💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.1K subscribers
51 photos
1 video
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
رمان:#عشق_ممنوعه

نویسنده:زهرا قلنده

ژانر:#عاشقانه و کمی #صحنه_دار

تعداد صفحات:232

فاقد فرمتهای دیگر

خلاصه:
سپهراد بعد از ۸سال درس خواندن با کلی تغییرات به ایران آمد.
به اصرار پدر بزرگش با پروا دختر عمه‌اش ازدواج کرد بدون اینکه عشقی به پروا داشته باشد. ولی سپهراد خود گرفتار عشقی ممنوعه شده بود که نه میتوانست فراموش کند نه از عشقش دست بردارد......

عشق ممنوعه
@anlainkadeh🔥
👍669👎8
رمان : #رسم_ممنوعه

نویسنده : #زهرا

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #زناشویی #ممنوعه #بزرگسال

خلاصه :
تکین تهرانی ، بازیگر محبوب و از کشتی گیر های اسبق تیم ملی بود که خیلی ناگهانی از عرصه کشتی ، کناره گیری میکنه و وارد عرصه شهرت میشه . مردی که راز بزرگی توی سینه اش داره .
پناه یزدان دختر شکست خورده ایه که رسم های غلط دست و پاش رو بسته و شکست بزرگی از زندگی زناشویی خورده . زندگی پناه وقتی دستخوش تغییر میشه که تکین استاد دانشگاه پناه میشه و اشتباهات زندگی پناه رو بهش آموزش میده و زنانگی های به خاک کشیده این دختر رو مورد بوسه قرار میده .....

@anlainkadeh🔥
👍14015👎9👏4😁3
بیبی هاات.pdf
151.6 KB
👍63👎328🤔5👏2😁2
رمان : #بانوی_اهورا

نویسنده : #محبوبه_حبیبی

ژانر : #عاشقانه #مافیایی #صحنه_دار #اروتیک

رمان :
حنا دختری که برای انتقام خون خواهر دو قلوش وارد باند قاچاق دختر میشه تا انتقامش از رئیس اون باند که اسمش اهورا گذاشته بگیره تو اون باند لقب بانوی اهورا رو میگیره....
اما درست زمانیکه به اهورا نزدیک میشه میفهمه که...

@anlainkadeh🔥
👍63👎158😁6
👍13🤔6😁54👏3
#پارت49

بیچاره وار و التماس گونه گفتم: تو واقعی نیستی مگه نه؟ بگو که اون نیستی!

بگو که همه این ها یه حقه ی کثیفه؟! توروخدااااااا التماست میکنـــــم یه چیزی بگو، بگو که واقعی نیستی و فقط قصد دارین من رو اذیت کنیـــــن.

هان؟ چرا چیزی نمیگی؟ چرا حرفامو تائید نمیکنــــــــی؟

بلند گریه میکردم نه؛ در حقیقت زار میزدم و همه صورتم از این غم خیس شده بود.

کمی تکونش دادم:

چرا خشکت زده؟ بگو دیگه! اگر بگی به خدا باور میکنم!

یا صبرکن؛ اصلا هیچی نگو نمیخوام دیگه حتی یک کلمه بشنوم. میخوام برم.


به خاطر فشار زیادی که روم بود دچار دوگانگی شده بودم.


ترسیده مخالفت کرد: نمیشه، تازه پیدات کردم میدونی چندین سال صبر کردم تا بتونم پیدات کنم؟
نرو! خواهش میکنم. ببین منو؟ لمسم کن!

ببین که واقعی ام! که کلکی در کار نیست. بهت همه چیز رو توضیح میدم خب؟
فقط کافیه آروم بگیری و گوش بدی...!


دوباره با گریه مخالفت کردم: نــــــــه نــــــــه. الکیه! همه ی اینا الکیـــــــه.

عاصی شد.

خم شد و توی صورتم داد کشید:
الکی نیــــــست!

ببین این منم مــــــن، شهریاااااااار؛

و....
❤️‍🩹#رمان_دنیای_وارونه

پارت واقعی رمان☺️


📌 https://tttttt.me/+hHACZPU1oF0yOWI0
👍628