Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️در آفتِ ذهن « تکساحتی»🔻
🖋سهند ایرانمهر
پست اینستاگرامی #هانیه_توسلی در مورد مرگ گربه خانگیاش، همهمهی دیگری را در فضای مجازی براه انداخته است. طاعنان و ملامتیان و البته فحاشان بخاطر این عکس و نوشته بیمحابا بر وی تاختهاند.
برخی که مذهبیاند با یادآوری کاربرد اصلی نقش «مادر» و نشان دادن راه درست « زن» بودن با تکیه بر فرزندآوری و طباخی و ... و برخی هم از این باب که گرسنه و مفلوک الیماشاالله داریم اما خانم هنرمند در عزای گربهای، چنین و چنان است.
وقتی واقعه یا پدیدهای تبدیل به یک «مساله» میشود یعنی «باور» ی به چالش گرفتن شده است این نگاه امیلدورکیم است برخی نیز « نارسایی ذهنی» را منشاء بروز مساله میدانند یعنی جایی که امتناع فهم یک موضوع آن را به « مساله» تبدیل میکند.
در اینجا قصد ندارم که مثلا با یادآوری اینکه در برخی منابع دینی از علاقه پیامبر به گربه نوشتهاند و اینکه نقل شده:«باعث برکت است» یا گفتهاند که نام گربه مورد علاقه ایشان « معزه» بوده است، وجهی شرعی دست و پا کنم بلکه توجه عمدهام بر وجوه دیگر این ماجراست:
۱- بازتابهای منفی این چنینی به احساسات یک فرد نسبت به یک موجود زنده یا هرچیز دیگر در وهله اول عمومیت داشتن مطلقانگاری بخش عمده ما مردم نسبت به درستی انگارههایمان را نشان میدهد. در واقع بیشتر ما آدمیان چنین میپنداریم که نگاه و احساس ما به یک مقوله- که تابع تجربیات، آموزهها و ویژگیهای احساسی با فکری شخصی ماست- منقحترین و معقولانهترین نگاه است و عدم تطابق نگاه دیگری با تجربه شخصی ما، بیهیچ تردید، مضحک بودن احساس و نگاه وی را ثابت و مجوز هتک و فحاشی را نیز به ما میدهد.
به عبارت دیگر چون من تجربه مانوس بودن با یک گربه را نداشتهام ودر ذهنم گربه معادل تصویر کلیشهای موشگیری یا زبالهگردی است لاجرم احساسات جدی و غمگنانه یک فرد در قبال یک گربه را قبول نخواهم کرد و اگر او خود را « مامان» گربه میداند وظیفه دارم به او بفهمانم برای مامان شدن باید با یک انسان آمیزش کند و بچه آدمیزاد بزاید!
این مطلق انگاری و این ملزم دانستن دیگری یا دیگران به گام زدن در دنیای تجربهها و باورهای شخصی البته که ادبیاتی جز توهین نمییابد حال آنکه توسعه اجتماعی و فکر در گام اول نیازمند درکِ دنیای آدمیان و خاستگاههای ایجاد آن است ، این درک لزوما به معنی تایید یا رد آن یا حق و ناحق بودن نیست بلکه سازوکاری درست برای تمشیت به قاعده امور بشر و کاستن از آسیبهایی است که در پی این مطلقانگاریهای جبارانه در مقایسه ساحت فکری ما با دیگران صورت میگیرد و روح استعلا و تحَکُم را به جای همدلی، تقویت میکند. جامعه ای که احساس یک انسان به گربه را به تمسخر میگیرد بر خلاف تصویر ریاکارانهای که توجه به حال انسانها و نهحیوانات را یادآوری میکند، همین موضع تهاجمی را با آنهایی دارد که از حق انسانها صحبت میکنند!
نکته دیگر اینکه، احساسات یا تعلقات انسانها را باید در دنیای آنان و با نسبتهای اخلاقی که در ذهن دارند فهم کرد نه در مقیاس خود ساخته خویش. دلبستگی هانیه توسلی به یک گربه، راز کپرنشینی دانشآموزان بلوچ یا گرسنگی کودکان خیابانی را برملا نمیکند و وجود محرومیت و فقر به معنی آن نیست که هرشهروندی بواسطه دنبال کردن علاقمندیهای خود در صف متهمان نشسته است اینطور اگر باشد، کسی که تابلویی به دیوار آویخته و به آن احساس تعلق شدیدی دارد یا کتابو کتابخانهاش، انگشتریها، تمبرها یا هرچیز دیگری بخش عمده تمرکز و تعلقش را اشغال کرده، متهم بیخانمانیو محرومیت یک عده دیگر است.
نجات دیگران از محرومیت وظیفه تک تک انسانهاست اما نه با محروم کردن خود از تعلقات احساسی و... خود، بلکه با زنده نگه داشتن روح « شفقت» ومهرورزی به همه موجودات در گام اول و سپس پرداختن آن سهمی از توانایی ( مهارت، دانش، پول، اعتبار و ....) که میتواند بخشی از بنای عظیم « فقر» ( نه فقط به معنی گرسنگی بلکه اعم از فقر مادی و معنوی و فرهنگی) را در هم بشکند.
@sahandiranmehr
🖋سهند ایرانمهر
پست اینستاگرامی #هانیه_توسلی در مورد مرگ گربه خانگیاش، همهمهی دیگری را در فضای مجازی براه انداخته است. طاعنان و ملامتیان و البته فحاشان بخاطر این عکس و نوشته بیمحابا بر وی تاختهاند.
برخی که مذهبیاند با یادآوری کاربرد اصلی نقش «مادر» و نشان دادن راه درست « زن» بودن با تکیه بر فرزندآوری و طباخی و ... و برخی هم از این باب که گرسنه و مفلوک الیماشاالله داریم اما خانم هنرمند در عزای گربهای، چنین و چنان است.
وقتی واقعه یا پدیدهای تبدیل به یک «مساله» میشود یعنی «باور» ی به چالش گرفتن شده است این نگاه امیلدورکیم است برخی نیز « نارسایی ذهنی» را منشاء بروز مساله میدانند یعنی جایی که امتناع فهم یک موضوع آن را به « مساله» تبدیل میکند.
در اینجا قصد ندارم که مثلا با یادآوری اینکه در برخی منابع دینی از علاقه پیامبر به گربه نوشتهاند و اینکه نقل شده:«باعث برکت است» یا گفتهاند که نام گربه مورد علاقه ایشان « معزه» بوده است، وجهی شرعی دست و پا کنم بلکه توجه عمدهام بر وجوه دیگر این ماجراست:
۱- بازتابهای منفی این چنینی به احساسات یک فرد نسبت به یک موجود زنده یا هرچیز دیگر در وهله اول عمومیت داشتن مطلقانگاری بخش عمده ما مردم نسبت به درستی انگارههایمان را نشان میدهد. در واقع بیشتر ما آدمیان چنین میپنداریم که نگاه و احساس ما به یک مقوله- که تابع تجربیات، آموزهها و ویژگیهای احساسی با فکری شخصی ماست- منقحترین و معقولانهترین نگاه است و عدم تطابق نگاه دیگری با تجربه شخصی ما، بیهیچ تردید، مضحک بودن احساس و نگاه وی را ثابت و مجوز هتک و فحاشی را نیز به ما میدهد.
به عبارت دیگر چون من تجربه مانوس بودن با یک گربه را نداشتهام ودر ذهنم گربه معادل تصویر کلیشهای موشگیری یا زبالهگردی است لاجرم احساسات جدی و غمگنانه یک فرد در قبال یک گربه را قبول نخواهم کرد و اگر او خود را « مامان» گربه میداند وظیفه دارم به او بفهمانم برای مامان شدن باید با یک انسان آمیزش کند و بچه آدمیزاد بزاید!
این مطلق انگاری و این ملزم دانستن دیگری یا دیگران به گام زدن در دنیای تجربهها و باورهای شخصی البته که ادبیاتی جز توهین نمییابد حال آنکه توسعه اجتماعی و فکر در گام اول نیازمند درکِ دنیای آدمیان و خاستگاههای ایجاد آن است ، این درک لزوما به معنی تایید یا رد آن یا حق و ناحق بودن نیست بلکه سازوکاری درست برای تمشیت به قاعده امور بشر و کاستن از آسیبهایی است که در پی این مطلقانگاریهای جبارانه در مقایسه ساحت فکری ما با دیگران صورت میگیرد و روح استعلا و تحَکُم را به جای همدلی، تقویت میکند. جامعه ای که احساس یک انسان به گربه را به تمسخر میگیرد بر خلاف تصویر ریاکارانهای که توجه به حال انسانها و نهحیوانات را یادآوری میکند، همین موضع تهاجمی را با آنهایی دارد که از حق انسانها صحبت میکنند!
نکته دیگر اینکه، احساسات یا تعلقات انسانها را باید در دنیای آنان و با نسبتهای اخلاقی که در ذهن دارند فهم کرد نه در مقیاس خود ساخته خویش. دلبستگی هانیه توسلی به یک گربه، راز کپرنشینی دانشآموزان بلوچ یا گرسنگی کودکان خیابانی را برملا نمیکند و وجود محرومیت و فقر به معنی آن نیست که هرشهروندی بواسطه دنبال کردن علاقمندیهای خود در صف متهمان نشسته است اینطور اگر باشد، کسی که تابلویی به دیوار آویخته و به آن احساس تعلق شدیدی دارد یا کتابو کتابخانهاش، انگشتریها، تمبرها یا هرچیز دیگری بخش عمده تمرکز و تعلقش را اشغال کرده، متهم بیخانمانیو محرومیت یک عده دیگر است.
نجات دیگران از محرومیت وظیفه تک تک انسانهاست اما نه با محروم کردن خود از تعلقات احساسی و... خود، بلکه با زنده نگه داشتن روح « شفقت» ومهرورزی به همه موجودات در گام اول و سپس پرداختن آن سهمی از توانایی ( مهارت، دانش، پول، اعتبار و ....) که میتواند بخشی از بنای عظیم « فقر» ( نه فقط به معنی گرسنگی بلکه اعم از فقر مادی و معنوی و فرهنگی) را در هم بشکند.
@sahandiranmehr