درد طرد عاطفی و صلیبی که میتوان فرو گذاشت
علی فیضی
وقتی آن که دوستش داریم، ما را دوست ندارد یا ترکمان میگوید، چه اتفاقی برای ما رخ میدهد؟ پاسخ هر فردی به این سوال متفاوت است و بود یا کمبود بسیاری از عوامل رشدی و مهارتهای زندگی در پاسخ به این سوال دخیلاند. به قول راس هریس –آموزگار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد- در این زمان شکاف واقعیت رخ میدهد: شکافی بین آنچه میخواهیم داشته باشیم و آنچه که داریم. شکافی که ترک یا طرد شدن از سوی محبوب میگشاید از آنجا که ارتباط حاکی از دوست داشتن و دوست داشته شدن مطلوب تقریباً همۀ انسانهاست، طوفانی هیجانی آغشته به افکاری دردناک دربارۀ محبوب و خودمان به راه میاندازد. طوفانی که دردناک است و درد افزاست. بسیاری از مواقع آن که ترک شده، صلیب طردشدگی بر دوش، بین غم از دست دادن، خشم از طرد شدن، و امید به وصال دوباره دور باطلی را میپیماید و ره پیمودن در این گمراهی، نشاط زندگی او را میکاهد. آنچه چنین فردی نیاز دارد روبهرو شدن با واقعیت، پذیرفتن درد این واقعیت، سوگواری به قصد خداحافظی، بخشیدن خود و محبوب از دست رفته و جستن راهی نو به سوی زندگی مطلوب و ممکن است، همان زندگی که گرفتاری در انکار شکاف واقعیت یا تلاش بیهوده در بستن این شکاف، آن را دور از دسترس نگه میدارد. بسیاری از انسانها در مواجهه با چنین دردی، با کوفتن میخ انکار، حمله به خود یا پرخاشگری به محبوب از دست رفته بر وجود خود، صلیب این ناکامی را تا مدتها بلکه تا آخرین نفس به دوش میکشند. چرا؟ چون از رویارویی با غم طرد شدن میهراسند؛ چون نجوایی زندگیکاه در گوششان میپیچد که روبهرو شدن با این درد، نابودگر است. گوش سپردن به این نجوا کوفتن میخی دیگربر روان و تن مجروح از ناکامی است. البته اگر تمامی دریچههای وجودمان را به نور حقیقت نبسته باشیم حتی این نجوا هم بهرهای از حقیقت برده است: آری چشم گشودن به درد طرد شدن نابودگر است اما نه نابودگر زندگی، که تخریبگر زندانی است که سنگ سنگ آن دروغهایی است که دربارۀ خود و محبوب از دست رفته بافته بودیم و حلقه در حلقۀ آن را با اصرار بر گردن خود نگاه داشتهایم: «تا او نیست زندگی هم ممکن نیست»، «شاید اگر تلاش کنم و بیش از پیش از خواستههایم بگذرم دوباره برگردد»، «من بی او هیچم»، «اکنون که او رفته دیگر هیچگاه طعم عشق را نخواهم چشید»، «رفتن او به معنای بیکفایتی من است»، «او ظالمی است بیوجدان که باید تقاص پس بدهد»، «این طرد شدن شاهد دیگری بود بر این که من از دوست داشتن و دوست داشته شدن ناتوانم» و ...
شرکت در فرایند رواندرمانی راهی برای رهایی از این بند خودساخته و گسلیدن آن است. راهی است برای این که نه تنها درد حضور در شکاف واقعیت را با شفقت به خود تاب بیاوریم؛ بلکه حتی از حضور در آن درسهایی برای بهتر زیستن بیاموزیم. گام برداشتن در این مسیر با همراهی انسانی مشفق و کاردان که حرفهاش رواندرمانی است شروع میشود، انسانی که همراهی با او توان چشم گشودن به درد و فراهم کردن فضایی برای آن در وجودمان را در ما میافزاید، سوگواری از سر شفقت برای محبوبی که نیست و شاید هرگز نبوده را ممکن میسازد و شجاعت صداقت با خود و زیستن ارزشمند را به ما برمیگرداند.
#شفقت_به_خود
#گسلش
#پذیرش_و_توجهآگاهی
#شجاعت_زیستن
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
علی فیضی
وقتی آن که دوستش داریم، ما را دوست ندارد یا ترکمان میگوید، چه اتفاقی برای ما رخ میدهد؟ پاسخ هر فردی به این سوال متفاوت است و بود یا کمبود بسیاری از عوامل رشدی و مهارتهای زندگی در پاسخ به این سوال دخیلاند. به قول راس هریس –آموزگار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد- در این زمان شکاف واقعیت رخ میدهد: شکافی بین آنچه میخواهیم داشته باشیم و آنچه که داریم. شکافی که ترک یا طرد شدن از سوی محبوب میگشاید از آنجا که ارتباط حاکی از دوست داشتن و دوست داشته شدن مطلوب تقریباً همۀ انسانهاست، طوفانی هیجانی آغشته به افکاری دردناک دربارۀ محبوب و خودمان به راه میاندازد. طوفانی که دردناک است و درد افزاست. بسیاری از مواقع آن که ترک شده، صلیب طردشدگی بر دوش، بین غم از دست دادن، خشم از طرد شدن، و امید به وصال دوباره دور باطلی را میپیماید و ره پیمودن در این گمراهی، نشاط زندگی او را میکاهد. آنچه چنین فردی نیاز دارد روبهرو شدن با واقعیت، پذیرفتن درد این واقعیت، سوگواری به قصد خداحافظی، بخشیدن خود و محبوب از دست رفته و جستن راهی نو به سوی زندگی مطلوب و ممکن است، همان زندگی که گرفتاری در انکار شکاف واقعیت یا تلاش بیهوده در بستن این شکاف، آن را دور از دسترس نگه میدارد. بسیاری از انسانها در مواجهه با چنین دردی، با کوفتن میخ انکار، حمله به خود یا پرخاشگری به محبوب از دست رفته بر وجود خود، صلیب این ناکامی را تا مدتها بلکه تا آخرین نفس به دوش میکشند. چرا؟ چون از رویارویی با غم طرد شدن میهراسند؛ چون نجوایی زندگیکاه در گوششان میپیچد که روبهرو شدن با این درد، نابودگر است. گوش سپردن به این نجوا کوفتن میخی دیگربر روان و تن مجروح از ناکامی است. البته اگر تمامی دریچههای وجودمان را به نور حقیقت نبسته باشیم حتی این نجوا هم بهرهای از حقیقت برده است: آری چشم گشودن به درد طرد شدن نابودگر است اما نه نابودگر زندگی، که تخریبگر زندانی است که سنگ سنگ آن دروغهایی است که دربارۀ خود و محبوب از دست رفته بافته بودیم و حلقه در حلقۀ آن را با اصرار بر گردن خود نگاه داشتهایم: «تا او نیست زندگی هم ممکن نیست»، «شاید اگر تلاش کنم و بیش از پیش از خواستههایم بگذرم دوباره برگردد»، «من بی او هیچم»، «اکنون که او رفته دیگر هیچگاه طعم عشق را نخواهم چشید»، «رفتن او به معنای بیکفایتی من است»، «او ظالمی است بیوجدان که باید تقاص پس بدهد»، «این طرد شدن شاهد دیگری بود بر این که من از دوست داشتن و دوست داشته شدن ناتوانم» و ...
شرکت در فرایند رواندرمانی راهی برای رهایی از این بند خودساخته و گسلیدن آن است. راهی است برای این که نه تنها درد حضور در شکاف واقعیت را با شفقت به خود تاب بیاوریم؛ بلکه حتی از حضور در آن درسهایی برای بهتر زیستن بیاموزیم. گام برداشتن در این مسیر با همراهی انسانی مشفق و کاردان که حرفهاش رواندرمانی است شروع میشود، انسانی که همراهی با او توان چشم گشودن به درد و فراهم کردن فضایی برای آن در وجودمان را در ما میافزاید، سوگواری از سر شفقت برای محبوبی که نیست و شاید هرگز نبوده را ممکن میسازد و شجاعت صداقت با خود و زیستن ارزشمند را به ما برمیگرداند.
#شفقت_به_خود
#گسلش
#پذیرش_و_توجهآگاهی
#شجاعت_زیستن
https://tttttt.me/thirdwaveofBehaviorTherapy
Telegram
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
این کانال با هدف معرفی و آموزش رواندرمانیهای متعلق به موج سوم رفتاردرمانی و کاربردهای فردی و اجتماعی آنها ایجاد شده است.