نام رمان : #جلد_اول #شیرین_ترین_فراموشی
#مجموعه_دوجلدی
ژانر : #عاشقانه #مافیایی #اروتیک #بزرگسال #خارجی
نویسنده : #دنیل_لوری
خلاصه :
النا بخاطر اشتباهی مجبور شد از ازدواج از پیش تعیین شده اش چشم پوشی کند و خواهر کوچکترش با نیکو بدنام ترین رییس مافیا ازدواج کند اما از اولین دیدار کشش زیادی بین النا و نیکو به وجود می آید...
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
#مجموعه_دوجلدی
ژانر : #عاشقانه #مافیایی #اروتیک #بزرگسال #خارجی
نویسنده : #دنیل_لوری
خلاصه :
النا بخاطر اشتباهی مجبور شد از ازدواج از پیش تعیین شده اش چشم پوشی کند و خواهر کوچکترش با نیکو بدنام ترین رییس مافیا ازدواج کند اما از اولین دیدار کشش زیادی بین النا و نیکو به وجود می آید...
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍20❤3🔥2
نام رمان : #خاندان_سلطنتی_رذل (#جلد_سوم)
(#مجموعه_وحشی)
ژانر : #بزرگسال #عاشقانه #خارجی #اروتیک #مافیایی
نویسنده: #مگان_مارچ
#meghan_march
خلاصه :
داستان درمورد تمپرنس،زنی است که در کلابی سکسی با غریبه ای آشنا میشود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است
وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد.
قبل از اینکه بفهمم چی گفت، بهم نزدیکتر شد.نه فقط حرفاش.....اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره. اعترافش منو نشونه گرفت، تمام خشم و غمی که از روزی که فهمیدم اون دوتا مردن منو احاطه کرده بود ، رو از بین برد.کین کف دستشو روی دیوار بالای سرم گذاشت، بهم زل زد و آتش از چشماش میبارید.متاسفم. خیلی متأسفم. ترجیح میدم گلوله بخورم تا اینکه یک قطره دیگه ازاشکتو ببینم.دستشو دراز کرد و بجای دور کردن دستش، اجازه دادم اشکمو با شستش بگیره و دستشو دور صورتم بیاره
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
(#مجموعه_وحشی)
ژانر : #بزرگسال #عاشقانه #خارجی #اروتیک #مافیایی
نویسنده: #مگان_مارچ
#meghan_march
خلاصه :
داستان درمورد تمپرنس،زنی است که در کلابی سکسی با غریبه ای آشنا میشود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است
وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد.
قبل از اینکه بفهمم چی گفت، بهم نزدیکتر شد.نه فقط حرفاش.....اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره. اعترافش منو نشونه گرفت، تمام خشم و غمی که از روزی که فهمیدم اون دوتا مردن منو احاطه کرده بود ، رو از بین برد.کین کف دستشو روی دیوار بالای سرم گذاشت، بهم زل زد و آتش از چشماش میبارید.متاسفم. خیلی متأسفم. ترجیح میدم گلوله بخورم تا اینکه یک قطره دیگه ازاشکتو ببینم.دستشو دراز کرد و بجای دور کردن دستش، اجازه دادم اشکمو با شستش بگیره و دستشو دور صورتم بیاره
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍12❤4🔥2🖕1