کافه هدایت
9.24K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
شب از شبهای پاییزی ست از آن همدرد و با من مهربان شبهای اشک آور
ملول و خسته دل گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که ایا بر شبم گرید ، چنین همدرد
و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی من این می گویم و دنباله دارد شب
خموش و مهربان با من به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ،‌ دل برکنده از بیمار
نشسته در کنارم ، اشک بارد شب من اینها گویم و دنباله دارد شب

#مهدی_اخوان_ثالث
@sadegh_hedayat©
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي جانسوز

هر طرف مي سوزد اين آتش 
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود 
من به هر سو مي دوم گريان 
در لهيب آتش پر دود 
وز ميان خنده هايم تلخ 
و خروش گريه ام ناشاد 
از دورن خسته ي سوزان 
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! ي فرياد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشي بي رحم 
همچنان مي سوزد اين آتش 
نقشهايي را كه من بستم به خون دل 
بر سر و چشم در و ديوار 
در شب رسواي بي ساحل 

واي بر من ، سوزد و سوزد 
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري 
در دهان گود گلدانها 
روزهاي سخت بيماري 
از فراز بامهاشان ، شاد 
دشمنانم موذيانه خنده هاي فتحشان بر لب 
بر من آتش به جان ناظر 
در پناه اين مشبك شب 
من به هر سو مي دوم ، گ
گريان ازين بيداد 
مي كنم فرياد ، اي فرياد ! اي فرياد 

واي بر من، همچنان مي‌سوزد اين آتش 
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان 
و آنچه دارد منظر و ايوان

من به دستان پر از تاول 
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخيزد، به گردش دود 
تا سحرگاهان، كه مي داند كه بود من شود نابود 
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر 
صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر 
واي، آيا هيچ سر بر مي‌كنند از خواب 
مهربان همسايگانم از پي امداد ؟

#مهدی_اخوان_ثالث
@sadegh_hedayat©
قاصدک هان، چه خبر آوردی
قاصدک هان، چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی؟
قاصدک هان، چه خبر آوردی
قاصدک هان، چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما اما
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی‌ثمر می‌گردی
گرد بام و در من بی‌ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه‌های همه تلخ با دلم می‌گوید
قاصد تجربه‌های همه تلخ با دلم می‌گوید
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب
قاصدک هان ولی
راستی آیا رفتی با باد
با توام آی کجا رفتی آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز
راستی آیا جایی خبری هست هنوز
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمی‌بندم
اندک شرری هست هنوز؟
قاصدک، قاصدک، قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند

#مهدی_اخوان_ثالث
@sadegh_hedayat©
کافه هدایت
روی جاده ی نمناک شعرش را مهدی اخوان ثالث درباره صادق هدایت سرائیده است. موسیقی از نگار خارکن و با صدای حسین علیشاپور. به کارگردانی نوید ایزدی. @sadegh_hedayat©
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_ی_نمناک
شعری که اخوان برای #صادق_هدایت سرود.


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک

#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_نمناک

@sadegh_hedayat©
ﻣﺪﺗﻬﺎ پس ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ، ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ آﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺗﻠﺦ، ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ آﺛﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﻭ آﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﺯﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ آﺛﺎﺭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ، ﯾﮑﺠﺎ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻤﺎﮔﯿﻦ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ آﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﯾﺎ ﮐﺘﺎﺑﭽﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ، ﻧﺎﻣﺶ " ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﻤﻨﺎﮎ " ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺟﺰ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺍﻭ ﻇﺎﻫﺮاً ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻋﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﺧﺒﺮﯾﻢ، ﺑﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻧﻔﺲ ﺧﺒﺮ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻌﺪﻭﻡ آﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺩﺭﺩآﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﻭ تأﺛﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ، ﻫﺰﺍﺭﻩای ﻭ ﻗﺮﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣﮕﺮ ﺑﺸﻮﯾﺪ و ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺩﻫﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ، ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪی ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮ آﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﯾﺎﺩ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﻭ:


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.


#روی_جاده_نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران - اردیبهشت ۱۳۴۰

@sadegh_hedayat©
کافه هدایت
به مناسبت چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی‌ اخوان‌ ثالث (م‌امید) 📡 Existential Media™️
"پیام احمد شاملو به جلسه ی یادبود مهدی اخوان ثالث
به مناسبت نخستین سالگرد اخوان"


باور نمی‌کنم که امروز سالگرد اخوانِ شاعر باشد، چون مرگ شاعر را باور نمی‌کنم، اگر شاعر بمیرد، شعر می‌میرد.
هم‌چنان که مردن چراغ، به سادگی، مرگ نور است.
پس اخوانِ شاعر درنگذشته است؛ چون او ـ یک کلام ـ درنگذشتنی است.
جانش را نفس به نفس مایه دست جاودانگی خود کرده، صدا به صدای ملّت خود افکنده، مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرن‌ها بعد چراغان کرده، به عبارتی: ماده‌ای ناپایدار به نیرویی پر تپش مبدل شده است.
ما همه در می‌گذریم، نه شکوه‌ای هست نه اعتراضی. امّا او داربست بلند نام و مفهوم ملّتی است که ماییم. پس به سوگش نمی‌نشینیم.
گرد هم آمده‌ایم تا نام بلندش را که هم اکنون تداعی کننده بخش عمیقی از فرهنگ ما شده است، حرمت بگذاریم.
به او سلام می‌کنم، حضورش محسوس است. پیش پایش بر می‌خیزم.

احمد شاملو


#احمد_شاملو
#مهدی_اخوان_ثالث
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است ..

#مهدی_اخوان_ثالث

طراح گرافیکی: آزاده پاک‌نژاد

#کولبر
#دستاشو_مشت_کرده

@Sadegh_hedayat©
ﻣﺪﺗﻬﺎ پس ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ، ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ آﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺗﻠﺦ، ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ آﺛﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﻭ آﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﺯﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ آﺛﺎﺭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ، ﯾﮑﺠﺎ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻤﺎﮔﯿﻦ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ آﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﯾﺎ ﮐﺘﺎﺑﭽﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ، ﻧﺎﻣﺶ " ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﻤﻨﺎﮎ " ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺟﺰ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺍﻭ ﻇﺎﻫﺮاً ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻋﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﺧﺒﺮﯾﻢ، ﺑﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻧﻔﺲ ﺧﺒﺮ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻌﺪﻭﻡ آﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺩﺭﺩآﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﻭ تأﺛﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ، ﻫﺰﺍﺭﻩای ﻭ ﻗﺮﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣﮕﺮ ﺑﺸﻮﯾﺪ و ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺩﻫﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ، ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪی ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮ آﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﯾﺎﺩ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﻭ:


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.


#روی_جاده_نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران - اردیبهشت ۱۳۴۰

@Sadegh_Hedayat©
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_ی_نمناک
شعری که اخوان برای #صادق_هدایت سرود.


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک

#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_نمناک

@Sadegh_Hedayat©
ﻣﺪﺗﻬﺎ پس ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ، ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ آﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺗﻠﺦ، ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ آﺛﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﻭ آﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﺯﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ آﺛﺎﺭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ، ﯾﮑﺠﺎ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻤﺎﮔﯿﻦ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ آﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﯾﺎ ﮐﺘﺎﺑﭽﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ، ﻧﺎﻣﺶ " ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﻤﻨﺎﮎ " ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺟﺰ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺍﻭ ﻇﺎﻫﺮاً ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻋﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﺧﺒﺮﯾﻢ، ﺑﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻧﻔﺲ ﺧﺒﺮ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻌﺪﻭﻡ آﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺩﺭﺩآﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﻭ تأﺛﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ، ﻫﺰﺍﺭﻩای ﻭ ﻗﺮﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣﮕﺮ ﺑﺸﻮﯾﺪ و ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺩﻫﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ، ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪی ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮ آﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﯾﺎﺩ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﻭ:


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.


#روی_جاده_نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران - اردیبهشت ۱۳۴۰

@Sadegh_Hedayat©
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_ی_نمناک
شعری که اخوان برای #صادق_هدایت سرود.


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک

#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_نمناک

@Sadegh_Hedayat©
کافه هدایت
به مناسبت چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی‌ اخوان‌ ثالث (م‌امید) 📡 Existential Media™️
"پیام احمد شاملو به جلسه ی یادبود مهدی اخوان ثالث
به مناسبت نخستین سالگرد اخوان"


باور نمی‌کنم که امروز سالگرد اخوانِ شاعر باشد، چون مرگ شاعر را باور نمی‌کنم، اگر شاعر بمیرد، شعر می‌میرد.
هم‌چنان که مردن چراغ، به سادگی، مرگ نور است.
پس اخوانِ شاعر درنگذشته است؛ چون او ـ یک کلام ـ درنگذشتنی است.
جانش را نفس به نفس مایه دست جاودانگی خود کرده، صدا به صدای ملّت خود افکنده، مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرن‌ها بعد چراغان کرده، به عبارتی: ماده‌ای ناپایدار به نیرویی پر تپش مبدل شده است.
ما همه در می‌گذریم، نه شکوه‌ای هست نه اعتراضی. امّا او داربست بلند نام و مفهوم ملّتی است که ماییم. پس به سوگش نمی‌نشینیم.
گرد هم آمده‌ایم تا نام بلندش را که هم اکنون تداعی کننده بخش عمیقی از فرهنگ ما شده است، حرمت بگذاریم.
به او سلام می‌کنم، حضورش محسوس است. پیش پایش بر می‌خیزم.

احمد شاملو


#احمد_شاملو
#مهدی_اخوان_ثالث
ﻣﺪﺗﻬﺎ پس ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ، ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ آﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺗﻠﺦ، ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ آﺛﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﻭ آﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﺯﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ آﺛﺎﺭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ، ﯾﮑﺠﺎ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻤﺎﮔﯿﻦ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ آﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﯾﺎ ﮐﺘﺎﺑﭽﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ، ﻧﺎﻣﺶ " ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﻤﻨﺎﮎ " ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺟﺰ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺍﻭ ﻇﺎﻫﺮاً ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻋﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﺧﺒﺮﯾﻢ، ﺑﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻧﻔﺲ ﺧﺒﺮ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻌﺪﻭﻡ آﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺩﺭﺩآﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﻭ تأﺛﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ، ﻫﺰﺍﺭﻩای ﻭ ﻗﺮﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣﮕﺮ ﺑﺸﻮﯾﺪ و ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺩﻫﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ، ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪی ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮ آﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﯾﺎﺩ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﻭ:


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.


#روی_جاده_نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران - اردیبهشت ۱۳۴۰

@Sadegh_Hedayat©
۱۰ اسفند ماه زادروز مهدی اخوان ثالث

آی...
با شما هستم
کسی اینجاست...؟

#مهدی_اخوان_ثالث

@Sadegh_Hedayat©
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ...به عزای عاجلت ای بی نجابت باغ
بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد
هرچه هرجا ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن
همچو ابر حسرت خاموشبار من
ای درختان عقیم ریشه تان در خاک های هرزگی مستور
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
یادگار خشک سالی های گرد آلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند .

#مهدی_اخوان_ثالث
#ابراهیم_گلستان
بخشى از شعر #پیوندها_و_باغ از دفتر
#از_این_اوستا

@Sadegh_Hedayat©
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
...ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زانكه بیرون آید از سینه
راویان قصه‌های رفته از یادیم
كس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سكه‌هامان را
گویی از شاهی‌ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب‌ِ جادویی
همچو خواب‌ِ همگنان‌ِ غار
چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنك، طُرفه قصر‌ِ زرنگار ‌ِ صبح‌ِ شیرینكار
لیك بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس.
.
.
سردیس #مهدی_اخوان_ثالث
نخستین سمپوزیوم مجسمه‌سازان مشهد
اثر :هادی ضیا الدینی
#مهدی_اخوان_ثالث
موسيقى از آلبوم #باد اثر #كيهان_كلهر
#آخر_شاهنامه


@Sadegh_Hedayat©
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صادق هدایت
و موسیقی سنتی ایرانی
به روایت دکتر تقی تفضلی
و قلم
مهدی اخوان ثالث

[هدایت] به پای خاست، ساغری در دست، گریبان و گره زنار فرنگ گشوده، همچنان خاموش سوی پستوی حجره رفت[...] سه تار من در دستش، به من داد و بازگشت به جای خویش و نشست بی‌آنکه سخنی گوید. به شگفت اندر شدم که به خبر می‌شنیدم که او چنین ساز و سرودها خوش ندارد و شاد شدم که به عیان می‌دیدم نه چنان است.[...] نواختن گرفتم.[...] پنجه گرم شده بود، که ساز خوش بود و راه دلکش و جوان بودیم و شراب ما را نیک دریافته، حالتی رفت که مپرس و صادق را می دیدم که سر می جنباند و گفتی به زمزمه چیزی می خواند[...]
گفت:«افشاری»و به جای خویش بازگشت و بنشست، خاموش و منتظر. من مقام دیگر کردم و دلیر بر اندام گرمتر و به هنجارتر می رفتم و می رفتم همچنان دلیر. در پیچ و خم راهی باریک بودم به ظرافت و سوز که ناگاه شنیدم صیحه ای از صادق برآمد و گفت بس است! بس. و گریستن گرفت به زار زار که دلی داشت نازکتر از دل یتیمی دشنام پدر شنیده.
    
#صادق_هدایت
#تقی_تفضلی
#مهدی_اخوان_ثالث
#موسیقی_ایران
#خاطره


@Sadegh_Hedayat©️