نشریه زمان ظهور
#نشریه_زمان_ظهور #نشریه_شماره_205 #تربیت_فرزند المنقــــــذ، روایتهای انتخابشده ❄️ سلسلهمقالات تربیت فرزند ✔️ عزیز عصبانی من 🟡 قسمت سوم ✍️ به قلم شیماء حسینی سلام و درود خدا بر شما. به قسمت سوم از مجموعهمقالات «تربیت، تکلیفی ارزشمند» خوش آمدید. موضوع…
Anonymous Quiz
1%
1%
12%
86%
👏14❤7🕊3👌2👍1
#روز_حسین
#کربلا
❄️ آنانکه پای لنگ رفتن خویش را به سنگ آسیاب خانه بستند
✍️ به قلم ستایش حکمت
ازدحام و همهمهای عجیب بود... شهر را رعب و وحشت فرا گرفته بود.
نگاههایی سرد و یخزده که ماتم غریبی را در خود مخفی میکردند. پچپچها در گوش شهر پیچیده بود:
➖ حسین بیعت با یزید را رد کرده.
➖ حسین با جانشین معاویه سازش نمیکند.
➖ چقدر دلیر است پسر علی!
➖ چه کسی میتوانست جلوی پسر عیاش و لاابالی معاویه قد علم کند؟
یکی از اینکه حسین بیعت نکرده بود خوشحال؛ دیگری در خشم و سومی در فکر عاقبت این کار...
شهر در آغوش رعب و اندیشهای موهوم فرو رفته بود.
اما در گوشۀ دیگر، کاروانی از جنس نور و عبور، از خویشتن میگذشتند. آرزوها را در دل میسوزاندند و خاکسترش را توتیای چشم میکردند تا همواره به گذشتن عادت کند...
و کودکان، کودکیشان را در عروسکهایشان کنج مدینه جا میگذاشتند؛ و زنان، رخت آسایش را پس پردههای حجاز؛ و مردانی که حب دنیا را چون سَبویی بشکستند و موی سر تراشیده و شمشیر از نیام درآورده کنار دُردانۀ رسول خدا (ص) عزم سفر میکردند.
🗣 حسین بیواهمه و با صراحت، موضع خویشتن را در برابر یزید اعلام کرده بود. گفت تمام آنچه باید میگفت و رها کرد تمام آنچه باید رها میکرد...
تمام حق بار دیگر مقابل تمام باطل ایستاد.
آری، این کاروان حسین بود که ناقوس شهادت میزد، باب فتح میگشود و میرفت.
گویی ملائک از آسمان با دیوان بزرگ سبزشان هبوط کرده بودند و سر هر کوی و برزن، نام آنان را که رخت سفر میبستند مینوشتند و توشۀ اخلاص به دستان نورانیشان میسپردند و با دعای خیرِ حسینبن علی راهی میشدند.
اما در این میان، مردانی بودند که حب حسین و حب دنیا در قلبهایشان نبردی سخت به راه انداخته بود و پای رفتنشان را لنگ میکرد.
نبردی بین دنیا و آخرت، بین رفتن و ماندن.
(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (قسم به قلم و آنچه مینویسد)[1].
قسم به حسین و لحظههای رسالتش، که هیچ عذری جز حب دنیا نتوانست پای ارادتشان را لنگ کند و طَبَقِ اخلاص را در قلبهایشان واژگون سازد.
📌 حسین آهنگ سفر کرد...
او مرگ با عزت را به بقای با ذلت ترجیح داد؛ طریقتجویان، ندای حسین را شنیده بودند و در آستانۀ تصمیم، بر لبۀ تیغ بهشت و دوزخ ایستاده بودند. حب دنیا را چونان دندان لق کشیدند و با حسین کوچ کردند و رفتند... دستهایشان را به بال ملائکه سپردند و اوج گرفتند و لبخند آسمانیان را به علقهٔ زمینیان برتری دادند.
اما آنان که ماندند... ماندند...
برای همیشه در قعر تاریخ فرو رفتند.
و حسین در شهر رسول خدا (ص) مردی مردتر از همسر رسولش «امسلمه» نیافت تا ودیعههای امامت را نزدش به امانت سپارد؛ تا بعد از شهادتش، آنچه حسین به او سپرده بود، به علیبن الحسین، امام سجاد علیهالسلام، جانشینش، تحویل دهد.[2]
🔺 امسلمه همان یار امانتدار رسول خدا (ص) که شیشۀ تربت حسین را نیز رسول خدا (ص) نزد او به امانت گذاشت؛ و آنگاه که تربت حسین در شیشه به رنگ خون درآمد، فریاد شیون از خانۀ ایشان بلند شد.
امسلمه میگریست و فغان میکرد: «بدانید سرور شما و سرور جوانان اهل بهشت حسین علیهالسلام شهید شده است.»[3]
آن روز، قافله دل میکَند از مدینه... اما جاماندگان با حیرت و حسرت، پایِ رفتنِ خویش را به سنگِ آسیاب خانه گره میزدند.
نه دل رفتن داشتند و نه تاب ماندن میآوردند... در برزخ تردید، ماندن را برگزیدند.
⚡️ محمد حنفیه، عبداللهبن جعفر، عبداللهبن عباسبن عبدالمطلب، عبداللهبن عمر، ابراهیمبن مالک اشتر، قنبر غلام امام علی علیهالسلام، اصبغبن نباته، ابوسعید خدری، سلیمبن قیس هلالی، کمیل محرم اسرار علی و ... دل نکندند، جا ماندند... و حسین را در کمی یار وانهادند.
کاروان حسین ردپایی از مدینه تا مکه بر جای گذاشت تا هرکه میخواهد بپیوندد.
اما بازهم این نامآورانِ شهره در دین و بزرگان، عنان خویشتن از فرزند فاطمه ستاندند و به نفسهایشان سپردند... دور ایستادند و نظاره کردند... و در نهایت، در این امتحان بزرگ به حسرت و خذلان نشستند.
حسین بازهم ترحم کرد و حین خروج از مکه به سرزمین عراق نامهای نگاشت:
✅ «از حسینبن علی به محمد حنفیه و هر آنکه از بنیهاشم کنار اوست.
اما بعد... هرکه به من بپیوندد شهید خواهد شد و هرکه به من ملحق نشود فتح را درک نخواهد کرد.»[4]
چه کوتاه بود و چه بزرگ و جاودانه شد در گوش زمان؛ نامهای که دو بار تکرار شد؛ هنگام خروج حسینبن علی علیهالسلام از مکه بهسمت عراق و از عراق بهسمت سفر آخرت
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
🚀 @Zaman_Zohour
#کربلا
ازدحام و همهمهای عجیب بود... شهر را رعب و وحشت فرا گرفته بود.
نگاههایی سرد و یخزده که ماتم غریبی را در خود مخفی میکردند. پچپچها در گوش شهر پیچیده بود:
یکی از اینکه حسین بیعت نکرده بود خوشحال؛ دیگری در خشم و سومی در فکر عاقبت این کار...
شهر در آغوش رعب و اندیشهای موهوم فرو رفته بود.
اما در گوشۀ دیگر، کاروانی از جنس نور و عبور، از خویشتن میگذشتند. آرزوها را در دل میسوزاندند و خاکسترش را توتیای چشم میکردند تا همواره به گذشتن عادت کند...
و کودکان، کودکیشان را در عروسکهایشان کنج مدینه جا میگذاشتند؛ و زنان، رخت آسایش را پس پردههای حجاز؛ و مردانی که حب دنیا را چون سَبویی بشکستند و موی سر تراشیده و شمشیر از نیام درآورده کنار دُردانۀ رسول خدا (ص) عزم سفر میکردند.
تمام حق بار دیگر مقابل تمام باطل ایستاد.
آری، این کاروان حسین بود که ناقوس شهادت میزد، باب فتح میگشود و میرفت.
گویی ملائک از آسمان با دیوان بزرگ سبزشان هبوط کرده بودند و سر هر کوی و برزن، نام آنان را که رخت سفر میبستند مینوشتند و توشۀ اخلاص به دستان نورانیشان میسپردند و با دعای خیرِ حسینبن علی راهی میشدند.
اما در این میان، مردانی بودند که حب حسین و حب دنیا در قلبهایشان نبردی سخت به راه انداخته بود و پای رفتنشان را لنگ میکرد.
نبردی بین دنیا و آخرت، بین رفتن و ماندن.
(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (قسم به قلم و آنچه مینویسد)[1].
قسم به حسین و لحظههای رسالتش، که هیچ عذری جز حب دنیا نتوانست پای ارادتشان را لنگ کند و طَبَقِ اخلاص را در قلبهایشان واژگون سازد.
او مرگ با عزت را به بقای با ذلت ترجیح داد؛ طریقتجویان، ندای حسین را شنیده بودند و در آستانۀ تصمیم، بر لبۀ تیغ بهشت و دوزخ ایستاده بودند. حب دنیا را چونان دندان لق کشیدند و با حسین کوچ کردند و رفتند... دستهایشان را به بال ملائکه سپردند و اوج گرفتند و لبخند آسمانیان را به علقهٔ زمینیان برتری دادند.
اما آنان که ماندند... ماندند...
برای همیشه در قعر تاریخ فرو رفتند.
و حسین در شهر رسول خدا (ص) مردی مردتر از همسر رسولش «امسلمه» نیافت تا ودیعههای امامت را نزدش به امانت سپارد؛ تا بعد از شهادتش، آنچه حسین به او سپرده بود، به علیبن الحسین، امام سجاد علیهالسلام، جانشینش، تحویل دهد.[2]
امسلمه میگریست و فغان میکرد: «بدانید سرور شما و سرور جوانان اهل بهشت حسین علیهالسلام شهید شده است.»[3]
آن روز، قافله دل میکَند از مدینه... اما جاماندگان با حیرت و حسرت، پایِ رفتنِ خویش را به سنگِ آسیاب خانه گره میزدند.
نه دل رفتن داشتند و نه تاب ماندن میآوردند... در برزخ تردید، ماندن را برگزیدند.
کاروان حسین ردپایی از مدینه تا مکه بر جای گذاشت تا هرکه میخواهد بپیوندد.
اما بازهم این نامآورانِ شهره در دین و بزرگان، عنان خویشتن از فرزند فاطمه ستاندند و به نفسهایشان سپردند... دور ایستادند و نظاره کردند... و در نهایت، در این امتحان بزرگ به حسرت و خذلان نشستند.
حسین بازهم ترحم کرد و حین خروج از مکه به سرزمین عراق نامهای نگاشت:
اما بعد... هرکه به من بپیوندد شهید خواهد شد و هرکه به من ملحق نشود فتح را درک نخواهد کرد.»[4]
چه کوتاه بود و چه بزرگ و جاودانه شد در گوش زمان؛ نامهای که دو بار تکرار شد؛ هنگام خروج حسینبن علی علیهالسلام از مکه بهسمت عراق و از عراق بهسمت سفر آخرت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤21🥰3👏1
دیگر فرصت جبرانی نبود... اما حسین بازهم مهربان بود...
چهار ماه زمان اندکی نبود تا هرکس جا مانده، خود را به صاحب حق برساند.
هنوز در پشت خانۀ فاطمه شنیده میشد و در گریههای فاطمه، دختر رسول گرامی اسلام (ص)، میپیچید.
آری!
آنان ماندند و دست از یاری پسر فاطمه (س) برداشتند. در نصرت حسین، امام زمانشان، توفیق نیافتند.
اما سخن اینجاست که هیچ روایتی نداریم که حسینبن علی (ع) پس از خود، کسی را برای مأموریتی در مدینه گماشته باشد یا اذن نصرت را از کسی برداشته باشد.
برخی از کسانی که به دیدار حسین شتافتند، چون شنیدند عاقبت او شهادت است و سفرش بیبازگشت، دل از حسین بریدند و راهی دنیا شدند...
حسین علیهالسلام هیچکس را از همراهی منع نکرد؛ و آنان که میآمدند تا ترک تکلیف کنند و بازگردند، تنها به ایشان میفرمود:
حسین هیچکس را از این فیض الهی محروم نکرد، مگر اینکه آنان خود به ترک این فریضۀ الهی شتافتند.
اما روی سخنم به پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ است که در تاریخ 8 ژوئیۀ 2025 گفتوگویی را منتشر کرد.[6]
مهدی سنجرانی، کارشناس و پژوهشگر پاسخگویی دینی، در پاسخ به این سؤال که چرا عبداللهبن جعفر در سفر حسینبن علی (ع) او را همراهی نکرده، به مواردی اشاره کرده است که به مهمترین آنها میپردازیم:
وی گفته است:
«کهولت سن مانع از حضور عبدالله در کربلا شد. او مردی هفتادساله بوده و کسی در این سن معمولاً توان یاری امام را در چنین سفری ندارد.»
از مهدی سنجرانی میپرسیم آیا این آیۀ قرآن را شنیدهاید؟
آیا پس از این آیه، کسی هست که وجوب جهاد از او برداشته شود، درحالیکه تقوا پیشه کرده و از خدا میهراسد؟ آیا مهدی سنجرانی این آیه را در قرآن کریم خواندهاند؟
(لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ) (خدا هیچکس را جز به اندازﮤ تواناییاش تکلیف نمیکند. هرکس عمل شایستهای انجام دهد، به سود اوست، و هرکس مرتکب کار زشتی شود، به زیان اوست.)[8]
▫️مهدی سنجرانی، تلاش عبداللهبن جعفر را برای منصرف کردن امام حسین (ع) از سفر کربلا و گرفتن اماننامه برای حسینبن علی در کارنامۀ اعمال او، طبق تحلیل خود، قدم بزرگی میپندارد؛ حال آنکه فراموش کرده این امام است که امر میکند و شیعۀ مخلص تسلیم میشود. اینکه تلاش کنی امام را از جهادی که خدا و پیامبرش (ص) بر او واجب کرده، بازداری، کار بزرگی نیست.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤17👍4🕊1
اما شاهد دیگری که ایشان برای تکمیل گفتههای خویش آورده این است که نه حضرت زینب سلاماللهعلیها و نه بقیۀ بنیهاشم هرگز عبداللهبن جعفر را ملامت نکردند و منزلت ایشان پس از واقعۀ کربلا بههیچوجه در بین بنیهاشم و شیعیان کاسته نشد.
آقای سنجرانی! خداوند متعال در این آیۀ کریمه میفرماید:
(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ) (در قبول دین، اكراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است.)[9]
پس اگر حسین علیهالسلام و زینب سلاماللهعلیها زبان به عتاب و سرزنش نمیگشایند، این سکوت به معنای چشمپوشی از قصور عبداللهبن جعفر و امثال او نیست.
و امروز در امتداد همان قیام، پرچم امام مهدی علیهالسلام بر فراز دوشهای مردانی است در آخرالزمان که باید کوچکترین لکههای ناخالصی در دلهایشان را بزدایند تا توفیق نصرت و یاری امام زمان نصیبشان شود. که این مهم، امر بزرگی است که تنها نیکان پاکسرشت و مخلِصِ مخلَص به کسب آن توفیق مییابند.
📌حسین در سرزمین کرب و بلا تنها شد...
یاران باوفایش و سپس اهلبیت کریمش را یکییکی فدای زنده نگه داشتن اسلام کرد. و در نهایت، جان مبارکش را تقدیم کرد. در واپسین لحظههایش، چشمهای نیمهبستهاش را به خیمههای سوخته دوخت... اندوه آوارگی و اسارت اهلبیتش یک گوشۀ دلش بود و تمنای دیگری که در سر داشت... آن نگاه منتظر به خیمهها، گویای انتظارش از زینب دختر علی، خواهر باوفایش بود؛ که باید میماند و از جان علیبن الحسین (ع) محافظت میکرد تا امر استخلاف بر سنت خویش باقی بماند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13👍3👌2
پس باید با دیدﮤ انصاف به ماجرای کربلا نگریست.
از مهدی سنجرانی و همۀ کسانی که خود را تحلیلگر وقایع عاشورا میدانند، میخواهیم در مسائلی که فراتر از فهم و درکشان است دخالت نکنند و تحلیل حقیقی «یومالحسین» را به حسین زمان واگذارند.
[1] سورۀ قلم، آیۀ 1
[2] یوم الحسین، نوشتۀ دکتر علاء السالم. https://tttttt.me/KetabAnsarYamani/1027
[3] همان منبع.
[4] لهوف، سید ابن طاووس، مقتل الحسین خوارزمی.
[5] امالی، صدوق، ج 155.
[6] https://share.google/z6HDdgaPjeB6eSBDi
[7] سورﮤ توبه، آیۀ 41.
[8] سورﮤ بقره، آیۀ 286.
[9] سورﮤ بقره، آیۀ 256.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
📚 کتابخانه انصار یمانی علیهالسلام
🕊
📎 دانلود مستقیم کتاب ⬆️
#شماره1049
✨
📗نام کتاب:
"روز حسین جلد اول "
✍نویسنده:
دکتر علاءالسالم
📠نوبت انتشار:
اول
📆 تاریخ انتشار:
1404 ه.ش
🌏 زبان کتاب:
ترجمه - فارسی
📄 تعداد صفحات:
471صفحه
✨
🧾 فهرست کتابها 👈 اینجا
✨
🔺 کتاب قبلی 👈 اینجا ⏮
🔻 کتاب…
📎 دانلود مستقیم کتاب ⬆️
#شماره1049
✨
📗نام کتاب:
"روز حسین جلد اول "
✍نویسنده:
دکتر علاءالسالم
📠نوبت انتشار:
اول
📆 تاریخ انتشار:
1404 ه.ش
🌏 زبان کتاب:
ترجمه - فارسی
📄 تعداد صفحات:
471صفحه
✨
🧾 فهرست کتابها 👈 اینجا
✨
🔺 کتاب قبلی 👈 اینجا ⏮
🔻 کتاب…
❤26👏9😢4