به‌ جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

ترسم که به ناکامی من رشک برد چرخ
و آنهم به من سوخته خرمن نگذارد
#آقامحمد_امینا
@takbayti

بر چین بساط ای گل رعنا، از این چمن
ما را دو دل، بهار و خزان تو می کند

#دانش_مشهدی
@takbayti

دروغست "آشنایی روشنائی" هان مکن باور
سیه شد روزگارم تا نگاه آشنا دیدم

#کلیم_کاشانی
@takbayti

شعر من و مرگ فقرا، ننگ بزرگان
این هر سه متاعی است که آوازه ندارد

#ترابی_فارسی_جهرمی
@takbayti

افتاده‌اند، از ره افتادگی به دور

یا رب به خویش‌گمشدگان را هدایتی

#واعظ_قزوینی
@takbayti

در حیرتم که بهر چه بردی ز دست من
آن دل که هیچ پیش تواش اعتبار نیست

#مظهر
@takbayti

عقل کل با عشق می گوید که بر من رحم کن
زورمندان پنجه با افتادگان کم می زنند

#جلال_الدین_عضد
@takbayti

مرهم نکرد ریش مرا پند دوستان
و اندر دلم جراحت گفتارشان بماند

#امیرخسرو_دهلوی
@takbayti

بتوان ز غبار خاطر من
تعمیر خرابه جهان کرد

#اوجی
@takbayti

سیراب اشک خویشتنم در خزان عمر
نخل فتاده منتظر نوبهار نیست!

#کنی_پور(مستی)
@takbayti

گر گدای ژنده پوشم جای ننگ و عیب نیست
کهنه می بندند بر نخلی که صاحب حرمت است

#پارسا_تویسرکانی
@takbayti

اینجا همه هر لحظه می پرسند:
"حالت چطور است؟"
اما کسی یک بار از من نپرسید
"بالت..."

#قیصر_امین_پور
@takbayti

گرچه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنوز
می‌نمایم این‌چنین وحشی ولی رامم هنوز

#وحشی_بافقی
@takbayti

ره بیدادگران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران

#استاد_شهریار
@takbayti

وقت پیری ز جهان عیش جوانی مطلب
هیچ کس بوی بهاران ز خزان نشنیده ست
#تاثیر_تبریزی
@takbayti

ز سعی اگر همه ناخن شوی، چه خواهی کرد
گره به رشته ی تدبیر محکم افتاده ست
#صائب_تبریزی
@takbayti

گرفتم نوبهار آمد، چه دارد گل در این گلشن
همان آیینه دار وحشت پار است امسالش
#بیدل_دهلوی
@takbayti

پیری و طفل مزاجی بهم آمیخته‌ایم
تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما

#صائب_تبریزی
@takbayti

من نه پیرسال و ماهم گرسپیدم موی بینی
حسرت زلف سیاهی درجوانی کرده پیرم

#فرصت_شیرازی
@takbayti