Forwarded from همپیشاني
نه مثل بسیاری! #مثل_خودم! به آقای #روحانی رای میدهم؟
استدلالها برای رای دادن به کسی به اندازه تعداد افراد گوناگون و متنوع است. یک کاسه کردن رایها، در کاسۀ رای به اصولگرایی یا اصلاحطلبی به رسمیت نشناختن استقلال فکری و #خودآیینی دیگران است. پذیرش و احترام به خودآیینی شهروندان یک جامعه ایجاب میکند که هر یک از آنان را، علیرغم همراهی با یک دسته و حزب سیاسی، یک «مجموعه تک عضوی» بدانیم و به احترام فردیتها، در بهکار گرفتن «افعال جمع» احتیاط کنیم. راه رشد فرهنگی ما از مسیر پذیرش این فردیت و خودآیینی فرهنگی میگذرد. با این مقدمه، من، همچون قطرهای از دریای سیاستورزی کشورم به سخن میآیم، پرچم باورهایم را بالا می برم و مخالف و موافقم را به #آیینگی و نقد خردمندانه باورهایم دعوت میکنم. پیش از بیان دلایل رایام به آقای روحانی باید دو مقدمه فرهنگی دیگر بگویم:
نخست؛ انتخاب رئیس جمهور مهمترین وظایف اجتماعی و سیاسی ما نیست.
در کشور ما مراکز قدرت و تصمیم¬گیری متعدد است. قوه مجریه تنها یکی از آنهاست. مشارک کامل سیاسی این است که دربارۀ همه این مراکز قدرت حساسیت و نیکخواهی داشته باشیم. برای مثال فرض کنید که انتخاب رئیس قوه قضائیه نیز با رای مردم بود. طبیعتا بسیاری از ما با جدیت به دنبال انتخاب نامزد اصلح بودیم و در اینباره اهتمام میورزیدیم. اما اکنون، قوه قضاء را در معادلات تحولخواهی خود، کمتر، حساب میکنیم و این دستگاه قدرتمند و دارای اختیارات قانونی بسیار را در کانون توجهات و مطالبات خود قرار نمیدهیم. به یاد بیاورید که این یک قاضی بود که فرمان سبکسرانه ترامپ درباره ممنوعیت مهاجرت برخی اتباع خارجی را بر خلاف قوانین ایالات متحده تشخیص داد و بازی خطراک او را باطل کرد. اکنون اگر فکر میکنید با رای آوردن رقیب شما، کشور به سمت اصلاح نمیرود به خود نهیب بزنید که اگر قوه قضائیه مقتدر و ذکاوتمندی داشته باشیم هیچگاه هزینه¬های ملی و جبران ناپذیر متحمل نمیشویم و با این محاسبه در انتخابات ریاست جمهوری با آرامش و متانت بیشتری عمل میکنیم و قوای فرهنگی و نظارتی خود را به نسب مساوی میان همه کانونهای قدرت و اثرگذاری تقسیم کنیم.
دوم، ما ( درکل) با کمبود نیروی انسانی راهگشا مواجهیم.
به نماینده هر حزب و جناحی رای دهیم، نباید درباره یک واقعیت مهم بیتفاوت باشیم و آن اینکه ما در کل، به نسبت جمعیت و به اندازه بزرگی و حجم مشکلاتمان نیروی انسانی کارگشا نداریم. (اگر داشتیم که این همه مشکل نداشتیم!) «#کارگشایی» صفتی است که برخورداری از آن نیازمند یک فرهنگِ پیشرو در زمینه تربیت جوانانی خلاق، فکور، واقعگرا، اهل تعامل، مدارا و همدلی، پیگیر، متعهد به قوانین اخلاقی، دستکم تا حدی از خود گذشته و کارآمد و قویدست است. در کشوری که امر سیاسی بر امر آموزش، بر امر فرهنگ، بر امر تربیت (در موارد بسیاری) تقدم دارد و گاه و بیگاه، در مقیاس کوچک و بزرگ، «حقیقت» به پای «مصلحت»، «آبروداری» و «شعار زدگی» ذبح میشود، نمیتوانیم انتظار تربیت چنین جوانانی را برای مدیریت کشور داشته باشیم. در این حال، باید به این نتیجه منطقی تن دهیم که هر حزب و جناحی حاکم شود، تقریبا دستانش خالی است و با مساله فقر نیروی انسانی -و در نتیجه رشد قارچگونۀ میانمایگان سیاسی- روبروست. به نظر من در این حال ما باید این وظیفه را برخود فرض بدانیم که در مقام اجرا و در فردای اعلام نتایج انتخابات، با جناح و گروه پیروز با حفظ استقلالهای نظری و فکریمان همدلانه همکاری کنیم؛ گفتوگو نماییم؛ کناره¬گیری و لجبازی نکنیم و خلوصِ نیت خود را در راستای آبادی ایران و عزت مردمانمان اثبات نماییم. اگر در این آزمون پیروز شویم به یقین، موفقیت بزرگتری از موفقیت در انتخابات کسب کردهایم و در مشق دموکراسی و توسعه پایدار درخشانتر ظاهر شدهایم.
مقدمههای من تمام شد. چرا به روحانی رای میدهم؟ نخستین دلیلم این است که تجربه سیاسی و اجرایی او از دیگر رقبا قوی-تر است. روحانی بیشتر مسئولیتهای دولتی از قبیل نمایندگی مجلس، عضویت در مجلس خبرگان رهبری و ریاست شورای عالی امنیت ملی کشور و بالاخره یک دوره ریاست جمهوری را تجربه کرده و در جمع نامزدهای رقیب کسی به مانند او داری این سابقه و تجربه نیست. درست است که صرف داشتن سمتهای مختلف و تجربه طولانی مساوی مهارت و شایستگی وافی نیست اما دانستههای من درباره «هوش و عقل عملی» چنین میگوید که مهمترین آموزگار «عقل عملی»، تجربه، واقعیت و زورآزماییهای واقعی قبلی است.
استدلالها برای رای دادن به کسی به اندازه تعداد افراد گوناگون و متنوع است. یک کاسه کردن رایها، در کاسۀ رای به اصولگرایی یا اصلاحطلبی به رسمیت نشناختن استقلال فکری و #خودآیینی دیگران است. پذیرش و احترام به خودآیینی شهروندان یک جامعه ایجاب میکند که هر یک از آنان را، علیرغم همراهی با یک دسته و حزب سیاسی، یک «مجموعه تک عضوی» بدانیم و به احترام فردیتها، در بهکار گرفتن «افعال جمع» احتیاط کنیم. راه رشد فرهنگی ما از مسیر پذیرش این فردیت و خودآیینی فرهنگی میگذرد. با این مقدمه، من، همچون قطرهای از دریای سیاستورزی کشورم به سخن میآیم، پرچم باورهایم را بالا می برم و مخالف و موافقم را به #آیینگی و نقد خردمندانه باورهایم دعوت میکنم. پیش از بیان دلایل رایام به آقای روحانی باید دو مقدمه فرهنگی دیگر بگویم:
نخست؛ انتخاب رئیس جمهور مهمترین وظایف اجتماعی و سیاسی ما نیست.
در کشور ما مراکز قدرت و تصمیم¬گیری متعدد است. قوه مجریه تنها یکی از آنهاست. مشارک کامل سیاسی این است که دربارۀ همه این مراکز قدرت حساسیت و نیکخواهی داشته باشیم. برای مثال فرض کنید که انتخاب رئیس قوه قضائیه نیز با رای مردم بود. طبیعتا بسیاری از ما با جدیت به دنبال انتخاب نامزد اصلح بودیم و در اینباره اهتمام میورزیدیم. اما اکنون، قوه قضاء را در معادلات تحولخواهی خود، کمتر، حساب میکنیم و این دستگاه قدرتمند و دارای اختیارات قانونی بسیار را در کانون توجهات و مطالبات خود قرار نمیدهیم. به یاد بیاورید که این یک قاضی بود که فرمان سبکسرانه ترامپ درباره ممنوعیت مهاجرت برخی اتباع خارجی را بر خلاف قوانین ایالات متحده تشخیص داد و بازی خطراک او را باطل کرد. اکنون اگر فکر میکنید با رای آوردن رقیب شما، کشور به سمت اصلاح نمیرود به خود نهیب بزنید که اگر قوه قضائیه مقتدر و ذکاوتمندی داشته باشیم هیچگاه هزینه¬های ملی و جبران ناپذیر متحمل نمیشویم و با این محاسبه در انتخابات ریاست جمهوری با آرامش و متانت بیشتری عمل میکنیم و قوای فرهنگی و نظارتی خود را به نسب مساوی میان همه کانونهای قدرت و اثرگذاری تقسیم کنیم.
دوم، ما ( درکل) با کمبود نیروی انسانی راهگشا مواجهیم.
به نماینده هر حزب و جناحی رای دهیم، نباید درباره یک واقعیت مهم بیتفاوت باشیم و آن اینکه ما در کل، به نسبت جمعیت و به اندازه بزرگی و حجم مشکلاتمان نیروی انسانی کارگشا نداریم. (اگر داشتیم که این همه مشکل نداشتیم!) «#کارگشایی» صفتی است که برخورداری از آن نیازمند یک فرهنگِ پیشرو در زمینه تربیت جوانانی خلاق، فکور، واقعگرا، اهل تعامل، مدارا و همدلی، پیگیر، متعهد به قوانین اخلاقی، دستکم تا حدی از خود گذشته و کارآمد و قویدست است. در کشوری که امر سیاسی بر امر آموزش، بر امر فرهنگ، بر امر تربیت (در موارد بسیاری) تقدم دارد و گاه و بیگاه، در مقیاس کوچک و بزرگ، «حقیقت» به پای «مصلحت»، «آبروداری» و «شعار زدگی» ذبح میشود، نمیتوانیم انتظار تربیت چنین جوانانی را برای مدیریت کشور داشته باشیم. در این حال، باید به این نتیجه منطقی تن دهیم که هر حزب و جناحی حاکم شود، تقریبا دستانش خالی است و با مساله فقر نیروی انسانی -و در نتیجه رشد قارچگونۀ میانمایگان سیاسی- روبروست. به نظر من در این حال ما باید این وظیفه را برخود فرض بدانیم که در مقام اجرا و در فردای اعلام نتایج انتخابات، با جناح و گروه پیروز با حفظ استقلالهای نظری و فکریمان همدلانه همکاری کنیم؛ گفتوگو نماییم؛ کناره¬گیری و لجبازی نکنیم و خلوصِ نیت خود را در راستای آبادی ایران و عزت مردمانمان اثبات نماییم. اگر در این آزمون پیروز شویم به یقین، موفقیت بزرگتری از موفقیت در انتخابات کسب کردهایم و در مشق دموکراسی و توسعه پایدار درخشانتر ظاهر شدهایم.
مقدمههای من تمام شد. چرا به روحانی رای میدهم؟ نخستین دلیلم این است که تجربه سیاسی و اجرایی او از دیگر رقبا قوی-تر است. روحانی بیشتر مسئولیتهای دولتی از قبیل نمایندگی مجلس، عضویت در مجلس خبرگان رهبری و ریاست شورای عالی امنیت ملی کشور و بالاخره یک دوره ریاست جمهوری را تجربه کرده و در جمع نامزدهای رقیب کسی به مانند او داری این سابقه و تجربه نیست. درست است که صرف داشتن سمتهای مختلف و تجربه طولانی مساوی مهارت و شایستگی وافی نیست اما دانستههای من درباره «هوش و عقل عملی» چنین میگوید که مهمترین آموزگار «عقل عملی»، تجربه، واقعیت و زورآزماییهای واقعی قبلی است.