اینکه قرنها از سرایش شعرهای خوب گذشته است اما هنوز تازه اند ، اثبات می کند،برخی از دردها قرنهاست در دل این سرزمین سکنی گزیده اند! مثلا وقتی #خواجه می فرمایند:
"می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه #تزویر می کنند..."
یا
مست #ریاست محتسب....باده بنوش و لاتخف
و امثال این ابیات که همه آنها را خوانده و چشیده ایم!
این غزل #حسین_منزوی که این روزها ورد زبانم شده است نیز از همین شعرهاست... انگار در #اریبهشت96 سروده شده! بخوانید تصدیق خواهید کرد :
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم
آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،
کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم ، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید ؟ گفتیم که بیداریم.
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
@Amnouri
"می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه #تزویر می کنند..."
یا
مست #ریاست محتسب....باده بنوش و لاتخف
و امثال این ابیات که همه آنها را خوانده و چشیده ایم!
این غزل #حسین_منزوی که این روزها ورد زبانم شده است نیز از همین شعرهاست... انگار در #اریبهشت96 سروده شده! بخوانید تصدیق خواهید کرد :
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم
آوار پریشانیست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامۀ حیرانیست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،
کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم ، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید ؟ گفتیم که بیداریم.
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
@Amnouri
کشور ما از دیرباز مهد خیلی چیزها بوده مثلا مهد علم و تمدن و تاریخ و فرهنگ و ازاین چیزها. اما دیرگاهی است که نه تنها مهد که پایتخت #ریا و #تزویر و #نمایش است.
شرایط سخت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و محرومیتهای شدید دوران کودکی هم نسلهای من باعث شده نوعی تلاش همهگیر با هدف #دیده_شدن شکل بگیرد. این تلاش هر روز نمایشهای تازه تری پیدا میکند.
دیروز شاعری هنوز یک چک نخورده، ناگهان شد امپراطور خودخوانده مخالفت با دیکتاتوری، امروز نقاشی سارق میشود نمایندهی حقوق زنان و روز بعد نانخور نیروی انتظامی میشود روشنفکر!
جریانات هواداری و مرید و مرشد بازیها هم که تمامی ندارد!
در اینمیانه که روشنفکران واقعی، که چارهای جز سکوت و خزیدن در کنج کتابخانه ندارند مجبورند ببیند و از ترس دریده شدن توسط مردمی که برایشان جنگیدهاند حرفی نزنند!
برای من اما دیگر فرقی نمیکند! خدا را شاکرم که نان از شعر نخوردهام و مدیر تبلیغات ندارم! امروز در گروهی متشکل از سیصد شاعر و ادیب، معلم ادبیاتی به احدی از سلسله جبال شعر امروز -که اتفاقا مکتبداری خودخوانده است- انتقاد کرد و در کمال حیرت من و در کمال سکوت #محافظه_کاران با پاسخی این چنین روبرو شد!
انگار طول کشیدن روند اخذ مجوز یک کتاب ملاک سلامت و فصل الخطاب بلاغت است!
گیرم حرف استاد راست باشد و اکنون در حال پاسخگویی در ادارهای باشند! دوستان و استادان مثلا روشنفکر اولا که هنر بدون نقد مثل درخت خرزهره است بدون زهره! ثانیا شما که خیلی از هدف مبارزاتی خود مستبدترید! لااقل آقایان حفظ ظاهر میکنند در تحمل نقد!
و از همه مهم تر چه منتی بر سر مخاطب است اگر شما مثلا مبارزی و معترض؟!
از کی اطاله مجوز چاپ، ملاک شعریت شده که ما بیخبریم!
این نمایشهای مزخرف را تمام کنید! شاید کسی به رویتان نیاورد اما مردم می فهمند! می فهمند و دلگیر و ناامید میشوند! نه تنها از شما که از هرکس که نام هنرمند را یدک میکشد. این بدترین شراکت با جور است!
به خدا که دیده شدن اینقدرها هم که فکر میکنید مهم نیست! باورکنید با تحقیر دیگران بزرگ نمینمایید!
#عبدالمهدی_نوری
شرایط سخت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و محرومیتهای شدید دوران کودکی هم نسلهای من باعث شده نوعی تلاش همهگیر با هدف #دیده_شدن شکل بگیرد. این تلاش هر روز نمایشهای تازه تری پیدا میکند.
دیروز شاعری هنوز یک چک نخورده، ناگهان شد امپراطور خودخوانده مخالفت با دیکتاتوری، امروز نقاشی سارق میشود نمایندهی حقوق زنان و روز بعد نانخور نیروی انتظامی میشود روشنفکر!
جریانات هواداری و مرید و مرشد بازیها هم که تمامی ندارد!
در اینمیانه که روشنفکران واقعی، که چارهای جز سکوت و خزیدن در کنج کتابخانه ندارند مجبورند ببیند و از ترس دریده شدن توسط مردمی که برایشان جنگیدهاند حرفی نزنند!
برای من اما دیگر فرقی نمیکند! خدا را شاکرم که نان از شعر نخوردهام و مدیر تبلیغات ندارم! امروز در گروهی متشکل از سیصد شاعر و ادیب، معلم ادبیاتی به احدی از سلسله جبال شعر امروز -که اتفاقا مکتبداری خودخوانده است- انتقاد کرد و در کمال حیرت من و در کمال سکوت #محافظه_کاران با پاسخی این چنین روبرو شد!
انگار طول کشیدن روند اخذ مجوز یک کتاب ملاک سلامت و فصل الخطاب بلاغت است!
گیرم حرف استاد راست باشد و اکنون در حال پاسخگویی در ادارهای باشند! دوستان و استادان مثلا روشنفکر اولا که هنر بدون نقد مثل درخت خرزهره است بدون زهره! ثانیا شما که خیلی از هدف مبارزاتی خود مستبدترید! لااقل آقایان حفظ ظاهر میکنند در تحمل نقد!
و از همه مهم تر چه منتی بر سر مخاطب است اگر شما مثلا مبارزی و معترض؟!
از کی اطاله مجوز چاپ، ملاک شعریت شده که ما بیخبریم!
این نمایشهای مزخرف را تمام کنید! شاید کسی به رویتان نیاورد اما مردم می فهمند! می فهمند و دلگیر و ناامید میشوند! نه تنها از شما که از هرکس که نام هنرمند را یدک میکشد. این بدترین شراکت با جور است!
به خدا که دیده شدن اینقدرها هم که فکر میکنید مهم نیست! باورکنید با تحقیر دیگران بزرگ نمینمایید!
#عبدالمهدی_نوری
من دستگاه گوارش ضعیفی دارم و حالم از خیلی از چیزها بهم میخورد، اما در فهرست طولانی مشمئزکنندگان من، #شاعران_وابسته یکی از نخستینها هستند!
به گواهی تاریخ #شعر_فارسی در اکثر ادوار، هنری درباری و دیوانی بوده و شاید پیشرفت چشمگیر شعر در ایران، بیارتباط به جریان مالی قدرتهای حامی شاعران نبوده است.
حتی شاعران بزرگ ایران نیز دست کم در دورهای خاص از زندگی با دربار یا دیگر مراکز قدرت ارتباط خوبی داشتند و از همین طریق دیوانشان به دست ما رسیده است.
البته قطعا ما در مقام قضاوت رفتار سیاسی بزرگان ادبیات نیستیم، چراکه در آن دوران تنها راه ماندگاری و حتی انتشار یک شعر، رونویسی از آن بوده که قطعا رونویسی از دیوان در تعداد بالا با درآمد عادی هیچ انسانی تناسب نداشته است.
اما این روزها داستان تغییر کرده است. من قبول دارم #فردوسی جز از راه تقدیم #شاهنامه به قدرت، راهی برای جاودانگی نداشته، اما عمیقا معتقدم قواره این استدلال، بر اندام مزخرف سرایان و حتی بهترین شاعران امروز طوری زار میزند که نیازی به تشریح و توجیه بیشتر نداشته باشد!
همینجا باید بگویم برای من در این مقوله، دربار شاه و خانقاه شیخ تفاوت چندانی ندارد، چراکه #شاعر_وابسته بعد از مدتی دیگر شاعر نیست، یک ربات کشف روابط زبانی در مسیر جریانات سیاسی است!
من اصلا از کشف هم قافیه بودن #مهسا و #آرمیتا به وجد نمیآیم. همانطور که با آوردن #تلاویو و #تهران در یک مصرع احساس شاخ غول شکستن نمیکنم.
من مترصد یک فاجعه نیستم تا سریعا دستگاه تولید شعرم را به برق بزنم و روضه یا حماسهای سر هم کنم و تا از دهن نیفتاده توییت بزنم و لایک بگیرم!
باورش برای این کسبه سخت است، اما #شاعران_مستقل بیرون از این بازیها و خیلی واقعی درد میکشند!
همین است که حالم از تمام این چاپلوسیهای زبان محور دوستان شاعرم که به نوعی سنگ هر یک از مدعیان قدرت را به سینه می زنند، بهم میخورد!
همین است که دستگاه گوارشم جواب نمیدهد و دوست دارم روی تمام بیلبوردهای شاعرانه شهر بالابیاورم! روی تمام توییتها و پستهای مخاطب پسند بیمایه و مخالف و موافق نظام!
روی تمام آنها که خون جاری در کوچه ها را فرصت میبینند... روی تمامشان بالا بیاورم... آنقدر که دیگر عروض و قافیه و تاویل در متن و تخیلِ بر پرده زبان یادم برود!
آنوقت بنشینم یک گوشه و بیهیچ سواد و درکی از هنر به زشتترین شکل ممکن گریه کنم! برای تک تک آرزوهایی که در این دنیا زیر آوار #فقر و #تبعیض و #موشک و #فساد و #تزویر آرام آرام خفه شدند و هیچ سگ زنده یابی برایشان پارس نکرد!
#عبدالمهدی_نوری
من دستگاه گوارش ضعیفی دارم و حالم از خیلی از چیزها بهم میخورد، اما در فهرست طولانی مشمئزکنندگان من، #شاعران_وابسته یکی از نخستینها هستند!
به گواهی تاریخ #شعر_فارسی در اکثر ادوار، هنری درباری و دیوانی بوده و شاید پیشرفت چشمگیر شعر در ایران، بیارتباط به جریان مالی قدرتهای حامی شاعران نبوده است.
حتی شاعران بزرگ ایران نیز دست کم در دورهای خاص از زندگی با دربار یا دیگر مراکز قدرت ارتباط خوبی داشتند و از همین طریق دیوانشان به دست ما رسیده است.
البته قطعا ما در مقام قضاوت رفتار سیاسی بزرگان ادبیات نیستیم، چراکه در آن دوران تنها راه ماندگاری و حتی انتشار یک شعر، رونویسی از آن بوده که قطعا رونویسی از دیوان در تعداد بالا با درآمد عادی هیچ انسانی تناسب نداشته است.
اما این روزها داستان تغییر کرده است. من قبول دارم #فردوسی جز از راه تقدیم #شاهنامه به قدرت، راهی برای جاودانگی نداشته، اما عمیقا معتقدم قواره این استدلال، بر اندام مزخرف سرایان و حتی بهترین شاعران امروز طوری زار میزند که نیازی به تشریح و توجیه بیشتر نداشته باشد!
همینجا باید بگویم برای من در این مقوله، دربار شاه و خانقاه شیخ تفاوت چندانی ندارد، چراکه #شاعر_وابسته بعد از مدتی دیگر شاعر نیست، یک ربات کشف روابط زبانی در مسیر جریانات سیاسی است!
من اصلا از کشف هم قافیه بودن #مهسا و #آرمیتا به وجد نمیآیم. همانطور که با آوردن #تلاویو و #تهران در یک مصرع احساس شاخ غول شکستن نمیکنم.
من مترصد یک فاجعه نیستم تا سریعا دستگاه تولید شعرم را به برق بزنم و روضه یا حماسهای سر هم کنم و تا از دهن نیفتاده توییت بزنم و لایک بگیرم!
باورش برای این کسبه سخت است، اما #شاعران_مستقل بیرون از این بازیها و خیلی واقعی درد میکشند!
همین است که حالم از تمام این چاپلوسیهای زبان محور دوستان شاعرم که به نوعی سنگ هر یک از مدعیان قدرت را به سینه می زنند، بهم میخورد!
همین است که دستگاه گوارشم جواب نمیدهد و دوست دارم روی تمام بیلبوردهای شاعرانه شهر بالابیاورم! روی تمام توییتها و پستهای مخاطب پسند بیمایه و مخالف و موافق نظام!
روی تمام آنها که خون جاری در کوچه ها را فرصت میبینند... روی تمامشان بالا بیاورم... آنقدر که دیگر عروض و قافیه و تاویل در متن و تخیلِ بر پرده زبان یادم برود!
آنوقت بنشینم یک گوشه و بیهیچ سواد و درکی از هنر به زشتترین شکل ممکن گریه کنم! برای تک تک آرزوهایی که در این دنیا زیر آوار #فقر و #تبعیض و #موشک و #فساد و #تزویر آرام آرام خفه شدند و هیچ سگ زنده یابی برایشان پارس نکرد!
#عبدالمهدی_نوری