Forwarded from Farnoudian Contemplations
از رنج #یورت
یک روزی، شانزده هفده سال قبل، داشتم از اتوبان همت میرفتم دانشگاه. تازه چند روز بود که یادگار باز شده بود. نزدیک شهرک غرب که رسیدیم ترافیک شد. متوجه خانم بیست و یکی دو سالهای شدم با مانتوی قهوهای و مقنعه مشکی که توی رنوی سبزی نشسته بود و داشت سعی میکرد که توی اتوبان نرم نرمک به سمت چپ بپیچد و مسیر همت را ادامه دهد. مشخصا تازه راننده شده بود و عصبی بودن را در قیافهاش میدیدی. راه دادم که برود و فکر کردم به روزهای اول رانندگی که چقدر توی تهران سختند. از ورودی شیخ فضلالله که گذشتیم، راه باز شد. با سرعت میرفتم به سمت یادگار که در لاین وسط اتوبان، پیکان سفید کثیف مدل پنجاه و سه چهاری دیدم که ماشین را گذاشته روی جک و دارد همان وسط لاستیک پنچر را عوض میکند. به سرعت پیچیدم چپ و "دیوانه"ای زیر لب گفتم، و احتمالا چند تا کلمه سنگینتر هم به همچنین. ناگهان زد به سرم که خانمی که توی رنوی سبز نشسته بود و الان با کمی فاصله پشت سر من است احتمالا قادر به کنترل ماشینش نیست. توی آینه نگاه کردم، به سرعت پیچید توی لاین چپ، ماشینش چرخید و پیکان پارک شده را دور زد و سر ماشین در خلاف جهت اتوبان قرار گرفت و با همان شدت با ماشینی که از لاین راست میآمد، تصادف کرد. کله به کله. کنار زدن و دنده عقب رفتن توی آن شرایط خطرناکترین کار ممکن بود، ولی سالهاست که دلم میخواهد بدانم خانم مانتو قهوهایِ مقنعه مشکی زنده است و سالم است یا نه.
بعد چند سالی گذشت و من آمدم این طرف آبی که تا توی رستورانی یک ذره آب میریخت زمین رویش یک علامت میزدند که اینجا لیز است و من میماندم که دیگر این جماعت هم شورش را درآوردهاند و دیگر برای زمین خیس که تابلو نمیزنند و باز چند سالی گذشت و من چند بار آموزش ایمنی صنعتی دیدم و باز چند سالی گذشت و چند بازرسی ایمنی رفتم و باز چند سالی گذشت و پروژهای بردم برای عوض کردن فرهنگ ایمنی یک شرکت بزرگ و کم کردن حوادث ایمنی و آنجا بود که تازه فهمیدم که این "ایمنی" و "ایمن" بودن یک سری قوانینی دارد ولی این قوانین باید بروند توی گوشت و خون و استخوان آدمیزاد تا نتیجه بدهند و هر کسی، هر یک نفری، باید مسوول ایمنی خودش و دیگران باشد. یعنی آن کارگری که برای چندرغاز پول دارد توی ساندویچ فروشی کار میکند باید بفهمد که نگذاشتن آن علامت "زمین لیز" ممکن است باعث شود لگن یک نفر بشکند، آن مدیرعامل شرکت هم باید همین را بفهمد و من مشتری هم به همچنین. اگر تابلو را ندیدم باید بروم بگویم که تابلو کجاست؟ فردا لگن کسی شکست و خانوادهای از داشتن نانآور محروم شدند و زندگی چند تا بچه و شاید چند نسل تا قیام قیامت عوض شد چه میکنید؟
چهار ماه دیگر من میشوم چهل ساله. بچه که بودم، توی ایران زمان جنگ، مردم کپسول گاز را میگرفتند و عدم نشت لولهها را با کبریت روشن چک میکردند. بهتر شدن وضع ایمنی در این سی و اندی سال به لطف همان یک ذره آموزش و همان "بچهها مواظب باشید" و چهار تا کلیپ کوتاه ایمنی است که اصول اولیه ایمنی را به بسیاری آموخته. #پلاسکو و #یورت ولی نشان میدهند که ما هنوز مخزن سوخت را طبقه بالای ساختمان پرجمعیت میگذاریم و بعد از هزاران سال که بشر استخراج زغالسنگ میکند هنوز نمیدانیم که خطر انباشت گاز در معدن زغالسنگ را چطور مدیریت کنیم. فصل انتخابات است، سوال کنیم که برای "اشاعه فرهنگ ایمنی" در این مملکت چه کردهاید و میکنید. بعد هم خودمان به موضوع حساس باشیم و هم دیگران را مسوول بدانیم و حسابها را نگهداریم. یک نیروگاهی پروژه داشتم روی آینههایش نوشته بود "شما دارید به مسوول ایمنی سایت ما نگاه میکنید." مسئولیت ایمنی با همه ماست.
@Farnoudian
Farnoudian@gmail.com
یک روزی، شانزده هفده سال قبل، داشتم از اتوبان همت میرفتم دانشگاه. تازه چند روز بود که یادگار باز شده بود. نزدیک شهرک غرب که رسیدیم ترافیک شد. متوجه خانم بیست و یکی دو سالهای شدم با مانتوی قهوهای و مقنعه مشکی که توی رنوی سبزی نشسته بود و داشت سعی میکرد که توی اتوبان نرم نرمک به سمت چپ بپیچد و مسیر همت را ادامه دهد. مشخصا تازه راننده شده بود و عصبی بودن را در قیافهاش میدیدی. راه دادم که برود و فکر کردم به روزهای اول رانندگی که چقدر توی تهران سختند. از ورودی شیخ فضلالله که گذشتیم، راه باز شد. با سرعت میرفتم به سمت یادگار که در لاین وسط اتوبان، پیکان سفید کثیف مدل پنجاه و سه چهاری دیدم که ماشین را گذاشته روی جک و دارد همان وسط لاستیک پنچر را عوض میکند. به سرعت پیچیدم چپ و "دیوانه"ای زیر لب گفتم، و احتمالا چند تا کلمه سنگینتر هم به همچنین. ناگهان زد به سرم که خانمی که توی رنوی سبز نشسته بود و الان با کمی فاصله پشت سر من است احتمالا قادر به کنترل ماشینش نیست. توی آینه نگاه کردم، به سرعت پیچید توی لاین چپ، ماشینش چرخید و پیکان پارک شده را دور زد و سر ماشین در خلاف جهت اتوبان قرار گرفت و با همان شدت با ماشینی که از لاین راست میآمد، تصادف کرد. کله به کله. کنار زدن و دنده عقب رفتن توی آن شرایط خطرناکترین کار ممکن بود، ولی سالهاست که دلم میخواهد بدانم خانم مانتو قهوهایِ مقنعه مشکی زنده است و سالم است یا نه.
بعد چند سالی گذشت و من آمدم این طرف آبی که تا توی رستورانی یک ذره آب میریخت زمین رویش یک علامت میزدند که اینجا لیز است و من میماندم که دیگر این جماعت هم شورش را درآوردهاند و دیگر برای زمین خیس که تابلو نمیزنند و باز چند سالی گذشت و من چند بار آموزش ایمنی صنعتی دیدم و باز چند سالی گذشت و چند بازرسی ایمنی رفتم و باز چند سالی گذشت و پروژهای بردم برای عوض کردن فرهنگ ایمنی یک شرکت بزرگ و کم کردن حوادث ایمنی و آنجا بود که تازه فهمیدم که این "ایمنی" و "ایمن" بودن یک سری قوانینی دارد ولی این قوانین باید بروند توی گوشت و خون و استخوان آدمیزاد تا نتیجه بدهند و هر کسی، هر یک نفری، باید مسوول ایمنی خودش و دیگران باشد. یعنی آن کارگری که برای چندرغاز پول دارد توی ساندویچ فروشی کار میکند باید بفهمد که نگذاشتن آن علامت "زمین لیز" ممکن است باعث شود لگن یک نفر بشکند، آن مدیرعامل شرکت هم باید همین را بفهمد و من مشتری هم به همچنین. اگر تابلو را ندیدم باید بروم بگویم که تابلو کجاست؟ فردا لگن کسی شکست و خانوادهای از داشتن نانآور محروم شدند و زندگی چند تا بچه و شاید چند نسل تا قیام قیامت عوض شد چه میکنید؟
چهار ماه دیگر من میشوم چهل ساله. بچه که بودم، توی ایران زمان جنگ، مردم کپسول گاز را میگرفتند و عدم نشت لولهها را با کبریت روشن چک میکردند. بهتر شدن وضع ایمنی در این سی و اندی سال به لطف همان یک ذره آموزش و همان "بچهها مواظب باشید" و چهار تا کلیپ کوتاه ایمنی است که اصول اولیه ایمنی را به بسیاری آموخته. #پلاسکو و #یورت ولی نشان میدهند که ما هنوز مخزن سوخت را طبقه بالای ساختمان پرجمعیت میگذاریم و بعد از هزاران سال که بشر استخراج زغالسنگ میکند هنوز نمیدانیم که خطر انباشت گاز در معدن زغالسنگ را چطور مدیریت کنیم. فصل انتخابات است، سوال کنیم که برای "اشاعه فرهنگ ایمنی" در این مملکت چه کردهاید و میکنید. بعد هم خودمان به موضوع حساس باشیم و هم دیگران را مسوول بدانیم و حسابها را نگهداریم. یک نیروگاهی پروژه داشتم روی آینههایش نوشته بود "شما دارید به مسوول ایمنی سایت ما نگاه میکنید." مسئولیت ایمنی با همه ماست.
@Farnoudian
Farnoudian@gmail.com