هزار گل اگرم هست ، هر هزار تویی
گل اند اگر همه اینان ، همه بهار تویی
به گرد حُسن تو هم ، این دویدگان نرسند
پیاده اند حریفان و شهسوار تویی
زلال چشمه جوشیده از دل سنگی
الا که آینه صبحِ بی غبار تویی
دلم هوای تو دارد ، هوای زمزمه ات
بخوان که جاری آواز جویبار تویی
به کار دوستی ات بی غشم ، بسنج مرا
به سنگ خویش که عالی ترین عیار تویی
سواد زیستن را ، ز نقش تذهیبت
به جلوه آر که خورشید زرنگار تویی
نه هر حریف شبانه ، نشان یاری داشت
بدان نشانه که من دانم و تو ، یار تویی
برای من ، تو زمانی ، نه روز و شب آری
که دیگران گذرانند و ماندگار تویی
تو جلوه ابدیت به لحظه می بخشی
که من هنوزم و در من همیشه وار تویی
#حسین_منزوى
@takbeyte_nab c🌙
گل اند اگر همه اینان ، همه بهار تویی
به گرد حُسن تو هم ، این دویدگان نرسند
پیاده اند حریفان و شهسوار تویی
زلال چشمه جوشیده از دل سنگی
الا که آینه صبحِ بی غبار تویی
دلم هوای تو دارد ، هوای زمزمه ات
بخوان که جاری آواز جویبار تویی
به کار دوستی ات بی غشم ، بسنج مرا
به سنگ خویش که عالی ترین عیار تویی
سواد زیستن را ، ز نقش تذهیبت
به جلوه آر که خورشید زرنگار تویی
نه هر حریف شبانه ، نشان یاری داشت
بدان نشانه که من دانم و تو ، یار تویی
برای من ، تو زمانی ، نه روز و شب آری
که دیگران گذرانند و ماندگار تویی
تو جلوه ابدیت به لحظه می بخشی
که من هنوزم و در من همیشه وار تویی
#حسین_منزوى
@takbeyte_nab c🌙
🔹روز جهانی زمینشناس( اولین یکشنبه آوریل ) را به تمامی فعالان عرصه علوم زمین خاصه زمین شناسان عزیز تبریک عرض میکنم.
با آرزوی بهترینها برای زمین شناسی و تمامی زمین شناسان💐
روزت مبارک برادر عزیزم ،سروش مهربانم♥️
با آرزوی بهترینها برای زمین شناسی و تمامی زمین شناسان💐
روزت مبارک برادر عزیزم ،سروش مهربانم♥️
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟
گفت: پژمردگیش را نتوانم نگریست
من اگر از روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان، دگر عمرش فانی است
همه محکوم به مرگند، چه انسان، چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقی است!
گریه ی باغ از آن بود که او می دانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود
می رود عمر، ولی خنده به لب باید زیست
@takbeyte_nab c🌙
#فریدون_مشیری
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟
گفت: پژمردگیش را نتوانم نگریست
من اگر از روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان، دگر عمرش فانی است
همه محکوم به مرگند، چه انسان، چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقی است!
گریه ی باغ از آن بود که او می دانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود
می رود عمر، ولی خنده به لب باید زیست
@takbeyte_nab c🌙
#فریدون_مشیری
بر تنم بگستران
گیسوانت را
همچون نخلستان های انبوه...
این "بحر طویل"
مَدهوشم می کند ؛
من کُهنه پرست نیستم،
فقط از بوی قهوه
و طعم زنجبیل خوشم می آید!
"شانه" سفر می کند
بر موهایت
قلب من با او ؛
هِجرت ،
سوزان ترین رویای من است...
#نزار_قبانی
@takbeyte_nab c🌙
گیسوانت را
همچون نخلستان های انبوه...
این "بحر طویل"
مَدهوشم می کند ؛
من کُهنه پرست نیستم،
فقط از بوی قهوه
و طعم زنجبیل خوشم می آید!
"شانه" سفر می کند
بر موهایت
قلب من با او ؛
هِجرت ،
سوزان ترین رویای من است...
#نزار_قبانی
@takbeyte_nab c🌙
گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر ِ مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
مست مستم ، مشکن قدر خود ای پنجهی غم
من به میخانهام امشب تو برو جای دگر
چه به میخانه چه محراب حرامم باشد
گر بهجز عشق توام هست تمنای دگر
تا روم از پی یار دگری میباید
جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر
نشینده است گلی بوی تو ای غنچه ناز
بوده ام ورنه بسی همدم گلهای دگر
تو سیه چشم چو آیی به تماشای چمن
نگذاری به کسی چشم تماشای دگر
باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز
اوستادان و فزودند معمای دگر
این قفس را نبود روزنی ای مرغ پریش
آرزو ساخته بستانِ طرب زای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا که در آن
میتوان کرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زیباصنم اینقدر جفا زیبا نیست
گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر
مِی فروشان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر
#عماد_خراسانی
@takbeyte_nab c🌙
باز کن ساقی مجلس سر ِ مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
مست مستم ، مشکن قدر خود ای پنجهی غم
من به میخانهام امشب تو برو جای دگر
چه به میخانه چه محراب حرامم باشد
گر بهجز عشق توام هست تمنای دگر
تا روم از پی یار دگری میباید
جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر
نشینده است گلی بوی تو ای غنچه ناز
بوده ام ورنه بسی همدم گلهای دگر
تو سیه چشم چو آیی به تماشای چمن
نگذاری به کسی چشم تماشای دگر
باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز
اوستادان و فزودند معمای دگر
این قفس را نبود روزنی ای مرغ پریش
آرزو ساخته بستانِ طرب زای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا که در آن
میتوان کرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زیباصنم اینقدر جفا زیبا نیست
گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر
مِی فروشان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر
#عماد_خراسانی
@takbeyte_nab c🌙
بعضی ترانه ها را
می توان بارها و بارها گوش داد...
بعضی انسان ها را می توان بارها و بارها
دوست داشت...
@takbeyte_nab c🌙
#ایلهان_برک
می توان بارها و بارها گوش داد...
بعضی انسان ها را می توان بارها و بارها
دوست داشت...
@takbeyte_nab c🌙
#ایلهان_برک
بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل ، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هَزار می آید
طرب میانهی خوش نیست با منش ، چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می آید
دلِ چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بوَد آن گه که یار می آید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می آید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می آید
دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده ی من بی تو خار می آید
@takbeyte_nab c🌙
#هوشنگ_ابتهاج
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل ، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هَزار می آید
طرب میانهی خوش نیست با منش ، چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می آید
دلِ چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بوَد آن گه که یار می آید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می آید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می آید
دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده ی من بی تو خار می آید
@takbeyte_nab c🌙
#هوشنگ_ابتهاج