نشریه زمان ظهور
3.9K subscribers
2.62K photos
497 videos
574 files
3.4K links
نشریه زمان ظهور تحت اشراف موسسه رسمی وارثین ملکوت

📬 ارتباط با ما :

🆔 @warethinmalakoot_publicrelation

🌐 varesin.org

📧 varesin.org@gmail.com
Download Telegram
‍ ‍ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

#رادیو_منجی_بشریت
#ماه_رمضان

🍃 دعای #روز_سی_ام ماه مبارک رمضان، با تلاوت انصار امام مهدی (ع)


https://soundcloud.com/varesin-media/mhozxnhqtfxf

🆔 @Radio_Monji
🌷🍃
🍃

💢#مکتب_سید_احمدالحسن_ع
💢
#ماه_ذی‌الحجه


🌸امروز یکشنبه اول ماه مبارک ذی‌الحجه است🌸

📌متن پیام فیسبوک مکتب مبارک نجف اشرف:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

⇦ فردا #یکشنبه اولین روز ماه مبارک ذی‌الحجه است.

خداوندا ما را در این سال و هر سال در زمرۀ حاجیان خانه خود بنویس🙏

همیشه در خیر و عافیت باشید🌷


پیام صفحه فیسبوک مکتب سیداحمدالحسن(ع)
📆 10 جولای 2021 م

🔰لینک پست
🔰متن عربی


🍃@Zaman_Zohour
🌙🌺🍃
🌺🍃
🍃
#مکتب_سید_احمدالحسن_ع
#ماه_شعبان

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
فردا #جمعه، اول ماه مبارک شعبان است.

فرا رسیدن این ایام پرافتخار را که با حسین و خاندان حسین بر ما عطا شده است، به شما تبریک می‌گوییم.
از خداوند می‌خواهیم خیر این ماه مبارک و خیر آنچه در آن است و خیر آنچه در پی آن است را به ما عطا فرماید و از شر آنچه در آن است و شر آنچه در پی آن است، به خدا پناه می‌بریم🌱

خدایا آن را با امنیت و ایمان و امان و برکت و توفیق برای آنچه دوست داری و از آن راضی هستی بر ما وارد گردان🙏


پیام صفحه فیسبوک مکتب سیداحمدالحسن(ع)
📆3 مارس 2022 م

🔰 لینک پست
🔰 متن عربی


🍃@Zaman_Zohour
🌙🍃
🍃

#مکتب_سید_احمدالحسن_ع
#ماه_مبارک_رمضان

سلام علیکم و رحمةالله و برکاته

📌 فردا، شنبه آخرین روز ماه شعبان و یکشنبه اولین روز از ماه مبارک رمضان است.

🌷ان‌شاءالله خداوند به‌حق محمد و آل محمد در این ماه، روزه و عبادت و قبولی دعا را روزیِ همۀ ما بگرداند، و [نام] ما را جزو سعادتمندان بنویسد.

همیشه در خیر و عافیت باشید🙏


پیام صفحه فیسبوک مکتب سیداحمدالحسن(ع)
📆 1 آوریل 2022 م


🔰 لینک پست
🔰 متن عربی


🍃@Zaman_Zohour
ادامه از قبل ⬇️

👌بنابراین، آن خورشیدی که از مغرب طلوع می‌کند، همان امام مهدی‌ع است؛ یعنی همان کسی که از غیبتش و استتار خودش ظهور می‌کند، و این خورشید باید یک ماه (وصی) هم داشته باشد که رسول خدا‌ص در وصیت‌ شب وفاتش، به‌صراحت از آن نام برده است.
حتی از ابن‌مسعود نیز در تفسیر آیۀ (روزی که برخی از آیات بیایند...) و آیۀ (خورشید و ماه کنار هم قرار گیرند)، نقل شده است که: منظور، طلوع #خورشید و #ماه از مغربشان است؛ و این بر آن دلالت دارد که پیش از قیام امام مهدی، یک #وصی یا یک ماه وجود دارد که مدتی پنهان شده و به همراه امام مهدی که خورشید است طلوع خواهند نمود؛ همچنان که این مطلب از وصیت شب وفات رسول خدا نیز به‌روشنی فهمیده می‌شود؛ آنجا که رسول خدا، وصی امام مهدی را به‌عنوان «اول المومنین: اولینِ مؤمنان» توصیف کرده، که یعنی: اولین مؤمن و یاور برای امام مهدی در هنگامۀ ظهور و قیام او.
🔸ابن‌مسعود در تفسیر این آیۀ قرآن: (روزی که برخی از آیات بیایند ...) می‌گوید: [این آیه‌ها] همان طلوع خورشید و ماه از مغرب، و در کنار یکدیگر است؛ درست مانند دو شترِ شبیه به هم و در کنار هم.» سپس این آیه را خواند: (و خورشید و ماه، وقتی در کنار همدیگر قرار گیرند). بحارالانوار، ج۵۵، ص‌۲۰۸

در خبر ابن‌مسعود، حتی به غیبت ماه (وصی) نیز اشاره شده که پس از آن به همراه خورشید (امام مهدی‌ع) طلوع خواهد کرد.
مؤید آن هم این است که منظور از «آیات» در این آیۀ قرآن: «روزی که برخی از آیات پروردگارت بیایند»، همان امامان، از نسل رسول خدا محمد ص هستند که نخستین آنان، امیرالمؤمنین‌ع است، آنان همان آیات خداوند تعالی هستند؛ بنابراین آن ماه که در روایت ابن‌مسعود به آن اشاره شده هم باید یکی از اوصیای حضرت محمد ص باشد و او قطعاً فردی غیر از امام مهدی‌ع است؛ زیرا امام مهدی‌ع خورشید است؛ بنابراین مفهوم ماه در «احمدِ مهدی» منحصر خواهد بود. فردی که رسول خدا در وصیت به او اشاره فرموده است.
در اینجا تنها به یکی از روایاتی که آیاتِ مذکور در این آیه را همان اوصیای حضرت محمد ص معرفی نموده، بسنده می‌کنم:

📌امام صادق ع دربارۀ تفسیر و معنای این آیه: (روزی که برخی از آیات پروردگارت بیایند، ایمان کسی که قبلاً ایمان نیاورده باشد سودی به حالش ندارد) فرمود: «"آیات" همان امامان هستند؛ و آیۀ مورد انتظار همان قائم‌ع است؛ پس در آن روز، ایمان فردی که تا پیش از قیام وی با شمشیر ایمان نیاورده، سودی ندارد؛ حتی اگر به پدران قائم هم ایمان داشته باشد.» کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ص‌۱۸

دربارۀ موضوع کنار هم بودن خورشید و ماه، حتی خود امام مهدی‌ع نیز در دیدار با پسر مازیار اشاره نموده است؛ آنجا که فرمود:
«ای پسر مازیار! ابو محمد (پدرم) با من عهد کرد که در کنار مردمی نباشم که خداوند بر آنان خشم گرفته و در دنیا و آخرت خوار شده و عذاب دردناکی خواهند داشت؛ و به من دستور داده که تنها بر قلۀ کوه‌ها و سرزمین‌های دورافتاده سکونت گزینم؛ خداوندی که سرپرست شماست تقیه را آشکار نمود و آن را به من واگذار کرد؛ پس من تا روزی که به من اجازۀ خروج داده شود، تقیه پیشه خواهم کرد.» علی بن مازیار می‌گوید: پرسیدم آقای من! این موضوع چه زمانی رخ می‌دهد؟ فرمود: «وقتی بین شما و راه کعبه، مانع ایجاد شود و خورشید و ماه کنار هم قرار گیرند و ستارگان به دور آنان بچرخند.» غیبت شیخ طوسی، ص ۲۶۶

و در اینجا، قرار‌گرفتن خورشید و ماه در کنار هم، هم‌زمان است؛ و امام مهدی‌ع آن را از نشانه‌های قیام یا ظهور مقدس برشمرده است؛ ایشان‌ع قیام نمی‌کند تا اینکه وصی (ماه) پدیدار شود؛ او دست راستِ امام مهدی‌ع و زمینه‌ساز دولت اوست و اولین مؤمن و یار برای اوست.
چه بسا منظور امام مهدی از این عبارت: «سیاره‌ها و ستارگان به دورِ آن‌ها می‌چرخند»، اجتماع و بیعتِ ۳۱۳ نفر و بقیۀ انصار با امام مهدی و وصی او احمد باشد (اجتماع دور خورشید و ماه)؛ زیرا روایات پرشماری در این خصوص وجود دارد که قیام امام مهدی‌ع متوقف بر اجتماع و گردآمدن 10313 نفر انصار وی است.

💢امام جواد ع می‌فرماید: «اوست که زمین برایش خمیده می‌شود، هر سختی برای او آسان می‌شود، به تعداد افراد جنگ بدر، یاورانی گرد او می‌آیند و شمارۀ آن‌ها ۳۱۳ نفر است که از دوردست‌های زمین می‌آیند، و این همان فرمودۀ خداوند است: (هرجا که باشید خداوند شما را گرد هم می‌آورد؛ خداوند بر هر کاری تواناست). پس زمانی که این تعداد اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امرش را آشکار می‌فرماید، و وقتی زنجیرۀ ده هزار انصار او کامل شود، به اجازۀ خداوند عز‌و‌جل خروج می‌کند، و دشمنان خدا را می‌کشد تا خداوند عز‌و‌جل راضی شود.» کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ص‌۱۷۷

والحمد لله وحده

📚منبع:
🔗متشابهات (جلد اول، همراه با تعلیق)، تعلیقِ سؤال دوم، به‌قلم شیخ ناظم العُقیلی

🌐 @zaman_zohour
👍2
🕊🍃
🍃


#پیام_مکتب_مبارک_نجف
#ماه_رمضان

🌙ماه_💐مبارک_🌅رمضان


🤚 سلام علیکم و رحمةالله و برکاته

📆 فردا، پنجشنبه اولین روز از ماه مبارک رمضان است.

ان‌شاءالله خداوند روزه و طاعات و عبادات شما را بپذیرد.

همواره در خیر و عافیت باشید


پیام صفحه فیسبوک مکتب سیداحمدالحسن(ع) در نجف اشرف
📆 22 مارس 2023 م

🖇 لینک پست

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🌐@Varesin13
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت اول
✍️به قلم مريم رحمانيان

ماه رمضان ماه خداست. تمام حواسم به مکتب نجف اشرف است؛ به لحظه‌ای که اعلام شود هلال ماه دیده شده است. از آن لحظه، می‌خواهم بیست و چند روز، صدای خواهش نفس خود را روی سایلنت قرار دهم و بی‌قرارِ صدای خدای سبحان بمانم.

🗣شاید در این خلوت روزه‌دارانه، ویروس منیت در معرض اجل خود قرار گیرد. خسته‌ام از وجودش که چون موریانه‌ای خاموش، عمرم را می‌خورد. رمضان را پناهگاهی می‌بینم، فرصتی که در آن خود را در آینۀ خدا نظاره کنم و آنچه باید، فروریزد …

🔅اما چگونه ممکن خواهد شد؟ چگونه می‌توانم خودم را از چنگال منیت نجات دهم؟ با نماز و روزه‌داری که قرار است به آن اضافه شود؟ با تلاوت قرآن؟ اگر نوبت قرائت این آیه شد:
(هنگامی که خورشید پنهان شد، با
ماه هدایت جویید …). [١]

🔺و اگر پس از آن، این آیه آمد که:
(من در زمین جانشینی خواهم گماشت…). [٢]
چه کنم؟ بخوانم و رد شوم؟ خودم را سرگرم اعمال ظاهری کنم؟ تازه، در کنار این‌ها، روایاتی هم هستند که می‌گویند روزگاری می‌رسد که از قرآن جز خطی باقی نمی‌ماند …
چرا؟!

🌙وقتی از ماه یادی به میان می‌آید، ما به آسمان نگاه می‌کنیم، در جست‌وجوی هلالی که آغاز یک ماه را اعلام کند. اما آیا همۀ ما تنها به این ماهِ مرئی چشم دوخته‌ایم؟ آیا به‌دنبال نشانی از آن ماهی که باید راه را نشان دهد نیز هستیم؟
ماه، آری، نقشی زیبا دارد، هم در آسمان و هم در سایه‌ای که بر زمین می‌اندازد. اما این تنها زیبایی نیست، بلکه تعادلی است که از پسِ یک پیوند نادیدنی اما قدرتمند شکل گرفته است.
ماه، جزرومَد، و زمینِ معلق در تعادل ناپیدا ...
ماه که بالا می‌آید، دریا زیر پوست خود تکان می‌خورد. نیرویی نامرئی، آب‌ها را به جنب‌وجوش درمی‌آورد، ساحل‌ها را هر شب کمی تغییر می‌دهد، ماسه‌ها را جابه‌جا می‌کند. در سکوت شب، موج‌ها سر برمی‌دارند و دوباره عقب می‌روند، مثل یک مکالمۀ بی‌پایان با ماه در هم تنیده شده‌اند، شکلی از برهم‌تنیدگی.

🔴اما اگر این کشش نباشد چه؟ اگر ماه از مدار خود خارج شود، اگر دیگر دستش را به دریاها نرساند؟
زمین بدون ماه، زمین دیگری خواهد بود. جزرومَد، آن آمدوشد مداوم که دریاها را زنده نگه می‌دارد، به‌شدت کاهش می‌یابد. ساحل‌هایی که هر روز با موج‌ها تازه می‌شدند، دیگر خاموش و راکد می‌شوند. آب‌های کم‌عمق که تا امروز با جزرومَد اکسیژن می‌گرفتند، آرام‌آرام از حرکت بازمی‌مانند، و اکوسیستم‌هایی که وابسته به این جریان هستند از هم فرومی‌پاشند.

🌎و این تنها آغاز سقوط است. ماه، چیزی فراتر از یک همدم شب‌های زمین است. او مانند یک لنگر گرانشی، محور چرخش زمین را ثابت نگه داشته است. بدون او، زمین دچار لرزش‌های نامنظم می‌شود، محورش دچار نوسانات شدید می‌شود، فصول از هم می‌پاشند؛ برخی مناطق ممکن است سال‌ها در یخبندان فروروند، برخی دیگر هرگز روی سرما را نبینند. [٣]

زمین، بی‌تعادل و بی‌جهت به چرخش‌های بی‌قاعده می‌افتد.

❄️ماه هنوز آن بالاست، هنوز می‌آید و می‌رود، هنوز کشش گرانشی‌اش را می‌فرستد، هنوز دریاها را صدا می‌زند. دریا و ماه، مثل دو ذرﮤ بر هم ‌تنیده‌اند، حتی در دورترین فاصله‌ها، حتی وقتی یکدیگر را نمی‌بینند، همچنان بر هم اثر می‌گذارند. جزرومَد، شکلی از برهم‌تنیدگی است، مکالمه‌ای بی‌پایان که در تاروپود شب‌ها و روزها تنیده شده، بی‌آن‌که لحظه‌ای از حرکت بایستد.

🔎اما آن ماه که باید از پی آن برویم، چه؟ آن را یافته‌ای؟ می‌دانی چگونه باید یافت؟
نمی‌خواهی که شانه‌هایت را به علامت بی‌تفاوتی بالا بیندازی، درحالی‌که روی سجاده‌ات نشسته‌ای و دل‌خوش کرده‌ای که از عابدین هستی؟
من خطبۀ ماه را خوانده‌ام و دلم را با خودش برد، تا دین‌دارم کند … و دين‌دار نگاهم دارد …
قصه‌ام را برایت می‌نویسم، شاید دلت خواست این ماه خدا جزو دین‌داران به شمار آیی!
روزی که ماه با خورشید در شارع السِدره ملاقات کرد ... .[٤]

ادامه دارد …

📚منابع:

▫️١. سيد احمد الحسن، در محضر عبد صالح، ج ١، ص ١١٦؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ٢٤، ص ٧٦.
▫️٢. سورﮤ بقره، آيۀ ٣٠
▫️3. https://www.space.com/what-would-happen-if-the-moon-disappeared#
▫️4. https://almahdyoon.co/wp-content/uploads/2022/07/خطبه-ملاقات-و-دیدار.pdf


🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
40👏8😢5👍2❤‍🔥1🥰1💯1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت دوم
✍️به قلم مريم رحمانيان

دیدار در شب. داستان دیدارشان در شبی از شب‌ها بود. رؤیایی که در خواب دید، و بی‌شک شروع و شکل‌گیری چنین ملاقاتی برای من و تو نشانه‌ها و عبرت‌های بسیاری دارد.
تو از من می‌پرسی، منظورت از "من و تو" چیست؟ پوستم سوزن‌سوزن می‌شود برای پاسخ دادن به این طعنه! در اتاق مادرم که مخصوص کارهای هنری‌اش است، سر سجاده‌ام نشسته‌ام. اخلاق مادرم این است که هنر رفو کردن را خوب می‌داند، از دل آدم گرفته تا دل خانه و اهل خانه، چنان تو را مرمت می‌کند که هرگز به یاد نمی‌آوری كه کی فروریخته‌ای. با اشک‌های بی‌صدایش و ملاحت نگاهش، تو را به عمارت دلپذیری تبدیل می‌کند؛ برای همین این اتاق را دوست می‌داشتم. و سر سجاده نشستن را بیشتر. شاید چیزی می‌دانست که اسمم را سجاد گذاشته بود!
تو آیا خیال هلاک کردن مرا نداری؟ تو که بر طبل منیتم در نهان می‌کوبی، و سپس با دست نوازشگری به سرکوبم می‌پردازی، مثل صمغی متکبر که به خیال من، مبتکرانه انگیزه می‌دهد. ببین، همین حالا که تو را مخاطب قرار داده‌ام، روی خود را به‌سوی حیله کرده‌ای که با عبادت دادوستد کنی، مگر نه؟

🟣تصور کن انسان در این فضا-زمانِ عبادت، چون سیاره‌ای است که در مداری نامرئی از خواهش‌ها و تمنیات در گردش است. او می‌اندیشد که به‌سوی نور کشیده می‌شود، اما در حقیقت، تو، همان صمغ نامرئی، او را در مسیر چرخشی از ثواب و بهشت نگه داشته‌ای. این نیروی چسبناک، عبادت را به یک تجارت تبدیل می‌کند، جایی که هر سجده وزنی دارد و هر دعا، ارزی برای معامله‌ای در آن‌ سوی فضا.
اما چه سود، جبین عبادت بر درگاه خدا سودن و بر بار منیت خویش افزودن؟ در صورتی که هرچه تو هلال‌تر، من رها‌تر و فارغ‌تر. خلأ واقعی نه در بیرون، که در درون خود انسان نهفته است؛ او که گمان می‌کند در حال صعود است، اما در حقیقت در چسبندگیِ تو گرفتار آمده. زمان را بیهوده می‌پندارد، که باید در ازای آن بهشت را بخرد، و مکان را چنان تصور می‌کند که تنها در جهت ثواب معنا دارد.

⚡️من به تو می‌گویم، "این ماه رمضان خیالت را راحت می‌کنم".
و تو بادی به غبغب می‌اندازی و می‌گویی، "حدس می‌زدم دست آخر تسلیم من شوی."
و من در همین لحظه سر به سجده می‌گذارم و زمزمه می‌کنم:
«الهی و ربی من لی غیرک!»‌ [1]
و تو خودت را در دریایی احساس می‌کنی که بی‌خبر زیر پایت را خالی می‌کند،
چنگ می‌زنی، اما چیزی برای گرفتن نیست. موجی عظیم در تو می‌پیچد، گردابی که هیچ راهی جز فرورفتن ندارد.
و من در آرامش سجده‌ام، و تو در تلاطم نابودی‌ات.

📗صحيفۀ سجاديه را از طاقچه برمى‌دارم، شروع به زمزمه كردن دعاى چهل‌وچهارم امام سجاد (ع) در هنگامى كه ماه رمضان فرامى‌رسيد:
"و سپاس خدای را که ازجملۀ آن راه‌ها، ماه خود، ماه رمضان را قرار داد، ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه آزمایش، ماه قیام، ماهی که قرآن را در آن نازل کرد، برای هدایت مردم. و بودن نشانه‌هایی روشن از هدایت و مشخص شدن حق از باطل!" [2]

فكرش را بكن که عمر انسان مثل زمانی است که برای خالی کردن یک اتاق از دود در اختیار دارد. اگر پنجره‌ای باز نشود، دود متراکم‌تر می‌شود، هوا سنگین‌تر، و فضا غیرقابل‌تنفس. تو همان دود هستی، که آرام‌آرام این اتاق را پر می‌کنی، مرا در خود می‌پیچی، و فرصتم را برای رهایی می‌سوزانی. و در نهایت، نه‌تنها راهی برای گریز باقی نمی‌ماند، بلکه همین فضای مسموم، مرا در خود می‌بلعد.
از تو کناره خواهم گرفت،
مثل تنها ساحلی که از دریای منیتِ وجودش، فراری است…
اصلاً روزه برای همین است که تو را در هیاهو بیندازم،
گوشه‌گیری از تو را پیشۀ خویش خواهم کرد.
ماه روزه، ماه اسلام از راه رسيده و من سرپيچی می‌كنم از اين‌كه اين‌چنين باشم: «چه بسا بهرﮤ روزه‌دار از روزه‌اش، جز گرسنگی و تشنگی و چه‌بسا بهرﮤ شب‌زنده‌داری جز بی‌خوابی نباشد.» [٣]


📖صفحه ۱
👇ادامه

👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
15👍5😍1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت سوم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢رزومۀ بندگى


هر بار که تو صدایم می‌کنی "سجاد"، چنان عاشقانه مرا خطاب می‌کنی که "من" نفسم به شماره می‌افتد تا مبادا زبانم بلغزد و بگویم "جانم"… چون خوب می‌دانم که پس از این چرب‌زبانی، چه آسيب ها و زخم‌هایی قرار است از چنگ تویِ خودبین ببينم.
حتی اگر لحظه‌ای فریبت را بخورم و دل ببندم به تویِ خودپسند درونم، حساب بندگی‌ام نزد خدا چنان تهی می‌شود که چیزی جز بدهکاری برایم نمی‌ماند.
حالِ مرا تو به ورشکستگی و سرشکستگی در برابر پروردگارم می‌کشانی، و باید تو را از نفس بیندازم و سپس، بعد از کفن‌و‌دفن تو، دف بزنم تا طعم خشنودی خدایم را بچشم.

🤲همین که روزه بگیرم و تو کیف نکنی و به خودت نَبالی، همین که نماز بخوانم و تو لذت نبری و بر سرم منت نگذاری، همین که خواستِ امامم را بر خواست خودم مقدم کنم و تو حتی قطره‌ای اشک نداشته باشی که با مظلومیتی دروغین از گوشۀ چشمانت بچکد، دانه‌های تسبیح در دستت بی‌حرکت بمانند، و تو دیگر از خوشحالی در هوای پوچی دور خودت نچرخی و نپیچی …
می‌دانی، تو خیلی بدشانس بودی!
چون در زمانۀ یک حجت و امامِ آرزوشده زندگی می‌کنی، همان که راهِ رهایی‌ام از چنگ تو را، میان خطوط کف دستانم نوشته است.
او سفارش کرده است که فالم را نیک بزنم.
اما تو، در تاریکیِ خودت لبخندی کج می‌زنی و زیر لب زمزمه می‌کنی: "دود از کُنده بلند می‌شه… حتماً راهی خواهم یافت که دوباره بر تو غلبه کنم."
من و تو! خواهیم دید چه کسی فاتحۀ آن دیگری را زودتر خواهد خواند!


🗣تو چه می‌دانی توکل چیست؟!
مفاتیح را برداشتم، دعای افتتاح را باز کردم، تا هرچه بیشتر بین خودم و تو فاصله بیندازم …
حین خواندن دعا، من خودِ اشک بودم، چشمانم می‌چکیدند، و زبانم از ناتوانی، جیک‌جیک می‌کرد …
تو با صدایی گوش‌خراش گفتی: "اما من حاضرم پابه‌پایت، رنج گرسنگی و عذاب تشنگی را بکشم! مگر همین را نمی‌خواهی؟!"
"با هم روزه بگیریم… یعنی با هم بودن را ديگر دوست نمی‌داری؟!"
اخم‌هایم را در هم کشیدم و گفتم: "نالیدن با من را ترک کن. من وقت پاسخ دادن به حاجت‌های تو را که مراد من نیست، ندارم… می‌فهمی؟!"

🔺"توقع فهمیدنِ من از تو، خود یک تراژدی دیگر است"
"من شناخت خالقم را می‌طلبم، و تو طلبکارانه از خواهش‌های خودت با من هم‌کلام می‌شوی! چه کلمۀ مشترکی بین ما باقی گذاشته‌ای؟!"
"بگذار از کلام ولی‌نعمتم برایت بگویم، اما تو با لجاجت از من می‌خواهی به تو گوش کنم … اما من گوش‌هایم را بخشیدم به سخنان دلنوازش."

⚡️امام احمد الحسن (ع) می‌فرماید:
«لازم است انسان در جهت معرفت و شناخت حرکت کند تا بفهمد از دستیابی به معرفت عاجز است، و کمالی که خداوند سبحان با آن با وی روبه‌رو شده است تنها به این دلیل بوده که خداوند از این طریق خواسته است او را به این حقیقت - ‌که همان معرفت حقیقی است‌ - برساند. او با کمال مطلق با ما روبه‌رو می‌شود تا ما را به این حقیقت برساند که ما از درک «معرفت» ناتوانیم؛ تا در نتیجه از این رهگذر، خود و حقیقتی که ما را پدید آورده است بشناسیم. ما هنگامی این واقعیت را می‌شناسیم که به عجز و ناتوانی کامل خود در شناخت او پی ببریم؛ و درک این عجز و ناتوانی‌مان همان شناخت حقیقت است.

🔴"من عرف نفسه عرف ربه" "کسی که خودش را شناخت، پروردگارش را شناخته است".» [1]
منیت با لحنی که گویا از حماقت من آزرده شده است، پوزخندی زد و گفت:
"این کارها، کار هر کسی نیست… شناخت؟ معرفت؟ عجز؟! همۀ این‌ها حرف‌هایی است که آدم‌های ناتوان می‌زنند! آن‌هایی که نمی‌توانند بفهمند و نمی‌توانند کنترل کنند.
و حالا تو هم می‌خواهی یکی از آن‌ها باشی؟!"
او سرش را تکان داد، به‌آرامی دست‌هایش را به هم گره زد و ادامه داد:
"ببین، من اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger Effect) را خوب می‌شناسم.

🟠دیوید دانینگ و جاستین کروگر، در پژوهش خود نشان داده‌اند، آدم‌هایی که کم‌دانش‌اند فکر می‌کنند همه‌چیز را می‌دانند، چون نمی‌توانند میزان ناآگاهی خود را درک کنند (Dunning & Kruger, 1999) [٢]. اما تو حالا می‌خواهی مرا قانع کنی که هرچه بیشتر بفهمیم، کمتر می‌فهمیم؟ یعنی تو عمداً می‌خواهی خودت را در نادانی غرق کنی؟!"
او لبخندی زد و صدایش را پایین آورد، گویی می‌خواست چیزی را نجوا کند:
"می‌دانی این حرف‌ها برای کیست؟ برای آن‌هایی که از قدرت فرار کرده‌اند.
آن‌هایی که فهمیدن برایشان خسته‌کننده شده است. اما تو فرق داری… تو نباید از فهمیدن خسته شوی."


📖صفحه ۱
👇ادامه

👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
18👍4👌2🥰1👏1🙏1🕊1😍1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت چهارم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢قرائت قرآن، هم‌نشین روزه

"سجاد …"
لحظاتی بعد، دوباره صدایم می‌زند: "سجاد!"
من فقط ابروانم را درهم می‌کشم، نه برای پاسخ دادن، بلکه تا بفهمد مشغول باز کردن گره‌ای هستم که اتفاقاً اصلاً برای او دوست‌داشتنی نیست …
او حوصلۀ گوش سپردن ندارد. دنبال بهانه‌ای می‌گردد تا مرا مشغول دنیای خودش کند.
اما من چیزی و کسی را یافته‌ام که او و دنیایش را از چشمانم انداخته است.
کاش می‌فهمیدی چه می‌خواهم بگویم…
بعد از این مکالمۀ کوتاه، دوباره به حال خوش خود بازمی‌گردم. به‌سراغ کتاب پیک صفحۀ امامم می‌روم.

🔎به این عبارت برخورد می‌کنم: «عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است… .»
کلمه‌ها در ذهنم فرومی‌روند، مثل چیزی که به عمق فرومی‌نشیند و تکانم می‌دهد. نمی‌توانم از کنارشان عبور کنم؛ باید بپرسم…
گویی در صحنه‌ای ایستاده‌ام که در آن، اسماء حسنا دست افتادگان دنیا را می‌گیرد و احساس امنیتش تا عمق سلول‌های دستم نفوذ می‌کند، مثل ردی از یک اثر هنری که بر جان باقی می‌ماند.
«قرائت قرآن هم‌نشین روزﮤ این ماه کریم است. پس باید قرائت قرآنِ ما، همراه با تدبر باشد و باید از اکنون تلاش کنیم به مضامین قرآن عمل نماییم.
حق‌تعالی می‌فرماید:

🙃(یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ)
🙃(ای اهل ایمان، همواره قیام‌کننده برای خدا و گواهان به عدل‌و‌داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است. و از خدا پروا کنید، زیرا خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است). [ ١]

دلیل بر اینکه قرآن از سوی خداوند است، حکمت والایی است که قرآن آورده. از نظر بنده همین سخن حق‌تعالی که «عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است» به‌تنهایی کافی است تا ثابت کند قرآن از سوی خداوند است.

🙃عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است…

محمد (ص) با ناملایمات و دشمنی بسیاری از افراد پیرامونش احاطه شده بود، زیرا آن حضرت ـ‌از دید آن‌ها‌ـ آمده بود تا شکوه و بزرگی یا سلطۀ دینی یا حکومت دنیوی آن‌ها را نابود کند؛ علاوه‌بر منافقانی که درصدد به ‌دام ‌انداختن آن حضرت بودند. ملاحظه می‌کنیم که آن حضرت این کلمات را آورد، کلماتی که به او و پیروانش دستور می‌دهد با دشمن به عدالت و انصاف رفتار کند، حتی در سخن ‌گفتن.

🙃عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است…

آیا می‌خواهید بدانید میزان حکمت نهفته در این آیه را و اینکه این آیه دربردارندﮤ چه معنای بزرگی در نبرد با نفْس و «من» یا روزه در بالاترین درجاتش است؟ اعمال خود را به آن عرضه بدارید.
به خودتان بنگرید و اینکه با دشمنتان یا کسی که دشمنی خود را با شما علنی می‌کند چگونه رفتار می‌کنید و نفْستان چه دستوری به شما می‌دهد. آیا با کسی که با شما دشمنی می‌کند به عدالت و انصاف رفتار می‌کنید؟ ‌آیا از دروغ‌بستن و افترا‌زدن بر او خودداری می‌کنید؟ آیا او را فقط به همان چیزی که هست توصیفش می‌کنید؟ آیا اگر او کار خوبی کرد می‌گویید کار خوبی انجام داد همان‌طور که به‌دنبال شکار هر خطایی از او هستید، یا از هر کاری، برای او گناهی نابخشودنی می‌سازید؟!

آیا می‌خواهید بدانید عمل‌کردن به این آیه چقدر دشوار است؟
بنگرید بیشتر مردم چگونه با دشمنان خود رفتار می‌کنند. خواهید دید بیشترشان مخالفان خود را تحمل نمی‌کنند و آن‌ها را با زشت‌ترین اوصاف، افتراها و دروغ‌ها توصیف می‌کنند. پس با کسانی که با آن‌ها دشمنی می‌کنند چگونه رفتار خواهند کرد!

🙃عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیک‌تر است…

در این ماه رمضان باید تلاش کنیم به این آیه عمل کنیم. خواندن قرآن بدون عمل، هیچ ارزشی ندارد. چه فایده‌ای خواهد داشت اگر قرآن بخوانی و بی‌تفاوت از کنار آن عبور کنی!
ای عزیزان، خواندن الفاظ به‌تنهایی، هیچ بهره یا منفعتی حقیقی ندارد. حفظ قرآن، حمل قرآن و دانستن قدر قرآن، عمل به مضامین قرآن است.»[٢]



📖صفحه ۱
👇ادامه


👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
15👍6😍2
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت پنجم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢حقیقت روزه، کشش و جاذبه‌ای الهی

غروب که به خانه رسیدم، کلید را در قفل چرخاندم. هم‌زمان با صدای چرخش فلز در فلز، عطر سبزهای معطر و ادویه‌ها از پشت در به مشامم رسید. گرمی و زندگی در هوا پیچیده بود. مادرم مثل همیشه، در آشپزخانه مشغول آماده کردن افطار بود.
تو، از این عطر دل‌انگیز، در پوست خود نمی‌گنجیدی.
برای تو، روزه‌داری در همین خلاصه می‌شد: چندین ساعت گرسنگی و تشنگی، و بعد، لذت رسیدن به لحظۀ اذان مغرب.

🤔اما من؟
من در پی رسیدن به چیزی فراتر از این لذت‌های کوتاه‌مدت بودم.
همین حین، یاد چند توییت کوتاه افتادم که در دلشان، داستانی بلند نهفته بود.
یکی از آن‌ها، یک سؤال ساده بود:
"بچه‌ها، کیا امسال روزه می‌گیرن؟"
اما چرا هیچ‌کس نپرسیده بود:
"حقیقت روزه چیست و چه دردى از انسان دوا مى‌كند؟"
و درست همان لحظه، عبارتی در ذهنم طنین انداخت:
"اصل دین یک مرد است... ." [1]

‼️تو با لحنی خسته و کلافه، اما همراه با کنایه گفتی:
"مرد حسابی، من از گرسنگی جان ندارم، تو می‌خواهی معما حل کنیم؟!"
لحظه‌ای که منِ سجاد، عطش دانستن دارم، تو در عطش گرسنگی‌ات دست‌وپا می‌زنی.
همین بین ما فاصله می‌اندازد، فاصله‌ای که هرچه به بی‌نهایت نزدیک‌تر باشد، بهتر.
سپس هر دوی ما در فکر خود فرورفتیم، اما نه برای یک هدف.

☯️من می‌خواستم از تو جدا شوم، اما تو در آرزوی یکی شدن با من بودی.
تو دلشورﮤ امروزت را داشتی، من دلواپس فردایم بودم.
چگونه می‌توانستیم با هم به تفاهم برسیم؟
در همین گیرودار، موبایلم ویبره‌ای زد.
یک نوتیفیکیشن، یک ایمیل.
عنوانش یک خبر علمی بود ...
با دقتى كه سعى مى‌كردم هميشه همراهم داشته باشم، مشغول خواندن آن شدم.
فضا ممکن است ساکت باشد، اما در حقیقت، سرشار از صداست.
ستاره‌شناسان دریافته‌اند که کهکشان ما بی‌وقفه نجوا می‌کند. تپ‌اخترها مانند مترونوم‌های کیهانی، پالس‌های رادیویی منظمی ارسال می‌کنند.
سیاه‌چاله‌ها غرش‌های مادون‌صوتی تولید می‌کنند، و حتی پژواک مهبانگ هنوز به‌شکل همهمه‌ای ضعیف، در اعماق فضا طنین‌انداز است.

اما چگونه می‌توان این اصوات پنهان را شنید؟

دانشمندان از فرایندی به نام "صوت‌نگاری "(Sonification) استفاده می‌کنند. [٢]
سیگنال‌هایی که با چشم دیده نمی‌شوند به امواج صوتی تبدیل می‌شوند و الگوهایی پنهان آشکار می‌گردند.

🔠حالا، اگر کیهان را می‌توان شنید، پس كلمات خداوند چه!

جهان پر از صداهایی است که در سکوت پنهان شده‌اند.
کهکشان حتی در خاموش‌ترین نقطه‌اش، نجوا می‌کند.
ستارگان با نوری که میلیون‌ها سال در سفر بوده، پیام می‌فرستند.
سیاه‌چاله‌ها با امواجی که هیچ‌ چیز را بازنمی‌گردانند، حرف‌های ناگفته‌ای را در دل خود دفن می‌کنند.
اما برای شنیدن این نجواهای پنهان، باید گوش‌ها را از صداهای آشکار تهی کرد.

🔵«کسی‌ که به او وحی نشود غافل است و کسی‌ که کلمات خداوند را نشنود و نبیند غافل است. دنیا، هوس، نادانی، منیت و … مانع او شده است.
خداوند همواره سخن می‌گوید و در هر لحظه مخلوق را خطاب قرار می‌دهد. ما کسانی هستیم که در غفلتی به ‌سر می‌بریم که ما را از شنیدن کلمات خداوند بازداشته است.
چون در شمارِ کسانی نبوده‌ای که کلمات خداوند را همواره و در هر شبانه‌روز می‌شنوند و می‌بینند، بنابراین تو غافل و در شمار غافلان هستی. عیب خود را بشناس و از غفلت خود بیرون بیا و وارد حرم خداوند شو و کلمات او را بشنو.» [2]

🎶همان‌طور که دانشمندان برای شنیدن موسیقی کهکشان، ابزارهای خاصی ساخته‌اند، روزه نیز ابزاری است که به انسان کمک می‌کند موسیقی پنهان درون خود را بشنود.
ما در هیاهوی روزمرگی، صداهایی را گم کرده‌ایم.
زندگی، مانند شهری شلوغ، پر از صداهای اضافی است: افکار پریشان، خواهش‌های لحظه‌ای، نگرانی‌های بی‌پایان، وابستگی‌ها …
این صداهای بلند، ما را از شنیدن نجوای حقیقت محروم می‌کنند.

💢روزه، صوت‌نگاری روح 

روزه نویزهای اضافی را کم می‌کند، تا بتوانیم آنچه را همیشه بوده، اما نشنیده‌ایم بشنویم.
همان‌طور که صوت‌نگاری، الگوهای پنهان کیهانی را آشکار می‌کند، روزه نیز الگوهای پنهان درون انسان را نمایان می‌سازد.

📈اگر ستاره‌شناسان با تبدیل سیگنال‌های الکترومغناطیسی به صدا نقشه‌ای جدید از کیهان ترسیم می‌کنند، روزه نیز نقشه‌ای از حقیقت انسان و نسبت او با خداوند، در برابرش می‌گشاید.
اما یک سؤال مهم: آیا همۀ ما این صداها را می‌شنویم؟
نه. همان‌طور که برای شنیدن موسیقی کهکشان، باید ابزار مناسب داشت، برای شنیدن حقیقت روح هم باید آماده شد.

🔎و آماده شدن یعنی چه؟
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «شیطان مانند خون [در رگ‌های] بنی‌آدم در جریان است، پس با گرسنگی مجاری آن را تنگ کنید.» [4]

📖صفحه ۱
👇ادامه

👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
13👍5👏3🕊2😍2😢1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت ششم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢روزﮤ روح، امساک از تاریکی‌های نفس

سجاد دارد چیزهایی می‌نویسد. گویا دیگر بیشتر از این حریفش نمی‌شوم! اما مگر من کی هستم؟ مگر بخشی از او نیستم؟ مگر می‌تواند مرا این‌طور کنار بزند؟ نه، من سزاوار این بی‌توجهی نیستم. هرچه باشد، او بدون من چیزی کم دارد، چیزی که هنوز نمی‌داند. اما من می‌دانم. می‌توانم نقشۀ ماهرانه‌تری بکشم. من توده‌اى پر از خواهش و تمنا هستم، پر از راه و چاره. فقط باید فرصت را بو بکشم، راهی پیدا کنم که از همان شکافی که او نمی‌بیند، دوباره درونش رخنه کنم. هنوز بازی تمام نشده است.

🔅زیرلب گفتم: «از خودخواهی خودم راضیم، مگر غير از اين بايد باشد؟!» بعد شيرجه زدم در خواهش‌هاى دور و درازم.
كمى دوروبرم را نگاه كردم و به سجاد گفتم: «چقدر مانده تا افطار؟»
سجاد نگاهی به ساعت کرد و چیزی نگفت.
بعد گفتم: «چقدر هوس حلیم کردم!»
اما سجاد چنان مشغول بود، گویا آواهای من غریبه بود. و با غریبه چه کسی احساس نزدیکی و آشنایی دارد!
من یادداشت‌هایم را پيمايش می‌کنم.
در میان خطوط، نظریۀ پالایش شناختی (Cognitive Filtering) ، بیش از هر چیز دیگری خود را نشان می‌دهد. حس می‌کنم این نظریه می‌تواند درک تازه‌ای را ايجاد كند.
نظریۀ پالایش شناختی (Cognitive Filtering) یکی از رویکردهای مهم در علوم شناختی و روان‌شناسی پردازش اطلاعات است که توضیح می‌دهد چگونه ذهن انسان از میان حجم وسیعی از داده‌های محیطی و درونی، تنها بخشی از آنها را انتخاب کرده و بقیه را نادیده می‌گیرد. (Neisser, 1967) [١]
این انتخاب براساس الگوهای شناختی، تجربیات و پیش‌فرض‌های فردی صورت می‌گیرد، و در نهایت، آنچه ما به‌عنوان "واقعیت" درک می‌کنیم، نسخه‌ای فیلترشده از حقیقت است. (Kahneman, 2011) [٢]

💢پالایش شناختی چگونه کار می‌کند؟

ذهن انسان مانند یک فیلتر عمل می‌کند. اطلاعات خام بسیاری از طریق حواس دریافت می‌شود، اما همۀ آنها پردازش نمی‌شوند.

🔵انتخاب براساس پیش‌فرض‌ها و الگوهای ذهنی: تنها اطلاعاتی که با باورها، علایق و تجربیات فرد هم‌خوانی دارد، وارد پردازش شناختی می‌شود. (Broadbent, 1958) [٣]
تأثیر نویزهای شناختی: تعصبات، منیت، تمایلات نفسانی و اطلاعات نادرست می‌توانند این فیلتر را آلوده کرده و حقیقت را تحریف کنند.

💢چرا پالایش شناختی مهم است؟

اگر فیلترهای ذهنی ما تحت‌تأثیر نویزهای شناختی قرار گیرند، ما دیگر حقیقت را همان‌گونه که هست درک نخواهیم کرد، بلکه آن را براساس خواسته‌های درونی خود تغییر خواهیم داد. و اینجاست که روزه به‌عنوان یک ابزار پالایشی وارد می‌شود.

💢چگونه روزه پالایش شناختی را تقویت می‌کند؟

کاهش نویزهای شناختی: روزه با محدود کردن وابستگی‌های دنیوی (خوراک، شهوت، عادات ناپسند)، ذهن را از اطلاعات زائد و نویزهای شناختی پاک می‌کند.

افزایش حساسیت شناختی: هرچه ذهن از هیجانات و تمایلات ناسالم خالی‌تر باشد، تمرکز بر حقیقت بیشتر می‌شود (Lavie, 2005) [٤]
روزه نه‌تنها تمرینی برای کنترل غرایز است، بلکه یک فرایند پالایشی شناختی است که ذهن را از نویزهای زائد، و روح را از وابستگی‌های بی‌ارزش پاک می‌کند. درست مانند یک گیرندﮤ رادیویی که باید از پارازیت‌های اضافی خالی شود تا امواج شفاف را دریافت کند، روزه نیز فیلترهای ذهنی را تنظیم کرده و انسان را برای دریافت حقیقت آماده می‌سازد.

💢"الصوم لی و أنا أجزی به" پاداش این فرایند چیست؟ خودِ خدا.

این نظریه چه‌بسا در توصیف مفهوم "الجواد الواسع" به‌کار می‌آید. خداوند بخشندﮤ بی‌کران است، اما ظرفیت دریافت انسان از این جود، اگر بر منكرات الهى بر هر ميزان بر جا بماند، يا بى‌بهره مى‌ماند يا كم‌بهره. اگر گیرندﮤ روح انسان در میان زوائد و آشفتگی‌های دنیا پر شده باشد، قادر نخواهد بود که از این جود نامحدود بهره‌مند شود.

🔵چشم‌هاى من از شادى برق مى‌زند و چشم‌هاى تو مثل برق‌گرفته‌ها دچار رعشه مى‌شوند.
سعى مى‌كنم عبارت زير را حرف‌به‌حرف بفهمم. چه اختلافى بين گلبول‌هاى سفيدم پيش آمده؟ سيستم ايمنى‌ام گيج شده! اين چيزها كه سجاد مى‌نويسد يعنى چه؟! چه در سرش مى‌گذرد!
«وجود اجباری و بقای ظنی انسان به‌سبب شائبه‌ای از عدم و ظلمت است که با نور مخلوط شده است. این همان گناهی است که از بنده جدا نمی‌شود و آن، گذشتۀ بنده و حال و آیندۀ اوست.»

💢روزﮤ حضرت مریم (س)
تو به تکاپو می‌افتی. خودت را در سراشیبی شدیدی می‌بینی. آیا راه برگشتی هست؟ راستی راستی دارم از دست می‌روم؟
سجاد ... سجاد ...
من سر به سجده می‌گذارم و زیباترین کلمات را به زبان می‌آورم: "الهی العفو ..."

📖صفحه ۱
👇ادامه


👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍159
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت هفتم
✍️به قلم مريم رحمانيان


💢در "روزﮤ از من" عطر اخلاص می‌پیچد

اسفندماه است. برف به‌آرامی در حال باریدن است. صورت پنجره پر شده از خال‌های برفی.
من به برگۀ آزمایش فردا نگاه می‌کنم.
در آن نوشته شده: "ناشتا باشید." من هم که روزه‌ام. اما این کلمه، ناشتا، ذهنم را درگیر می‌کند.
اگر از خودم، خواسته‌هایم و اراده‌ام تهی شوم، از روی اخلاص، خدا جای آن را پر می‌کند … برای اخلاص‌ورزی و عرض ارادت، باید ناشتا به ملاقات خدا رفت!
و ابراز کرد: بار الها، این من و این ظرف "نون". میل میل توست. تو که چه بسیار دوست می‌داری بذل و بخشش کنی …
«این ماه، فرصت خوبی برای کسی است که ارادﮤ استفاده از آن را دارد و می‌خواهد زندگی‌اش را تغییر دهد و نتیجۀ اخروی آن را به‌سوی بهترین ببرد.» [١]

🔴وقتی خدا دوست دارد ساعاتی از شبانه‌روز را گرسنه بگذرانیم، خودش روح ما را تغذیه می‌کند! اگر من به خودم مشغول نباشم، از فرصت‌هایم که مثل ابر گذرا هستند، درست استفاده می‌کنم و مشغول خدایی می‌شوم که دوستش می‌دارم … حتی دوست داشتنش را هم از خودش یاد گرفته‌ام: «من وجدنی طلبنی …»
اما دنیا همیشه در تلاش است که مرا از این توجه عمیق بیرون بکشد.
در همین لحظه، تو به پهلویم می‌زنی که توجه مرا جلب کنی، اما حتی نمی‌خواهم صدایت را بشنوم، چه برسد به این‌که با تو چشم‌درچشم شوم.
به تو و دنیایت نهیب می‌زنم! مگر نمی‌دانید که خداوند از آن هنگام که دنیا را آفرید، دیگر به آن نگاه نکرد؟ اُف بر من اگر وسوسه‌هایش مرا به‌سمت خود بکشند. هرگز! هرگز! بوی تعفنَش را بارها حس کرده‌ام … .

📙بلند شدم که کتاب "سفر موسی (ع) به مجمع‌البحرین" را از کتابخانه‌ام بردارم.
سر راه، نگاهم به آینه افتاد. زیر چشمانم گود رفته بود، نه از خستگی، که از شدت دلتنگی. دلم می‌خواست با محبت خدا پر شود؛ اهلی خدا شود.
اما مگر آدم، بی‌بیابان به یقین می‌رسد؟ مگر بی‌گم شدن، پیدا می‌شود؟

📌موسی (ع) گفت:«من همچنان خواهم رفت تا آنجا که دو دریا به هم رسیده‌اند؛ یا می‌رسم یا عمرم به سر می‌آید.»
سجاد زیرلب زمزمه می‌کند: "چقدر برایش ارزشمند است!"
موسی (ع) به این سفر اهمیت فراوانی می‌دهد. او مصمم است که عبد صالح را بیابد.
نه می‌پرسد که مسیر چقدر طول می‌کشد، نه در پی نشانه‌ای قبل از حرکت است؛ او فقط حرکت می‌کند.
سجاد حین خواندن، از صفحۀ کتاب به صحنه می‌رود.
مثل یک گرداب زمان (Vortex)… کلمات روی صفحه دیگر فقط خطوطی سیاه نیستند.
چیزی در میانشان می‌لرزد، تکان می‌خورد و ناگهان او را از زمان خودش بیرون می‌کشد.
با آن‌ها همراه نیست، اما دلش به زمان آن‌ها پر کشیده است.
می‌بیند که موسی (ع) پیش می‌رود. نمی‌ایستد، نمی‌پرسد، فقط قدم برمی‌دارد. فضا کش‌دار می‌شود.
سجاد هنوز روی صندلی‌اش نشسته، انگشتانش روی صفحۀ کتاب، اما نه واقعاً. جایی میان این دو زمان معلق مانده.
انگشتانش روی صفحۀ کتاب، کلمه‌به‌کلمه جلو می‌رود و رویدادها را می‌بیند،
گاهی رو به عقربه‌های ساعت، گاهی پشت به آن‌ها.

💢موسی (ع) و آزمون اخلاص

موسی (ع) بین دو احتمال قرار دارد:

✔️1. مجمع‌البحرین را بیابد

✔️2. تا سال‌های طولانی در جست‌وجوی آن باشد.

او این احتمال را که شاید هرگز نرسد، رد نمی‌کند؛ هیچ تضمینی وجود ندارد.
سجاد احساس می‌کند بعد از خواندن این خط، نفسش در سینه حبس شده است!
حتی موسی (ع) هم، حتی یک پیامبر، هنوز نمی‌داند که آیا موفق خواهد شد یا نه.
اما بازهم حرکت می‌کند …

💢مجمع‌البحرین، عبور از حقیقت؟

آن‌ها به محل تلاقی دو دریا می‌رسند.
موسی (ع) بدون هیچ نشانه‌ای عبور می‌کند.
سجاد منتظر است او بایستد.
قلبش کمی تندتر می‌زند، اما او از کنار آب می‌گذرد.
سجاد حس می‌کند هوای اطرافش سنگین شده است. گویی چیزی مهم در حال رخ دادن است، اما هنوز نمی‌تواند آن را درک کند.
با موسی (ع) زیر یک آسمان نفس کشیدن کار آسانی نیست.
پس چرا توقف نکرد؟
پس اینجا همان مقصد نبود؟ پس چرا هیچ اتفاقی نیفتاد؟
اما موسی (ع) همچنان پیش می‌رود، بی‌آنکه چیزی بگوید.
نشانه‌ای که مسیر را تغییر داد:
(نَسِیَا حُوتَهُمَا …) (سورﮤ كهف، آیۀ 61).
ماهی فراموش شد. اما مگر یک ماهی چقدر اهمیت دارد؟

👁چشمان سجاد روی این جمله دوخته شد. حس می‌کند که نباید از آن عبور کند. چیزی در آن نهفته است که درک نمی‌کند، اما موسی (ع) همان لحظه متوقف می‌شود.
«این چیزی است که به دنبالش بودیم!»
سجاد گویی برای لحظه‌ای از خودش بیرون می‌افتد.
آن‌همه مسیر، آن‌همه عبور ... و حالا یک اتفاق کوچک؟ پس چرا همین گم شدن، همان نقطۀ تغییر است؟ چرا مقصد نه با یافتن، که با گم شدن پیدا شده است؟

📖صفحه ۱
👇ادامه

🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
13👍10👏3
👈جهان ناگهان واضح‌تر می‌شود. مسیر بازگشت آغاز شده است …
نشانه‌ای که مسیر را تغییر داد ...
همراه موسی (ع) لحظه‌ای مکث می‌کند. چیزی در چهره‌اش تغییر کرده است. لحظه‌ای بعد، گویی چیزی را به یاد می‌آورد:
«آیا به یاد داری آنجا که در کنار آن صخره مکانی گرفتیم؟ من ماهی را فراموش کردم؟!»
موسی (ع) ناگهان می‌ایستد.
نگاهش ژرف می‌شود، گویی چیزی را که از ابتدا در برابرش بوده، حالا کامل می‌بیند.
«آن همان جایی است که در طلبش بوده‌ایم!»
سجاد حس می‌کند زمان از مدارش خارج شده است.

🐠پس همۀ این مسیر ... و حالا یک ماهی؟
اما موسی (ع) بی‌درنگ بازمی‌گردد. نه با تردید، نه با تأمل. بازمی‌گردد، چون حقیقت، مسیرش را آشکار کرده است.
راهی که آمده‌اند، حالا راه بازگشت است.
روی پیشانی سجاد چند خط می‌نشیند … حالا او دارد بین خطوط کتاب را می‌خواند و سؤال می‌کند:
اگر موسی (ع) اخلاص نداشت، آیا این اتفاق کوچک را درک می‌کرد؟
يا مثل دیگران فکر می‌کرد که این‌ها فقط تصادف است، آیا بازمی‌گشت؟
او خودش را از پیش‌فرض‌های ذهنی رها کرده است. فقط نشانه را می‌بیند.
سجاد قلبش می‌سوزد از آتش آنچه از سفر موسی (ع) به مجمع‌البحرین آموخته است.
و هم‌زمان چشمش به سجاده‌اش می‌افتد ... بلند می‌شود تا سر به سجده بگذارد، تا گودی زیر چشمانش را با اشک پر کند.
و تو، اى أنانيت، اطمینان داری که داری غرق می‌شوی.

🟣بهترین خاطرﮤ سجاد از خواندن این کتاب
رسیدن موسی (ع) به مجمع‌البحرین، به میزان اخلاص او بستگی داشت.
یعنی امتحان موسی (ع)، نه در هنگام ملاقات وی با عبد صالح بلکه از همان ابتدای راه که خداوند او را به پیروی از عبد صالح برای علم‌آموزی مأمور کرده بود، آغاز شد. این نکته، به‌روشنی اولین رویداد این سفر را نشان می‌دهد: موسی (ع) از کنار عبد صالح یا مجمع‌البحرین عبور کرد و از او رد شد، سپس به سوی او بازگشت.

☯️هرچند عبد صالح، موسی (ع) را می‌شناخت و در این مکان منتظر او بود، اما هنگامی که موسی (ع) از کنارش گذشت، وجود خودش را ابراز نکرد و بدون این‌که با موسی(ع) سخنی بگوید، او را رها کرد تا از وی گذر کند. زیرا موسی (ع) از همان لحظه‌ای که نشانه‌ای برای یافتن عبد صالح دریافت کرده بود، در حال امتحان شدن بود.
بنابراین، آنچه موسی‌ (ع) را به عبد صالح هدایت کرد، همان اخلاص او بود، اخلاصی که او را بر شنیدن سخنان خداوند اهلیت داده بود، حتی اگر این سخن گم شدن ماهی باشد.

🗣ای کاش می‌توانستم از آنتوان دو سنت‌ اگزوپری بپرسم، وقتی دربارﮤ اهلی شدن می‌نوشتی، در دلت چه می‌گذشت؟
«اگر مرا اهلی کنی، ما به یکدیگر نیاز خواهیم داشت. تو برای من بی‌همتا خواهی شد و من برای تو.»
«تو تا آخر عمر در برابر آن‌که اهلی کرده‌ای، مسئول خواهی بود.» [٣]

ادامه دارد …

📚منابع:

[1] سيد احمد الحسن، پاسخ‌های روشنگرانه بر بستر امواج، ج ٧، س ٦٧٥.
[2] ر.ک: سيد احمد الحسن، سفر موسی‌ (ع) به مجمع‌البحرین، صفحات ٢2، 23 و 24.
[3] Saint-Exupéry, A. de. (1943). The little prince (R. Howard, Trans.). Harcourt, Brace & World.


🔗قسمت ششم

📖صفحه ۲

🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
27👏3👍2
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت هشتم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢روزه، معمار مغز و سازندﮤ نورون‌های جهادی

«عزیزان، در روزه، حکمتِ تدبر و تفکر در احوالِ مسلمین است. در روزه، جهاد با نفس، شیطان، هوا‌و‌هوس و زینت دنیاست.» [۱]
همین که نوشتم عزیزم، تو سایه‌وار سر برآوردی، مثل زمزمه‌ای در گوش، مثل فکرِ گریزانی که ناگهان در ذهنت می‌نشیند. صورتت را مقابلِ صورتم کشیدی، نزدیک‌تر از همیشه، و با درشتی گفتی: "سجاد، مرا صدا زدی؟"
من گفتم: "چه خوب بلدی نقش بازی کنی، اما من عزیزتر از تو را می‌شناسم. از این‌که مثلِ جن بوداده جلویِ چشمانم ظاهر شدی، حال‌وهوایم ابری شد. چرا دست از سر سجاد برنمی‌داری؟!"

🗣آن‌وقت تو، مثل یک حاضر‌جواب، بی‌درنگ گفتی: "به همان دلیلی که قلبِ انسان بین دو انگشت از انگشتانِ رحمان قرار دارد؛ شیطان یک انگشت و فرشته، انگشتی دیگر."
و من، دقیقاً همان لحظه، اثر الهام در دلم را که نازک و رقیق شده بود احساس کردم. گویی این بار، در این روزﮤ خدا، خدا مرا به‌سویِ توجه به کتابی فرامی‌خواند. کتابِ "جهاد درب بهشت است" امامِ عزیزم؛ عزیزترین عزیز، نه آن‌که خود را عزیز جا می‌زند.

🔺میدان نبرد جهاد اکبر؛ در ژرفای جمجمه‌ام.
هر انتخاب، هر وسوسه و هر مقاومت، پیامی به نورون‌ها می‌فرستد. این پیام، تنها تصمیمی برای امروز نیست، بلکه سرنوشت فردای مرا رقم می‌زند. اگر امروز تسلیم شوم، فردا تسلیم شدن آسان‌تر خواهد شد. اما اگر امروز مقاومت کنم، فردا اراده‌ام قوی‌تر خواهد بود. پس این منم که نورون‌ها را به‌سمتی خاص سوق می‌دهم؟

💢نورون‌ها: سربازانی که مسیر آیندﮤ مرا می‌سازند

می‌گویند، "نورون‌ها مثل سیم‌های یک مدار هستند"، اما حقیقت این است که آن‌ها بیش از یک‌تکه سیم خشک و بی‌روح‌اند. آن‌ها زنده‌اند، هرچه بیشتر از آن‌ها استفاده کنی، قوی‌تر می‌شوند و هرچه رهایشان کنی، ضعیف‌تر و خاموش‌تر خواهند شد.
نورون‌های مغزی مانند شاهرگ‌های یک رودخانه هستند؛ هر فکری که در آن جریان یابد، مسیر خود را گودتر می‌کند. اما این مسیرها، ابدی نیستند.

💢مسیرهای جهادی و نفسانی: آیا من انتخاب می‌کنم؟

هر روز، بدون آن‌که متوجه باشیم، در حال انتخاب یکی از این دو مسیر هستیم. مغز ما بستری برای این انتخاب‌هاست و آن را ثبت می‌کند.
مغز دارای دو مرکز اصلی در تصمیم‌گیری‌های ارادی و احساسی است:

⚫️1.قشرِ پیش‌پیشانی (Prefrontal Cortex): مسئولِ خودکنترلی، تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی (Miller & Cohen, 2001, p. 168). [۲]

⚫️2.سیستمِ لیمبیک (Limbic System): مسئولِ احساسات، انگیزه‌ها و لذت‌های زودگذر (LeDoux, 2000; Pessoa, 2017). [۳]

💢۱. مسیر جهادی

نورون‌هایی که با اراده، خودکنترلی، و صبر تقویت می‌شوند. هر بار که وسوسه‌ای را رد کنم، این مسیر قوی‌تر می‌شود. مرکز اصلی این مسیر، قشر پیش‌پیشانی مغز است، همان جایی که تصمیمات آگاهانه و مقاومت در برابر نفس شکل می‌گیرد. اگر این مسیر را تقویت کنم، جهاد اکبر آسان‌تر می‌شود.

💢۲. مسیر نفسانی

نورون‌هایی که با لذت‌های آنی، تنبلی و شهوت رشد می‌کنند. هر بار که تسلیم شوم، این مسیر قوی‌تر می‌شود. مرکز اصلی این مسیر، سیستم لیمبیک است، همان جایی که احساسات خام و غریزی کنترل را به‌ دست می‌گیرند.
اما آیا این انتخاب‌ها کاملاً مستقل‌اند؟ یا نیرویی در پشت‌پرده تلاش می‌کند مسیرهای نفسانی را قوی‌تر کند؟

شیطان: برنامه‌نویس مغز و معمار مسیرهای نفسانی

شیطان، مانند یک برنامه‌نویس مغز، سعی می‌کند مسیرهای عصبی انسان را طوری شکل دهد که او تسلیم وسوسه‌ها شود.
«هدف و غرض شیطان این است که انسان را در آتش سرنگون و تباه کند و او را هنگامی که خالق رئوف رحیم بزرگوار را معصیت می‌کند، در یک رویارویی خفت‌بار قرار دهد؛ پس برای رسیدن به هدف خود، ناگزیر باید سلاح‌هایی داشته باشد تا برای محقق ساختن خواسته‌هایش از آن‌ها استفاده کند.» [4]
«شیطان از ابزارهای آشکار و نهان، از ضعف تا قوت، برای هرکس برحسب شرایط، سلاحی خاص دارد. پس برای گمراه کردن هر صنفی، سلاحی درخور وجود دارد. و از باب "دشمن خود را بشناس"، دانستن این مسئله برای جهاد اکبر حیاتی است.» [5]

⚡️آیا مسیرهای نفسانیِ مغزم نتیجۀ انتخاب‌های من است یا برنامه‌ای که از پیش برایم نوشته شده؟ آیا می‌توان مسیرهای مغز را تغییر داد؟ بله، مغز انعطاف‌پذیر است. آنچه امروز در مغز من حک می‌شود، مسیر فردای مرا تعیین خواهد کرد.

📖صفحه ۱
👇ادامه

🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍9👏54
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت نهم
✍️به قلم مريم رحمانيان

💢روزه، نزدیک‌ترین حالات بنده به خدا

سجاد دیگر نیست. نه آن سجاد قبلی، نه حتی سایه‌ای از او. دیگر حتی یک لحظه هم به حرف‌هایم گوش نمی‌دهد، حتی برای ثانیه‌ای نگاهم نمی‌کند. گویا چیزی او را از من، از همۀ آنچه بود، جدا کرده است.
چه نیرویی او را این‌چنین از دسترس من ربوده؟ چرا از من دل بریده؟ هرچه لازم باشد، به کار می‌بندم. این راز را باید بفهمم. باید شکاف تاریکی را که بین ما افتاده، بشکافم. باید بدانم او به چه متمرکز شده که حتی سایۀ مرا هم نمی‌بیند.
این فاصله، این گم‌شدگی، دارد مرا در خود می‌بلعد …
دارم تلف می‌شوم؛ مثل یک مرغ سرکنده پرپر می‌زنم و راهی برای رهایی نیست.

👁وقتی در مردمک چشمانش خیره شدم تا بفهمم دل به که سپرده که دل کندن از من برایش این‌چنین آسان و بی‌دغدغه شده، گویا به خورشید زل زده باشم… از شدت نور داشتم کور می‌شدم. من تاریکی بودم، و او از من عبور کرده بود.
من، منیتم، وجود دارم. نفس می‌کشم. اما انگار دیگر دیده نمی‌شوم. نادیده گرفته شدن را نمی‌توانم تحمل کنم. سجاد همیشه مرا جدی می‌گرفت، همیشه تسلیم می‌شد. اما حالا …
حالا دارد هوشمندانه عمل می‌کند.
پشتکار دارد. نوتیفیکیشن موبایلش را خاموش کرده، ساعت شنی‌اش را کنار دستش گذاشته و انگار نه‌انگار که روزه است.
من انتظار داشتم روزه‌داری او را خسته کند، گرسنه و بی‌حوصله کند. اما نه‌تنها تسلیم نشده، بلکه تمرکز کرده، آماده شده، دقیق‌تر از همیشه شده است. چه اتفاقی در درونش رخ داده؟ چرا از کنترل من خارج شده؟

🔺تقوا به‌مثابۀ یک الگوریتم تصحیح خطا (Error Correction)
سجاد به مانیتور خیره شده است. ساعت شنی کنار دستش آرام‌آرام پیش می‌رود، اما او از گذر زمان بی‌خبر است. او یک برنامه‌نویس است، اما نه‌تنها برای ماشین‌ها.
او در حال نوشتن کدی است که در درون خودش اجرا خواهد شد.
چیزی در ذهنش در حال چرخش است. چرا برخی تصمیمات اشتباه به نظر نمی‌رسند، اما بعداً متوجه می‌شویم که کاملاً غلط بوده‌اند؟ آیا این یک نقص در طراحی سیستم ادراکی انسان است؟ یا مکانیزمی برای اصلاح آن وجود دارد؟
او به صفحۀ کدها نگاه می‌کند و شروع به تایپ می‌کند:

🗣مسیر اطلاعات از ورودی تا پردازش
زندگی مثل یک سیستم پردازشی پیچیده است. هر انسانی در معرض حجم عظیمی از داده‌های ورودی قرار دارد: حقیقت و دروغ، نور و تاریکی، الهام و وسوسه. همان‌طور که یک شبکۀ عصبی مصنوعی داده‌های خام را پردازش می‌کند، "ذهن انسان نیز سیگنال‌های محیط را تحلیل می‌کند". [1]
اما آیا همۀ این ورودی‌ها دقیق و بدون خطا هستند؟
او خاطره‌ای را به یاد می‌آورد؛ لحظه‌ای که تصمیمی گرفت که بعدها از آن پشیمان شد. آن موقع، همه‌چیز درست به نظر می‌رسید، اما حالا می‌دانست که درگیر یک خطای شناختی شده بود. آیه‌ای را در کنارش یادداشت می‌کند: (کسانی که پرهیزکاری می‌کنند وقتی وسوسه‌ای از شیطان به آنها برسد، خدا را یاد می‌کنند، پس بینا می‌شوند.) [سورﮤ اعراف، آیۀ ۲۰۱]
- انحراف مسیر: وقتی وسوسه‌های نامرئی تصمیمات را تغییر می‌دهند
اما چطور ممکن است مسیر تصمیم‌گیری این‌قدر آرام و نامحسوس منحرف شود؟
سجاد به این فکر می‌کند که چگونه "یک نویز کوچک در سیگنال‌های دیجیتال می‌تواند باعث شود یک پیام به‌طور کلی تغییر کند؟" [2]
این همان کاری است که وسوسه‌های شیطانی انجام می‌دهند:

⚡️شیطان مانند نویز در سیستم شناختی انسان عمل می‌کند.
داده‌های دروغین را طوری تغییر می‌دهد که شبیه به حقیقت به نظر برسند.
نتیجه: خطای شناختی؛ تصمیم‌هایی که در ظاهر منطقی‌اند، اما در واقع مسیر را منحرف می‌کنند.
او یاد لحظه‌هایی می‌افتد که حس کرده بود انتخاب‌هایش در آن لحظه بهترین گزینه هستند، اما بعدها متوجه شد که جزئیات کوچکی، تمام مسیر را تغییر داده است.
(و اگر وسوسه‌ای از شیطان به تو رسد، پس به خدا پناه ببر.) [سورﮤ اعراف، آیۀ 200]

🔅فیلترهای اصلاحی: چگونه تقوا نویزهای ذهن را حذف می‌کند؟
او به صفحۀ کدهایش نگاه می‌کند. اگر ورودی‌های یک سیستم آلوده شوند، آیا راهی برای تصحیح آنها وجود دارد؟
جواب، بله است. روزه و تقوا همانند یک فیلتر پردازش داده عمل می‌کنند:
روزه مثل یک فیلتر در شبکۀ عصبی، ورود داده‌های نامعتبر را مسدود می‌کند.
تقوا مثل یک الگوریتم یادگیری ماشین، داده‌های مخدوش را تصحیح می‌کند.
ذکر خدا نویزهای اضافی را حذف می‌کند و سیگنال اصلی را تقویت می‌کند.
اما چطور؟ زمانی که سجاد روزه است، ذهنش آرام‌تر از همیشه است. کمتر درگیر حواس‌پرتی‌هاست. تصمیماتی که می‌گیرد، شفاف‌تر به نظر می‌رسند.

📖صفحه ۱
👇ادامه

🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
16👍2
Forwarded from اشعار احمدی
🌙💔
#امام_مهدی_ع
#احمد_الحسن_فرستاده_امام_مهدی_ع
#شب_شهادت_امیر_المومین
#ماه_مبارک_رمضان

علی ع...
مظلوم شبیه او کسی خاک نشد
با غربت خود وارد افلاک نشد
دنیا شده پیراهن چرکی حالا
با لکه ی خونی که از آن پاک نشد
خواهر محیا
🔔 @ashaar13 🕊️🕊️.....🕊️🕊️
با عضویت در کانال از ما حمایت کنید.🚫
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
💔29🕊4😢2
Forwarded from اشعار احمدی
🌙💔
#امام_مهدی_ع
#احمد_الحسن_فرستاده_امام_مهدی_ع
#شب_شهادت_امیر_المومین
#ماه_مبارک_رمضان

علی ع...
آن شب تن شهر،بی هدف می لرزید
آن شب،همه جا و هر طرف می لرزید
خورشید نماز صبح را مسجد رفت
در باغچه زانوی علف می لرزید
خواهر محیا
😀 @ashaar13 😀...😀
با عضویت در کانال از ما حمایت کنید.🚫🔔
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😢18💔7👍3
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا

🌒یک‌ماه در اقلیم خدا

🟡قسمت آخر
✍️به قلم مريم رحمانيان

در ماه خدا، هر روز تلاوتِ یک جزء از اهل ذکر
سجاد شروع می‌کند ...
من (منیت) در کمین یک فرصتم که سرش را گرم کنم ... آیا او سرگردانی را انتخاب می‌کند یا؟!
او بدون این‌که سرش را به‌طرف من بچرخاند، می‌گوید: «یا راه به‌سوی خدا!» [۱]
درگیری ما با هم از همین نقطه آغاز می‌شود.
من: "اخم‌وتَخم هم دیگر اثر ندارد. باید دلش را به دست بیاورم ... سراغش که می‌روم، می‌بینم جای سوزن انداختن نیست ... سجاد مهر امامش را به دل خود انداخته ... حالا من مانده‌ام و کاسۀ چه کنم؟!"

💢نشست‌وبرخاست با نور و علم الهی

نمی‌دانم از کجا این دو کلمه به ذهنم رسید، اما به آن‌ها خوشامد می‌گویم.
مهمانِ ناخواسته، حبیب خداست، حتی در ذهن ...

«کالبدشناسی ... کالبدشکافی ...»
این واژه‌ها در ذهنش می‌چرخند. چرا این‌قدر هیجان‌انگیز است؟
دست‌هایش را در جیب فرو برده، از این سوی اتاق به آن سو می‌رود. با سرانگشتانش سروکله می‌زند. آن‌ها با خلق‌وخوی سجاد انس دارند و بلد هستند با او کنار بیایند ...

🔎«کالبدشکافی یعنی چی؟ یعنی بدن را باز کنی، ببینی درونش چه خبره؟ این‌که چه چیزی زنده‌ش می‌کند، چه چیزی می‌کشدش؟»
یک لحظه مکث می‌کند. «ولی فقط بدن؟ یعنی چیزی فراتر از این نیست؟»
می‌نشیند، لپ‌تاپ را باز می‌کند. صفحۀ جست‌وجو را باز کرده و تایپ می‌کند. انگار باید از این فکر سر دربیاورد.

💢کالبدشناسی (Anatomy) چیست؟

«خب، این یعنی مطالعۀ ساختار بدن. این‌که اندام‌ها و بافت‌ها چطور کنار هم کار می‌کنند.»
کالبدشناسی ماکروسکوپی (Drake, Vogl, & Mitchell, 2020)؟ همانی که با چشم غیرمسلح دیده می‌شود.
کالبدشناسی میکروسکوپی (Junqueira & Carneiro, 2017)؟ همانی که برای دیدنش باید به زیر میکروسکوپ رفت.
سجاد دست‌هایش را به هم می‌زند. «جالب شد. یعنی هر چیزی یک سطحِ دیده‌شدنی دارد و یک سطحِ پنهان، مثل خود آدم‌ها.»
چشم‌هایش روی صفحۀ مانیتور حرکت می‌کند. ادامه می‌دهد:

💢و اما کالبدشکافی (Autopsy / Dissection) ...

«کالبدشکافی یعنی بررسی دقیقِ اجزای درونی. یعنی ببینی چه چیزی باعث زنده‌بودن یا مُردن یک بدن شده.»
⚫️پزشکی؟ بررسی علت مرگ.
⚫️قانونی؟ کشف اسرار پشت یک مرگ مشکوک.
⚫️آموزشی؟ یادگیری دانشجویان پزشکی از ساختار بدن.
لبخندی می‌زند. انگشتانش روی میز ضرب می‌گیرند. «پس یعنی کالبدشکافی فقط برای بدن نیست. یعنی می‌شود یک فکر را هم کالبدشکافی کرد؟ و ذهن و روح را هم؟»
ذهنش به‌سمت چیزی می‌چرخد که نمی‌تواند اسمی روی آن بگذارد. نگاهش را به بالا می‌دوزد. «مثلاً قرآن؟ یعنی قرآن هم چیزی است که باید کالبدشکافی شود؟ نه، صبر کن. شاید بهتر باشد بگویم، کسی که قرآن را می‌خواند در واقع دارد خودش را به دستان پُرتوان و مهارت خاص آن، کالبدشکافی می‌کند؟»

⚡️سکوت می‌کند. جمله‌اش را مزه‌مزه می‌کند. احساس مى‌كند گردش خونش تحت‌تأثير و اختيارِ گرانش غيركهكشانى به جريان افتاده است ... سرش از ذوق گيج مى رود ...
«انگار این ایده خیلی عمیق‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کردم.»
صفحۀ قرآن مقابلش باز بود. اما او فقط نمی‌خواند ... حس می‌کرد در حال تجزیه شدن است.
اهل ذکر در حال کالبدشکافی ذهن او بودند؟
نگاهش روی کلمات سُر می‌خورد، اما احساس می‌کرد این کلمات او را می‌خوانند، نه او آن‌ها را.
حروف روی صفحه، چیزی فراتر از جوهر و کاغذ بودند. چیزی در عمق ذهنش باز می‌شد.
لحظه‌ای حس کرد که دیگر در این اتاق نیست.
سکوت. اما نه سکوت معمولی، بلکه سکوتی که صدای عمیق‌تر درونش را بیرون می‌کشد.
«ذکر خدای سبحان و تلاوت قرآن در آن، صیقل دل‌ها و طهارت نَفْس‌هاست.» [2]
احساس کرد کسی یا چیزی، پرده‌ای نادیدنی را از جلوی دیدش کنار می‌زند.
همان‌طور که در پزشکی، یک جراح تیغ را به‌آرامی روی بافت‌های زنده می‌کشد تا چیزی را آشکار کند، اهل ذکر داشتند چیزی را در او می‌شکافتند.

💢اهل ذکر شکافندگان پرده‌های جهل و غفلت‌اند.

سجاد نفسش را نگه داشت. نور صفحۀ مانیتور هنوز روی چهره‌اش افتاده بود.
دستش ناخودآگاه به‌سمت موس رفت. باید جست‌وجو کند ... باید بفهمد.

🔺کالبدشناسی: بررسی ساختار بدن
🔺کالبدشکافی: شکافتن حقیقتِ آنچه باعث مرگ یا حیات می‌شود

لحظه‌ای حس کرد که ارتباطی عجیب میان این دو مفهوم و تلاوت قرآن وجود دارد.
آیا وقتی قرآن خوانده می‌شود، چیزی در درون او کالبدشکافی می‌شود؟
انگشتانش روی میز بی‌حرکت ماندند، گویی به سطح میز چسبیده‌اند.
«ای جماعتِ موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است ... .» [٣]
باید این جمله را دوباره می‌خواند. نه، باید آن را احساس می‌کرد.

📖صفحه ۱
👇ادامه

🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
17👏2👍1👌1😍1
Forwarded from اشعار احمدی
می سوزم از اینکه چرا معجر ندارم
جانی در این جسم و در این پیکر ندارم

گریه امانم را بریده خوردم افسوس
دیگر در این گهواره من اصغر ندارم

پیراهن نو می خرید اکبر برایم
پاره شده پیراهنِ دیگر ندارم

از آن زمان که خیمه را آتش کشیدند
در خاطرم جز دود و خاکستر ندارم

آن قدر ها که زجر ملعون داده زجرم
یک دانه هم موی سیه در سر ندارم

در طشت دیدم تا سر بابای خود را
زجّه زدم جوری که من حنجر ندارم

....... و

بوی غذا پیچید و جان داد آن سه ساله
گفت عمّه؛ دختر بچّه ای دیگر ندارم
#؛ برادر مالک اشتر
#رقیه_س
#ماه_صفر
#افیقوا_یا_نیام_افیقوا_یا_موتی
#امام_مهدی_ع
#احمد_الحسن_فرستاده_امام_مهدی_ع

@ashaar13
😢2713💔13