#شعر_شاعران_اشکوری
شاعر:
#حسین_آقائی
شب با همه ی
بلندیش
هنوز زانو زده ی پاییز است...
چرا که شب هنوز
دلتنگ پاییز است...
شب دلش بگیرد
اشک میشود بر روی گونه...
اما پاییز دلش بگیرد
سرد میشود
با رنگهایی از جنس نیاز...
شب پاییزیت
رنگارنگ
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
شاعر:
#حسین_آقائی
شب با همه ی
بلندیش
هنوز زانو زده ی پاییز است...
چرا که شب هنوز
دلتنگ پاییز است...
شب دلش بگیرد
اشک میشود بر روی گونه...
اما پاییز دلش بگیرد
سرد میشود
با رنگهایی از جنس نیاز...
شب پاییزیت
رنگارنگ
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
صدای موج دریای
تنهاییم سکوت شب
را شکست....
تا آنجا که فرشتگان
شب از فریاد دلم
فرشتگان صبح را
صدا میزنند...
عجب حکایتی شده این چند پاره گل.....
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
تنهاییم سکوت شب
را شکست....
تا آنجا که فرشتگان
شب از فریاد دلم
فرشتگان صبح را
صدا میزنند...
عجب حکایتی شده این چند پاره گل.....
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
چه شب سردی...
قهوه خوردن در
شب های سرد را
بیشتر دوست دارم...
غیر از چشمانم،
دلم هم بیدار میماند...
تا از سرما
یادش یخ نزند....
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
قهوه خوردن در
شب های سرد را
بیشتر دوست دارم...
غیر از چشمانم،
دلم هم بیدار میماند...
تا از سرما
یادش یخ نزند....
✍ #حسین_آقائی
کانال اشکور نگین ایران❤️
@yeelagh
دستان خدا چقدر
گرم هستند....
هر چه در تنهایی
سرد خویش
فرو میروی
گرمای دستانش دلت را
آسوده خاطر میکند...
میگوید:
من هستم...
خدایا آغوش گرمت را
همیشه میخواهم...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
گرم هستند....
هر چه در تنهایی
سرد خویش
فرو میروی
گرمای دستانش دلت را
آسوده خاطر میکند...
میگوید:
من هستم...
خدایا آغوش گرمت را
همیشه میخواهم...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
در دل شب با این
دل آشوب چه کنم...
قرار حرفایم را
با زبانی بسته
برایت سیاهه کرده ام...
دفتر عمر جوانی ام
صرف درد شد
کسی هم نیست
مرهم دستت دهد
لااقل آشوب دلت کم شود...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
دل آشوب چه کنم...
قرار حرفایم را
با زبانی بسته
برایت سیاهه کرده ام...
دفتر عمر جوانی ام
صرف درد شد
کسی هم نیست
مرهم دستت دهد
لااقل آشوب دلت کم شود...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
قطار شب ، بدون هیچ
توقفی سوت پایان راه را،
با بخار دهانش
با برفی نشسته بر ریل
سهیم میشود
و سوت قطار ما کی
وکجا
به صدا درآید، نمیدانم...
آری
زندگی با تمام سردی و گرمیش،
مشتری مداوم
فکر و خیال ماست
وهمیشه
حق با مشتری است...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
توقفی سوت پایان راه را،
با بخار دهانش
با برفی نشسته بر ریل
سهیم میشود
و سوت قطار ما کی
وکجا
به صدا درآید، نمیدانم...
آری
زندگی با تمام سردی و گرمیش،
مشتری مداوم
فکر و خیال ماست
وهمیشه
حق با مشتری است...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
این شبها را در کوچه ی
تنهاییم قدم میزنم...
تا شاید فرشته ای
دست دلم را بدست
معبود برساند...
حالم حال غریبیست
خبرش کرده اند که
میخواهند پیراهن یوسف
را بیاورند....
بازار یوسف فروشی
بد رونق گرفته...
یعقوب اگر میدانست
شرح حالش را به
دیوار هم نمیگفت....
کوچه ی تنهایی
صد شرف دارد به
مجلس زلیخا...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
تنهاییم قدم میزنم...
تا شاید فرشته ای
دست دلم را بدست
معبود برساند...
حالم حال غریبیست
خبرش کرده اند که
میخواهند پیراهن یوسف
را بیاورند....
بازار یوسف فروشی
بد رونق گرفته...
یعقوب اگر میدانست
شرح حالش را به
دیوار هم نمیگفت....
کوچه ی تنهایی
صد شرف دارد به
مجلس زلیخا...
✍ #حسین_آقائی
@yeelagh
به گمانم در شهر دگر
طبیبی نیست
که خوب کند حال دل
افسرده ی مردم این
کوی و برزن را
آتش بگیرد
تر و خشک با هم میسوزند
من سوختم
به پای آنکه نمی دانست
قاضی را با
«قاف» می نویسند
یا با «عین» عدالت...
✍ #حسین_آقائی
طبیبی نیست
که خوب کند حال دل
افسرده ی مردم این
کوی و برزن را
آتش بگیرد
تر و خشک با هم میسوزند
من سوختم
به پای آنکه نمی دانست
قاضی را با
«قاف» می نویسند
یا با «عین» عدالت...
✍ #حسین_آقائی
یلدای بی تو ،
کم می کند
یلدای عمر مرا ...
نفس های یلدا آن زمان
جان میدهد مرا
که تو در آن
دمیده باشی...
راستش را بخواهی
یلدای من تویی
نه این شب سیاه...
#حسین_آقائی
کم می کند
یلدای عمر مرا ...
نفس های یلدا آن زمان
جان میدهد مرا
که تو در آن
دمیده باشی...
راستش را بخواهی
یلدای من تویی
نه این شب سیاه...
#حسین_آقائی
چه زیباست که بگوییم
باران که خود
چشمه می سازد
و یا رود می شود
بر جان زمین
و یا میشود
،،حیان جان،،
بگوییم اشک خداست
بر گونه ی زمین...
اشکی که خدا ریخت
را مدام دیدیم ،
اما برای یاریش،
تسلای دلش،
قدم از قدم بر نداشتیم ...
هیچکس تاب دیدن
اشک عزیزش را ندارد،
براستی خدا چقدر عزیز است...؟
✍ #حسین_آقائی
باران که خود
چشمه می سازد
و یا رود می شود
بر جان زمین
و یا میشود
،،حیان جان،،
بگوییم اشک خداست
بر گونه ی زمین...
اشکی که خدا ریخت
را مدام دیدیم ،
اما برای یاریش،
تسلای دلش،
قدم از قدم بر نداشتیم ...
هیچکس تاب دیدن
اشک عزیزش را ندارد،
براستی خدا چقدر عزیز است...؟
✍ #حسین_آقائی
دستی که برای نفت
رنگی شد
جانی که برای گاز سوخت
آبی که تمام شد
خاکی که دگر
جانی برای نفس کشیدن ندارد براستی خدا
صبرش چقدر طول میکشد ؟
عمرا که به صبر خدا قد نمیدهد...
شاید زالوها ببینند...
خوردن خون کار آنهاست...
خونی از جنس مردم...
آری،این صفت زالو صفتان است
بجای نفت ،
خون می فروشند
خونی از جنس مردم...
خونی در شیشه شده ....
شیشه هایی از جنس طلا،
خونی که به قیمت طلا فروختند .. این ها را که گفتم دیده ای...؟
من دیده ام...
✍ #حسین_آقائی
رنگی شد
جانی که برای گاز سوخت
آبی که تمام شد
خاکی که دگر
جانی برای نفس کشیدن ندارد براستی خدا
صبرش چقدر طول میکشد ؟
عمرا که به صبر خدا قد نمیدهد...
شاید زالوها ببینند...
خوردن خون کار آنهاست...
خونی از جنس مردم...
آری،این صفت زالو صفتان است
بجای نفت ،
خون می فروشند
خونی از جنس مردم...
خونی در شیشه شده ....
شیشه هایی از جنس طلا،
خونی که به قیمت طلا فروختند .. این ها را که گفتم دیده ای...؟
من دیده ام...
✍ #حسین_آقائی