عباس وریج کاظمی
4.21K subscribers
406 photos
74 videos
209 files
428 links
عباس کاظمی هستم پژوهشگر حوزهٔ مطالعات فرهنگی. می‌توانید با لینک زیر با من در تماس باشید
@Abbasvarijkazemi
Download Telegram
♦️[در باره‌ی استادان دانش‌گاه] / ۱

✍️دکتر خیّام عبّاسی
۱۰ شهریور ۱۴۰۲

دکتر عباس کاظمی‌وریج در یادداشتی از اوضاع زندگی استادانِ اخراجی نوشته و توصیه کرده است که این ارج‌مندان هم از رنج‌های خود پس از اخراج بنویسند و هم قوی باشند.
به نظرم نه تنها استادان اخراج‌شده، زخم و ضربت‌خورده و قربانی شده بایستی از وضعیت پس از اخراج‌شان بگویند و بنویسند، که دیگران هم اگر تعهدی در خود احساس می‌کنند، و حتی دانشجویانی که شاهدان این ستم‌ها بوده‌اند، ضرورت دارد در این مورد بگویند و بنویسند.
در گروه‌های آموزشی علوم انسانی سه تیپ شخصیتی از اعضای هیأت‌علمی را می‌توان دسته‌بندی کرد. یک‌گروه را می‌توانم «کارمند»، «مستخدَم» و «عضو مؤسسه» بگویم. این‌گروه صرفاً نقش آموزشی دارند‌ و به‌عبارتی در نقش خود فرو نمی‌روند یا شاید به‌عللی تمایلی به فرو رفتن در نقش خود ندارند.‌ اصل مهم برای آن‌ها «پرستیژ» استادیّ دانشگاه در جامعه است. واحدهای موظفی را درس می‌دهند؛ پایان‌نامه‌های محوله را به سرانجام می‌رسانند؛ تدریس و راهنمایی را تنها انجام وظیفه می‌دانند و میزان یادگیری یا به‌روز بودن منابع درسی، حضور جدّی دانشجو در کلاس، اُفت آموزشی، پایین بودن نمرات آزمون‌ها، میزان علاقه‌مندی دانشجو به دانش، یأس و ناامیدی دانشجو، هدف دانشجو از تحصیل (یادگیری یا تنها اخذ مدرک)، وضعیت جامعه، آسیب‌های اجتماعی و مواردی مانند این‌ها برای‌شان یا فاقد اهمیّت است یا کمترین اهمیّت را دارند. اغلب این تیپ از اعضا، اوقات خود را بیشتر صرف فعالیّت‌های اقتصادی می‌کنند و در نتیجه، گفتن و نوشتن و تدریس در روند استادیّ‌شان ارزش ثانویّه دارند و اگر در دریافت حقوق و مزایا از دانشگاه خلل و اختلالی پیش بیاید، یا کم‌وبیشی باشد، نه اعتراض می‌کنند و نه بر زندگی‌شان تأثیر محسوسی دارد.
این گروه از وجه جهان‌بینی، ایدئولوژی و احساس مسئولیت هم محافظه‌کار هستند. در ساحل دور از دریا می‌خوابند تا خواب آب نبینند و اگر نسبت به وضعیت اقتصادی یا حتی آموزشی هم انتقادی داشته باشند، نه از منظر علمی و در عیان، بلکه به روش «دورهمی» و در خفا و در حلقۀ افراد مورد اعتماد، با رعایت همۀ جوانب! می‌گویند و می‌شنوند تا وقت بگذرد. کلاس‌های درس این گروه هم همیشه شلوغ است چون ویژگی مهم «استاد خوب» را دارند. نتایج ارزش‌یابی کلاس‌های درسی‌شان هم همیشه «خیلی خوب» از لیکرت دریافت می‌کنند. ناظران سیستم سیاسی هم از این عده، خاطر و خیال جمع دارند و اگر آنان را یار شاطر نمی‌شمرند باری بار خاطر هم نمی‌دانند. اگر قرار باشد میزی (بزرگ یا کوچک) به آنان واگذار بشود هم مشکلی بابت منفی بودن جواب استعلام‌ها ندارند. در نوشتن و چاپ مقاله هم اگر چیزی از پایان‌نامه‌های دانشجویی درآمد و «درد سر» نداشت، که شاهد مقصود در آغوش است، اگر نشد و درنیامد که آبی از آب نجنبیده است. این گروه در حضور بالادستان، مستمعِ منظم و تأیید کننده آنان هستند و در جمع پایین‌دستان، متکلم وحده و کاشفان نواقص آن‌ها.
گروه دوم درست بر عکس، می‌کوشند حد اقلّی از معیارهای علمی را (در آموزش و پژوهش) رعایت کنند. این است که نه کلاس شلوغ و نه تعدد پایان‌نامه دارند. تدریس برخی دروس برای آن‌ها ممنوع است؛ در منصب‌داری، پاسخ استعلام‌شان منفی است؛ فعالیّت اقتصادی بیرون از دانشگاه ندارند؛ بند ناف زندگی‌شان به حقوق دریافتی متصل است؛ نسبت به پس‌وپیشی دریافت حقوق و دیگر مشکلات دانشگاه اعتراض می‌کنند؛ جهان‌بینی و ایدئولوژی روشنی دارند و علی‌الاغلب در تقابل با سیستم‌های ناکارآمد و غیردموکراتیک مواجهۀ انتقادی دارند. این گروه را می‌توان «معلّم» و «پژوهش‌گر» نام داد.اکثریت این گروه، برچسبی سیاسی و اعتقادی از سوی گروه سوم و برخی از دانشجویانِ ناراضی از نمره خورده‌اند و سال‌های سال (چون جذامیانی که کاظمی به‌درستی تصوّر کرده است)، خون دل خورده و خاموش بوده‌اند.در میان این گروه، زیرگروهی هستند که به دو علّت متحمّل ستم‌دیده‌گی مضاعف شده‌اند. یک، زیرا شهرتی مانند مشاهیری چون سیّد جواد طباطبایی، نیک‌گهر، سروش، زارچی و ... ندارند؛ و دو زیرا در گروه‌های آموزشی شهرستان‌ها مشغول هستند و نسبت به «مرکز»، «پیرامونی» محسوب می‌شوند. البته پیرامونی شمردن این جمع، نتیجۀ نوع پندار همکاران مرکزنشینی است که به‌ویژه در حوزۀ جامعه‌شناسی که خود شاهد بوده‌ام،  نگاه برتری‌جویانه در دانایی خود دارند و هر همکار شهرستان‌نشینی را «جهان چندم» مرکز (که خود باشند) می‌دانند.

ادامه دارد. 👇👇👇


#عباسی
#دانش‌گاه

@NewHasanMohaddesi
👍8
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️[در باره‌ی استادان دانش‌گاه] / ۲

✍️دکتر خیّام عبّاسی
۱۰ شهریور ۱۴۰۲


به عنوان یک نمونه، عباس کاظمی کتابی از تجربه‌های زیستۀ کلاس‌های جامعه‌شناسی منتشر کرد. در این کتاب نامی از همکاران گروه‌های آموزشی بیرون از «مرکز» دیده نشد؛ گویی که چون فاصلۀ جغرافیایی زیادی با مرکز دارند، پس شایستگی و اهلیّت «گفتن» هم ندارند و حیف است اوقات عزیز مرکزنشینان صرف شنیدن از این «حاشیه‌نشینان» بشود. همین نگاه‌ (تأکید کنم که نه با این شدّت) بر پذیرش و داوری مقاله‌های حاشیه‌نشینان (باز تأکید کنم در اکثریت) مجلّات جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی حاکم است. من بارها مقالاتی از همکاران حاشیه‌ای‌شده را دیده‌ام که با مقالات مرکز ثقل «پای‌تخت» جامعه‌شناسی ایران برابری داشتند و متصدیّان مجلّات به‌راحتی آنها را قابل حتی داوری هم ندانسته بودند.

گروه سوم و کم‌تعداد، کسانی هستند که به‌جز داشتن ویژگی‌های گروه اول، «کارگزار» سیستم سیاسی در نقش «استاد» محسوب می‌شوند. این جمع،‌ مناصب اجرایی دانشگاه‌ها را به صورت گردشی در اختیار دارند و از حمایت‌های مادی و غیرمادی سازمان یا وزارتخانه هم برخوردار هستند. به کرّات دیده شده است که مثلاً یکی از این اعضا با مرتبۀ مربی، ریاست دانشکده را بر عهده دارد و برای تعدادی که رتبۀ «استاد تمام» دارند هم تکلیف تعیین می‌کنند. «کارگزار» بودن این عزیزان، تعهدی هم بر دوش‌شان نهاده است که در شناساندن «همکاران مسأله‌دار» یار دوازدهم سیستم حذف و پاک‌سازی باشند. صفت «مبلّغ» بیشتر بر این جمع قابل اطلاق است تا محقق یا معلّم.

گروه‌های اول و سوم، نه تهدیدی برای سیستم‌های درونی و بیرونی محسوب می‌شوند و نه همان سیستم‌ها آنان را تهدید می‌دانند؛ و پیدا است که درد و رنجی ندارند تا از کلمات شفابخش استفاده کنند و تجربۀ تلخی از تعلیق و حذف درس و اخراجی و تشکیل پرونده و تخطئه و توهین و... هم ندارند. اصلاً تجربه‌ای این‌چنینی ندارند، چه رسد به تلخ بودن آن!.

می‌توان به توصیۀ کاظمی گوش جان سپرد؛ یعنی گروه دوم و زیرگروه آن، از تجربیّات خود بگویند و بنویسند. اما چگونه «قوّی» وّ قدرتمند باشند و بمانند؟
این گروه شامل کسانی می‌شود که عمدتاً دورۀ میان‌سالی را طی می‌کنند و توان سرمایه‌گذاری خصوصی یا تبحر در فعالیّت اقتصادی دیگری ندارند، و تمام همّ‌وغمّ‌شان شغل و حرفۀ اصلی‌شان بوده است. اکثراً حتی مستأجر هستند؛ از حقوق ناچیز معلّمی هم پس‌اندازی برای‌شان نمانده؛ پیرامونی و حاشیه‌ای محسوب می‌شوند و علاوه بر ثروت و سرمایۀ اقتصادی، از شهرت نیز بی‌نصیب‌اند. با این ویژگی‌ها، چگونه قوی بمانند؟.
کاظمی به‌یقین متوجّه این نکته هست که امکانات و دسترسی‌هایی را که ساکنین تهران (همگان به‌طور عام و استادانِ اخراجی به‌طور خاص) دارند، مراکز استان‌ها یا شهرستان‌هایِ غیر از مراکز استان‌ها، ندارند؛ نه برای آموزش بیرون از دانشگاه و نه پژوهش و نه حتی برای نقد یک کتاب یا یک نمایش و تئاتر.این‌ها، «قربانیان خاموش و فراموش‌شده» هستند.

باری، می‌کوشیم قویّ و امیدوار باشیم و بمانیم. قرار داریم گرد قبلۀ یأس و ناامیدی طواف نکنیم. خوش‌بینی را بگسترانیم و به‌جای نفرینِ بر تاریکی، شمعی بگیرانیم. به آینده بدبین نباشیم؛ از تاریخ بیاموزیم؛ کلمات شفابخش را مرهم زخم‌ها کنیم؛ و گر «غم لشگر انگیزد که خون» علم و تعلیم و معلّمی را بریزد، به ساقی سخن و سطر بیاویزیم. امّا، در این‌جا که ماییم، هر آن‌چه سفت و سخت بود، هنوز سفت و سخت است و تا ذوب شدن و دود شدن واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی غیرعلمی و غیراخلاقی و غیرانسانی فاصله‌ای بسیار است. این‌جا، امید بستن به تغییرات را می‌دانیم؛ راه و روش تغییر دادن را نه به اندازۀ استادان دردمند، که اندکی آموخته‌ایم اما سرعت تغییرات بسیار کُند است آقای دکتر کاظمی؛ بسیار کُند و بطئ؛ چرا که نیروهای ارتجاعی و امکاناتِ مستظهر به سیاست و ایدئولوژی و سنت‌شان، ریشه سترگ و عمیق در تاریخ و فرهنگی دارند که از عنصر نقد تهی هستند. نقد که به گمان‌ام گام ابتدایی و ضروری تغییر و تحول است. «این‌جا هر روز، روز واقعه تکرار می‌شود».
در پایان و با این توصیف و با فرض وجود اراده‌هایی برای بقا و تغییر، مایل‌ام از هر خواننده‌ای بپرسم (به‌خصوص برای بقای زندگی اخراجی‌ها) که: «چه باید کرد؟».
نام بردن از کاظمی (که خود قربانی و آسیب‌دیدۀ دانشگاهی است) در این یادداشت به معنای تقصیر و قصور ایشان نیست. نام بردن از ایشان را احترام برای یادداشت دردمندانه‌اش در مورد «مسألۀ» «اخراجی‌ها» معنا کنید.


#عباسی
#دانش‌گاه

@NewHasanMohaddesi
👍12