💠 #یاد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
💠 #یاد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد
🔹#میرزا_حسن_تبریزی ( #رشدیه ) (۱۲۷۶ تا ۱۳۶۳ ق)
#زادروز: ۱۳ تیر ۱۲۳۰؛ تبریز
درگذشت:۱۸ آذر ۱۳۲۳
✅ بخشی از مقاله
بیتربیت آزادی و قانون نتوان داشت
(مروری بر نخستین تلاشهای بنیادگذاران مدرسههای جدید در ایران)
🔹 نویسنده: هدیه رهبری
منتشر شده در: فصلنامه نگاه نو شماره ۱۳۷
سالها پس از تاسیس دارالفنون، #میرزاحسنتبریزی، معروف به #رشدیه پرچم ایجاد مدرسه های عمومی را بالا برد. او که میدانست تا پیش از این فقط کودکانی با مدرسه به شیوه نوین آشنا شده بودند که خانوادههایشان از مسلمانان نبودند و میتوانستند فرزندانشان را به مدارس میسیونری بفرستند تا با علوم جدید و زیر نظر مبلغان مسیحی تعلیم ببینند، به فکر ساخت مدرسه برای همه، فارغ از طبقه اجتماعی، مذهب، و جنسیت افتاد. رشدیه که برای آشنایی با شیوههای آموزشی جدید به بیروت سفر کرده بود و اصلاً نام رشدیه را از روی مدارس ابتدایی در عثمانی برای خود برگزید، در سال ۱۲۷۸ خ. در تبریز اولین مدرسه ابتدایی خود را با نام رشدیه افتتاح کرد. در مدرسه او همه چیز متفاوت بود: کودکان فقیر را رایگان نام نویسی میکرد؛ به جای اتاقهای نمور و نامناسب مکتب، کلاسهای درس ساخت و امکانات اولیه از قبیل چند میز و نیمکت، تخته و لوحهایی برای نوشتن تهیه کرد؛ در آموزش الفبا اصلاحاتی ایجاد کرد تا برخلاف آموزش های منسوخ مکاتب، کودکان بتوانند خیلی زود حرفها و آواها را بشناسند و خواندن و نوشتن برای شان آسان شود.
میرزا حسنرشدیه بدون حمایتهای حکومت و فقط با پشتیبانی تنی چند از خیرخواهان و اصلاحطلبان و با هدف سوادآموزی عمومی پا در مسیری گذاشته بود که بیش از آنکه با بیسوادی توده مردم مبارزه کند باید با طبقه بانفوذی میجنگید که از آگاهی مردم و ورود دانشهای جدید می هراسیدند. بارها مدرسههای او را بستند و غارت کردند، پیامهای تهدیدآمیز برایش فرستادند و شکایت او را تا صدر اعظم و شاه بردند؛ تبعیدش می کردند تا نتواند با سلاح علوم و فنون جدید و آگاهی از دنیای متمدنِ بیرون از ممالک محروسه، مردم بیخبر از همه جا را هوشیار کند. احمد کسروی که خود از نزدیک شاهد تلاش های رشدیه در تبریز بود، مینویسد:
«حاجی میرزا حسن، یکی از ملازادگان تبریز می بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز برگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد. بدینسان که به شیوه مکتب داران، مسجدی را در ششکلان (محله ای در مرکز تبریز) گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند. چیزی که بود جلوی ایشان تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوین، شیوهای که امروز هست، آموخت و از کتابهای آسان درس فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت [...] و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه رشدیه به روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه چیزی از دانش های نوین نمیآموخت و پروای بسیار می نمود، باز ملایان به دست آویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده، ناخشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جای میرفت و به هرکجا ترشرویی ها از مردم میدید، تا حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بود، گرفت و با پول خود اتاقهای پاکیزهای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود، ولی چون ملایان ناخشنودی مینمودند روزی طلبهها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تختهها را در هم شکستند و دبستان را به هم زدند.» (تاریخ مشروطه، ج.۱)
در نظر مخالفان اگر جلوی اقدامات رشدیه گرفته نمیشد، او نظام همه چیز را بر هم می زد: تاسیس مدارس مختلف، چاپ روزنامه، تالیف کتابهای آموزشی همچون کفایةالتعلیم، شرعیات ابتدایی و پیشرفت سریع دانشآموزان در مدرسه که «اگر بنا باشد اطفال به این کوچکی مطالب به این بزرگی را به این خوبی بدانند، به کتاب میراث فارسی اینطور محیط باشند، البته به سن و علما که می رسند و هزار البته از این دین بیرون میروند و دین دیگری اختیار می کنند.»
⤵️ ادامه در صفحه بعد