شده به چشمام،
خودمو جمع جور کردم و اروم لرزون لب زدم
_نکن باشه من اشتباه کردم
نويسنده #آبی
https://tttttt.me/+7EwRuBNmdgJhNmY0
👍340❤67👏35😁35🤔16🥰5👎4🔥3😱2🌚1