من شناسم آه آتشناک را
بانگ مستان گریبان چاک را
چیستم من؟ آتشی افروخته
لالهای از داغ حسرت سوخته
شمع را در سینه سوز من مباد
در محبت کس به روز من مباد
سودم از سودای دل جز درد نیست
غیر اشک گرم و آه سرد نیست
#ساز_محجوبی
#رهی_معیری
@Sadegh_Hedayat©
بانگ مستان گریبان چاک را
چیستم من؟ آتشی افروخته
لالهای از داغ حسرت سوخته
شمع را در سینه سوز من مباد
در محبت کس به روز من مباد
سودم از سودای دل جز درد نیست
غیر اشک گرم و آه سرد نیست
#ساز_محجوبی
#رهی_معیری
@Sadegh_Hedayat©
مرا بردند پیش بازپرس.
بازجویی شروع شد.
پیش از هر چیز گفت مردم میگویند من آدمی کمحرف و گوشهگیر هستم.
میخواست بداند من خودم راجع به این مسئله چه فکر میکنم.
جواب دادم: راستش هیچوقت حرف زیادی ندارم که بزنم برای همین ساکت میمانم!
#بیگانه
#آلبر_کامو
@Sadegh_Hedayat©
بازجویی شروع شد.
پیش از هر چیز گفت مردم میگویند من آدمی کمحرف و گوشهگیر هستم.
میخواست بداند من خودم راجع به این مسئله چه فکر میکنم.
جواب دادم: راستش هیچوقت حرف زیادی ندارم که بزنم برای همین ساکت میمانم!
#بیگانه
#آلبر_کامو
@Sadegh_Hedayat©
پرچم سرخ را همیشه و همیشه خواهی دید
با عشق یا نفرت !
- بسته به جایگاهت در این پیکار
زیرا که پایانی نیست به جز پیروزی قاطع ما
در همهی شهرها و کشورها
در هر کجا که کارگری هست
#برتولت_برشت
#روز_جهانی_کارگر
@Sadegh_Hedayat©
با عشق یا نفرت !
- بسته به جایگاهت در این پیکار
زیرا که پایانی نیست به جز پیروزی قاطع ما
در همهی شهرها و کشورها
در هر کجا که کارگری هست
#برتولت_برشت
#روز_جهانی_کارگر
@Sadegh_Hedayat©
کافه هدایت
از این قرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در این صورت هر رباعی که یک کلمه و یا کنایهٔ مشکوک و صوفیمشرب داشت، نسبت آن به خیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود این است که میگویند خیام به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض…
افسانهٔ دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب به او ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوختهٔ سوختهٔ سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تاکی گویی که بر عُمَر رحمت کن؟
حق را تو کجا به رحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آن دنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها در بارهٔ خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همهٔ آنها جمع آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی که مهم است به این نکته برمیخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در یک محیط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجهٔ سوم و چهارم که به او حمله کردهاند از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد به دست میدهد کسانی که منافع خود را از افکار خیام درخطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلک او تقریباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری شاعر پیرو یک فلسفهٔ معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت و پشیمانی یا توبه از خاطرش نگذشتهاست.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهرهپرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند، مخصوص خیام است:
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانهٔ خاک
نقّاشِ اَزَل بهرِ چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است، چرا که زندگانی من است.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_ششم
@Sadegh_Hedayat©️
ای سوختهٔ سوختهٔ سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تاکی گویی که بر عُمَر رحمت کن؟
حق را تو کجا به رحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آن دنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها در بارهٔ خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همهٔ آنها جمع آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی که مهم است به این نکته برمیخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در یک محیط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجهٔ سوم و چهارم که به او حمله کردهاند از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد به دست میدهد کسانی که منافع خود را از افکار خیام درخطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلک او تقریباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری شاعر پیرو یک فلسفهٔ معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت و پشیمانی یا توبه از خاطرش نگذشتهاست.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهرهپرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند، مخصوص خیام است:
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانهٔ خاک
نقّاشِ اَزَل بهرِ چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است، چرا که زندگانی من است.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_ششم
@Sadegh_Hedayat©️
ترس از مرگ توجیهی است از دلبستگی بی حد و حساب به آنچه که در وجود انسان زنده است و همه افرادی که حرکات لازم برای زنده ماندن و زندگی کردن را از خود نشان ندادهاند و همه آنهائی که میترسند و به ناتوانی میدان میدهند. اینها همه از مرگ میترسند زیرا، این مرگ پاداش حیاتی است که آنها در آن دخالتی نداشتهاند.
آنها نه تنها به اندازهي کافی زندگی نمیکنند، بلکه حتی، از اصل چیزی به نام زندگی نداشتهاند. و مرگ حرکتی است که آب را تا ابد از مسافری که بیهوده برای فرو نشاندن تشنگی اش به دنبال آن است، باز میدارد. اما، برای دستهای دیگر حرکتی عطوفت بار و حیاتی است که با خندیدن به حق شناسیها و تمردها،
هم پاک کننده است هم انکار کننده.
#آلبر_کامو
#خوشبخت_مردن
@Sadegh_Hedayat©
آنها نه تنها به اندازهي کافی زندگی نمیکنند، بلکه حتی، از اصل چیزی به نام زندگی نداشتهاند. و مرگ حرکتی است که آب را تا ابد از مسافری که بیهوده برای فرو نشاندن تشنگی اش به دنبال آن است، باز میدارد. اما، برای دستهای دیگر حرکتی عطوفت بار و حیاتی است که با خندیدن به حق شناسیها و تمردها،
هم پاک کننده است هم انکار کننده.
#آلبر_کامو
#خوشبخت_مردن
@Sadegh_Hedayat©
هرگز در میانِ موجودات، مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده، کرکس نمیشود.
این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست، جز آدمیان!
#ویکتور_هوگو
@Sadegh_Hedayat©
این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست، جز آدمیان!
#ویکتور_هوگو
@Sadegh_Hedayat©
همه ی گناه #هدایت این بود که با دیگران تفاوت داشت.
او در جستجوی جهان امن تری بود، جهانی مهربان تر...
بین هدایت و کسی که امروز می نویسد،دو سه نسلی فاصله است؛
اما هیچکس چون او به ما نزدیک نیست!
#بهرام_بیضایی
@Sadegh_Hedayat©
او در جستجوی جهان امن تری بود، جهانی مهربان تر...
بین هدایت و کسی که امروز می نویسد،دو سه نسلی فاصله است؛
اما هیچکس چون او به ما نزدیک نیست!
#بهرام_بیضایی
@Sadegh_Hedayat©
اگر در ممالک خاج پرست بودیم برایمان سر و دست می شکستند. آنجا احترامات گوناگون است که روی سر نویسنده می بارد، تشویق هاست که مستقیم و غیرمستقیم از او به عمل می آید، جایزه هاست که تقدیمش می شود، دعوت هاست که از او به شهرهای دیگر و حتا ممالک خارج می شود، مرد و زن امضایش را می قاپند و کلکسیون می کنند، خانه اش را از طرف دولت یا ملت زیارتگاه عمومی قرار می دهند و از قلم و صندلی و کتاب ها و لباس ها و عکس ها و اسباب و اثاثیه اش موزه درست می کنند. زن های مثل ماه نزد او می روند و اگر موفق شدند آشکارا افتخار می کنند که من با فلان نویسنده ی بزرگ خوابیده ام. هر حرفی که بزند توی صدها روزنامه به چاپ می رسد و اثر خودش را می بخشد، کله گنده ها خوشایندش را می گویند و از او هزار جور دلجویی می کنند.
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالیمقدار می پندارد!
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالیمقدار می پندارد!
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
کافه هدایت
افسانهٔ دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب به او ظاهر میشود و این رباعی را میگوید: ای سوختهٔ سوختهٔ سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی تاکی گویی که بر عُمَر رحمت کن؟…
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد: افسوس که نامهٔ جوانی طی شد! وان تازهبهار زندگانی دی شد! حالی که ورا نام جوانی گفتند، معلوم نشد او که کی آمد و کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سپید قصد باده میکند. اگر او معتقد به زندگی بهتری دردنیای دیگر بود، البته اظهارندامت میکرد تا بقیهٔ عیش و نوشهای خودرا به جهان دیگرمحول بکند. این رباعی کاملاً تأسف یک فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهٔ مرگ را درکنار خود میبیند و میخواهد به خودش تسلیت بدهد ولی نه با افسانههای مذهبی، و تسلیت خودرا در جام شراب جستوجو میکند:
من دامن زهد و توبه طی خواهمکرد، با موی سپید، قصد می خواهمکرد، پیمانهٔ عُمْرِ من به هفتاد رسید، این دم نکنم نشاط کی خواهمکرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر، ساختمان و زبان وفلسفهٔ گویندهٔ این چهار رباعی که درمراحل مختلف زندگی گفتهشده یکی است، پس میتوانیم به طور صریح بگوییم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی، بد بین و ریبی بوده ( و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده ) و یک لحن تراژدیک دارد که به غیر از گویندهٔ همان رباعیات چهاردهگانهٔ سابق کس دیگری نمیتواند گفتهباشد، و قیافهٔ ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکردهاست. فقط در آخر عمر با یک جبر یأسآلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوشبینی به نظر میآید اتخاذ میکند.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_هفتم
@Sadegh_Hedayat©️
شاعر با دست لرزان و موی سپید قصد باده میکند. اگر او معتقد به زندگی بهتری دردنیای دیگر بود، البته اظهارندامت میکرد تا بقیهٔ عیش و نوشهای خودرا به جهان دیگرمحول بکند. این رباعی کاملاً تأسف یک فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهٔ مرگ را درکنار خود میبیند و میخواهد به خودش تسلیت بدهد ولی نه با افسانههای مذهبی، و تسلیت خودرا در جام شراب جستوجو میکند:
من دامن زهد و توبه طی خواهمکرد، با موی سپید، قصد می خواهمکرد، پیمانهٔ عُمْرِ من به هفتاد رسید، این دم نکنم نشاط کی خواهمکرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر، ساختمان و زبان وفلسفهٔ گویندهٔ این چهار رباعی که درمراحل مختلف زندگی گفتهشده یکی است، پس میتوانیم به طور صریح بگوییم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی، بد بین و ریبی بوده ( و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده ) و یک لحن تراژدیک دارد که به غیر از گویندهٔ همان رباعیات چهاردهگانهٔ سابق کس دیگری نمیتواند گفتهباشد، و قیافهٔ ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکردهاست. فقط در آخر عمر با یک جبر یأسآلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوشبینی به نظر میآید اتخاذ میکند.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_هفتم
@Sadegh_Hedayat©️
حتا ﭘﺲ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﺯﺧﻢﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﻩ ﺭﻭﺡ #ﺻﺎﺩﻕ_هدایت ﺭﺍ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺘﺮﺍﺷﺪ! به خصوص ﺟﻤﻼﺕ ﻟﻮﺱ ﻭ ﻣﻨﺒﺮﯼ ﻭ ﮐﻮﺗﺎﻫﻰ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ . ﻋﮑﺲ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﯾﺮﺵ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻨﺪ . ﺍﺯ ﺁﻣﻮﺯﻩﻫﺎﯼ ﻓﻨﮓ ﺷﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ 30 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺷﻮﯾﻢ!
ﺍﻛﺜﺮ ﻋﺮﻭسک ها ﻭ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺳﺎﺧﺘﻪﺍﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻩ . ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﯽﺳﺎﺯﻧﺪ، ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ .
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺎن هاست ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎب هایش ﻧﻮﺷﺘﻪ .
ﯾﺎﺩﺵ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ...
#فرزانه_امیدوارنیا
@Sadegh_Hedayat©
ﺍﻛﺜﺮ ﻋﺮﻭسک ها ﻭ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺳﺎﺧﺘﻪﺍﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻩ . ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﯽﺳﺎﺯﻧﺪ، ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ .
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺎن هاست ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎب هایش ﻧﻮﺷﺘﻪ .
ﯾﺎﺩﺵ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ...
#فرزانه_امیدوارنیا
@Sadegh_Hedayat©
کافه هدایت
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد: افسوس که نامهٔ جوانی طی شد! وان تازهبهار زندگانی دی شد! حالی که ورا نام جوانی گفتند، معلوم نشد او که کی آمد و کی شد! شاعر با دست لرزان و موی سپید قصد باده میکند. اگر او معتقد به زندگی بهتری دردنیای دیگر بود، البته…
به طور خلاصه، این ترانههای چهار مصراعی کمحجم و پرمعنی اگر دهتای از آنها هم برای ما باقی میماند، بازهم میتوانستیم بفهمیم که گویندهٔ این رباعیات در مقابل مسایل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را به دست بیاوریم. لهذا ازروی میزان فوق، ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب به خیام است از میان هرجومرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا این کار آسان است؟
مستشرق روسی ژوکوفسکی، مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که به خیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که به شعرای دیگر نیز نسبت دادهشده؛ بعدها این عدد به صد رسیده. ولی به این صورت هم نمیشود اعتماد کرد، زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول (اغلب اشتباه) تذکرهنویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم به دیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر، سلاست طبع، شیوایی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفهٔ موشکاف که از خیام سراغ داریم به ما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است، خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده به مرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_هشتم
@Sadegh_Hedayat©️
مستشرق روسی ژوکوفسکی، مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که به خیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که به شعرای دیگر نیز نسبت دادهشده؛ بعدها این عدد به صد رسیده. ولی به این صورت هم نمیشود اعتماد کرد، زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول (اغلب اشتباه) تذکرهنویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم به دیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر، سلاست طبع، شیوایی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفهٔ موشکاف که از خیام سراغ داریم به ما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است، خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده به مرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
#مقدمه
#بخش_هشتم
@Sadegh_Hedayat©️
عجالتاً گرما شروع شده و اتاق جدیدم که میان صحراست، به مثابه دالان جهنم است؛ بهطوری که مگس و پشه جرأت ورود در آن را ندارند و غش میکنند. باید با کاهگل و گلاب آنها را به هوش بیاورم.
نامه به #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
نامه به #شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
همه چیز در آثار #هدایت متنوع و رنگارنگ است . از همه مهم تر آنکه هر داستان آغاز و انجامی خاص خود دارد. مراحل زندگی بشر را از آغاز آفرینش (افسانه آفرینش) شروع می کند. سرگذشت بوزینگانی که اجداد انسان بوده اند شرح می دهد.
از پله های تاریخ بالا می رود تا آنجا که تمدن مادی بشر را به انتها می رساند و آرزوی مرگ نومیدانه را که به عقیده او سرانجام این تمدن است شرح می دهد.
به عالم ارواح هم سر می زند و از همه این مراحل نومید و دردمند برمی گردد . آیا این نومیدی نتیجه ی وضع اجتماعی زمان اوست؟!
#خودکشی_صادق_هدایت
#اسماعیل_جمشیدی
@Sadegh_Hedayat©
از پله های تاریخ بالا می رود تا آنجا که تمدن مادی بشر را به انتها می رساند و آرزوی مرگ نومیدانه را که به عقیده او سرانجام این تمدن است شرح می دهد.
به عالم ارواح هم سر می زند و از همه این مراحل نومید و دردمند برمی گردد . آیا این نومیدی نتیجه ی وضع اجتماعی زمان اوست؟!
#خودکشی_صادق_هدایت
#اسماعیل_جمشیدی
@Sadegh_Hedayat©
اگر چه صادق خان در سال های آخر زندگیش از نظر مالی کارش به ریاضت کشیده بود ولی اگر پول می خواست می توانست خیلی راحت به دست بیاورد. اگر دنبال مقام هم می رفت از خیلی از آدم های اهل مقام جلوتر بود.
او می توانست در مجلل ترین محافل کشور یا انجمن های بین المللی شرکت کند. او از نظر خانوادگی و فامیل به نسبت مقایسه با بسیاری از دوستانش وضع بهتر و عالی تری داشت. ولی او هرگز به دنبال این چیزها نبود.
"رحمت مقدم"
@Sadegh_Hedayat©
او می توانست در مجلل ترین محافل کشور یا انجمن های بین المللی شرکت کند. او از نظر خانوادگی و فامیل به نسبت مقایسه با بسیاری از دوستانش وضع بهتر و عالی تری داشت. ولی او هرگز به دنبال این چیزها نبود.
"رحمت مقدم"
@Sadegh_Hedayat©
وقتی کوچک بودم فکر میکردم آدمها چقدر بزرگ هستند؛
و میترسیدم.
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها چقدر کوچک هستند؛
و بیشتر ترسیدم...!
#آلفرد_هیچکاک
@Sadegh_Hedayat©
و میترسیدم.
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها چقدر کوچک هستند؛
و بیشتر ترسیدم...!
#آلفرد_هیچکاک
@Sadegh_Hedayat©
صادق از کودکی نسبت به حیوانات انس و الفت عجیبی داشت. هنوز شش هفت سالش نشدهبود که ناگهان احساس کردیم همهی حیوانات، خانواده و حتی پرندگان رهگذر نیز یک حمایتگر کوچولو پیدا کردهاند.
وقتی او میگفت این مرغ را من دوست دارم و کسی نباید او را بکشد، دیگر هیچکس و هیچکدام جرأت نداشتیم به آن مرغ نزدیک بشویم.
از تماشای سلاخی نفرت داشت. کسی جرأت نمی کرد در مقابل چشمان او سر مرغی را ببرد.
کوچولوی ما حتی از نگاهکردن به سر بریده و خونین یک مرغ وحشت میکرد.
#محمود_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
وقتی او میگفت این مرغ را من دوست دارم و کسی نباید او را بکشد، دیگر هیچکس و هیچکدام جرأت نداشتیم به آن مرغ نزدیک بشویم.
از تماشای سلاخی نفرت داشت. کسی جرأت نمی کرد در مقابل چشمان او سر مرغی را ببرد.
کوچولوی ما حتی از نگاهکردن به سر بریده و خونین یک مرغ وحشت میکرد.
#محمود_هدایت
@Sadegh_Hedayat©