نشریه زمان ظهور
3.89K subscribers
2.62K photos
495 videos
574 files
3.39K links
نشریه زمان ظهور تحت اشراف موسسه رسمی وارثین ملکوت

📬 ارتباط با ما :

🆔 @warethinmalakoot_publicrelation

🌐 varesin.org

📧 varesin.org@gmail.com
Download Telegram
🥀🍃🍂
🍃🍂
🍂
#سیداحمدالحسن_ع
#تظاهرات_عراق
#کربلا

🕯 کربلا
احزاب خراب، حیا نمی‌کنند؛ دزدیدند و تخریب کردند؛ و عراق، کشور علی بن ابی‌طالب را چپاول نمودند🍃🍂

به خدا سوگند، در حق عراق، جنایت است که به این افراد، یک روز و نه چهار سال [فرصت] داده شود تا تخریب عراق را ادامه دهند💯


📌 احمد آلبوحسن در صفحه فیس‌بوکش پست کرد:

کربلا 3/ 8/ 2018
شما چه هستید، مردم را به مصیبت کشاندید...
می‌خواهید مانند صدام، فقط عراق را بسوزانید و همانند بعثی‌ها بر روی زمین کشانده شوید🔥


📆 6 اوت 2018 م

📎 https://tttttt.me/ghalam_ashab_ghaem_as/1303

🌐 @zaman_zohour🍂
#روز_حسین
#کربلا

❄️آنان‌که پای لنگ رفتن خویش را به سنگ آسیاب خانه بستند

✍️به قلم ستایش حکمت

ازدحام و همهمه‌ای عجیب بود... شهر را رعب و وحشت فرا گرفته بود.
نگاه‌هایی سرد و یخ‌زده که ماتم غریبی را در خود مخفی می‌کردند. پچ‌پچ‌ها در گوش شهر پیچیده بود:

حسین بیعت با یزید را رد کرده.
حسین با جانشین معاویه سازش نمی‌کند.
چقدر دلیر است پسر علی!
چه کسی می‌توانست جلوی پسر عیاش و لاابالی معاویه قد علم کند؟

یکی از این‌که حسین بیعت نکرده بود خوشحال؛ دیگری در خشم و سومی در فکر عاقبت این کار...
شهر در آغوش رعب و اندیشه‌ای موهوم فرو رفته بود.

اما در گوشۀ دیگر، کاروانی از جنس نور و عبور، از خویشتن می‌گذشتند. آرزوها را در دل می‌سوزاندند و خاکسترش را توتیای چشم می‌کردند تا همواره به گذشتن عادت کند...
و کودکان، کودکی‌شان را در عروسک‌هایشان کنج مدینه جا می‌گذاشتند؛ و زنان، رخت آسایش را پس پرده‌های حجاز؛ و مردانی که حب دنیا را چون سَبویی بشکستند و موی سر تراشیده و شمشیر از نیام درآورده کنار دُردانۀ رسول خدا (ص) عزم سفر می‌کردند.

🗣حسین بی‌واهمه و با صراحت، موضع خویشتن را در برابر یزید اعلام کرده بود. گفت تمام آنچه باید می‌گفت و رها کرد تمام آنچه باید رها می‌کرد...
تمام حق بار دیگر مقابل تمام باطل ایستاد.
آری، این کاروان حسین بود که ناقوس شهادت می‌زد، باب فتح می‌گشود و می‌رفت.
گویی ملائک از آسمان با دیوان بزرگ سبزشان هبوط کرده بودند و سر هر کوی و برزن، نام آنان را که رخت سفر می‌بستند می‌نوشتند و توشۀ اخلاص به دستان نورانی‌شان می‌سپردند و با دعای خیرِ حسین‌بن علی راهی می‌شدند.
اما در این میان، مردانی بودند که حب حسین و حب دنیا در قلب‌هایشان نبردی سخت به راه انداخته بود و پای رفتنشان را لنگ می‌کرد.
نبردی بین دنیا و آخرت، بین رفتن و ماندن.
(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (قسم به قلم و آنچه می‌نویسد)[1].

قسم به حسین و لحظه‌های رسالتش، که هیچ عذری جز حب دنیا نتوانست پای ارادتشان را لنگ کند و طَبَقِ اخلاص را در قلب‌هایشان واژگون سازد.

📌حسین آهنگ سفر کرد...

او مرگ با عزت را به بقای با ذلت ترجیح داد؛ طریقت‌جویان، ندای حسین را شنیده بودند و در آستانۀ تصمیم، بر لبۀ تیغ بهشت و دوزخ ایستاده بودند. حب دنیا را چونان دندان لق کشیدند و با حسین کوچ کردند و رفتند... دست‌هایشان را به بال ملائکه سپردند و اوج گرفتند و لبخند آسمانیان را به علقهٔ زمینیان برتری دادند.
اما آنان که ماندند... ماندند...
برای همیشه در قعر تاریخ فرو رفتند.
و حسین در شهر رسول خدا (ص) مردی مردتر از همسر رسولش «ام‌سلمه» نیافت تا ودیعه‌های امامت را نزدش به امانت سپارد؛ تا بعد از شهادتش، آنچه حسین به او سپرده بود، به علی‌بن ‌الحسین، امام سجاد علیه‌السلام، جانشینش، تحویل دهد.[2]

🔺ام‌سلمه همان یار امانت‌دار رسول خدا (ص) که شیشۀ تربت حسین را نیز رسول خدا (ص) نزد او به امانت گذاشت؛ و آنگاه که تربت حسین در شیشه به رنگ خون درآمد، فریاد شیون از خانۀ ایشان بلند شد.
ام‌سلمه می‌گریست و فغان می‌کرد: «بدانید سرور شما و سرور جوانان اهل بهشت حسین علیه‌السلام شهید شده است.»[3]
آن روز، قافله دل می‌کَند از مدینه... اما جاماندگان با حیرت و حسرت، پایِ رفتنِ خویش را به سنگِ آسیاب خانه گره می‌زدند.
نه دل رفتن داشتند و نه تاب ماندن می‌آوردند... در برزخ تردید، ماندن را برگزیدند.

⚡️محمد حنفیه، عبدالله‌بن جعفر، عبدالله‌بن عباس‌بن عبدالمطلب، عبدالله‌بن عمر، ابراهیم‌بن مالک اشتر، قنبر غلام امام علی علیه‌السلام، اصبغ‌بن نباته، ابوسعید خدری، سلیم‌بن قیس هلالی، کمیل محرم اسرار علی و ... دل نکندند، جا ماندند... و حسین را در کمی یار وانهادند.
کاروان حسین ردپایی از مدینه تا مکه بر جای گذاشت تا هرکه می‌خواهد بپیوندد.
اما بازهم این نام‌آورانِ شهره در دین و بزرگان، عنان خویشتن از فرزند فاطمه ستاندند و به نفس‌هایشان سپردند... دور ایستادند و نظاره کردند... و در نهایت، در این امتحان بزرگ به حسرت و خذلان نشستند.
حسین بازهم ترحم کرد و حین خروج از مکه به سرزمین عراق نامه‌ای نگاشت:

«از حسین‌بن علی به محمد حنفیه و هر آن‌که از بنی‌هاشم کنار اوست.
اما بعد... هرکه به من بپیوندد شهید خواهد شد و هرکه به من ملحق نشود فتح را درک نخواهد کرد.»[4]


چه کوتاه بود و چه بزرگ و جاودانه شد در گوش زمان؛ نامه‌ای که دو بار تکرار شد؛ هنگام خروج حسین‌بن علی علیه‌السلام از مکه به‌سمت عراق و از عراق به‌سمت سفر آخرت

📖صفحه ۱
👇ادامه

🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
23🥰3👏2