زن نیست، یک بنفشِ یواش است
و یک سکوتِ گوشخراش است
معجون ناامیدی و کاش است
در گیجیِ ضمیرِ خودآگاه
زن نیست، مرد نیست، عجیب است
یک آرزوی روی صلیب است
یک مشت سنگ داخل جیب است
افتاده یک شب از وسط ماه
زن-مرد نیست، جنسیتش باد
و پوستش از آهن و فولاد
ذهنش شبیه ماهیِ آزاد
که حبس مانده داخل یک چاه
رد کرده مرزهای بدن را
جر داده پیشفرضِ «شدن» را
کوتاه کرده سایهی زن را
از پشت پای یک «منِ» خودخواه
یک پرتگاه در ته دنیاست
آتشفشانِ داخل دریاست
یک گور دستهجمعی تنهاست
یک شعر منتهی شده به «آه»
#فاطمه_اختصاری
و یک سکوتِ گوشخراش است
معجون ناامیدی و کاش است
در گیجیِ ضمیرِ خودآگاه
زن نیست، مرد نیست، عجیب است
یک آرزوی روی صلیب است
یک مشت سنگ داخل جیب است
افتاده یک شب از وسط ماه
زن-مرد نیست، جنسیتش باد
و پوستش از آهن و فولاد
ذهنش شبیه ماهیِ آزاد
که حبس مانده داخل یک چاه
رد کرده مرزهای بدن را
جر داده پیشفرضِ «شدن» را
کوتاه کرده سایهی زن را
از پشت پای یک «منِ» خودخواه
یک پرتگاه در ته دنیاست
آتشفشانِ داخل دریاست
یک گور دستهجمعی تنهاست
یک شعر منتهی شده به «آه»
#فاطمه_اختصاری
ای که می دانی ندارم
غیر درگاهت پناهی...
دیگر از من بر مگردان
روی خود ، گاهی نگاهی....
#اخوان_ثالث
#شبتون_بخیر_و_غمتون_نیز_هم
غیر درگاهت پناهی...
دیگر از من بر مگردان
روی خود ، گاهی نگاهی....
#اخوان_ثالث
#شبتون_بخیر_و_غمتون_نیز_هم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به چنگ اورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغر های خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را...
#فاضل_نظری
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغر های خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را...
#فاضل_نظری
بهشت ...
همین جاست ...
جایی که سر روی سینه ات
فرود بیاید و صدای
ضربان قلبت بشود نبض بودن هایم....!!!
#حمیدرضا_عبداللهی
همین جاست ...
جایی که سر روی سینه ات
فرود بیاید و صدای
ضربان قلبت بشود نبض بودن هایم....!!!
#حمیدرضا_عبداللهی
.
نه شبم به صبح میرسد،
نه صدایم به گوشت میرسد،
و نه نگاهم به نگاهت...
در پسِ شبهایم شبی دیگر است و پاسخ فریادم؛ سکوتی عمیق،
اما نگاهم به چشمهای توست!!،
حیف که عکسِ در قاب احساس را نمیفهمد....!!!
#علی_سید_صالحی
نه شبم به صبح میرسد،
نه صدایم به گوشت میرسد،
و نه نگاهم به نگاهت...
در پسِ شبهایم شبی دیگر است و پاسخ فریادم؛ سکوتی عمیق،
اما نگاهم به چشمهای توست!!،
حیف که عکسِ در قاب احساس را نمیفهمد....!!!
#علی_سید_صالحی
Faramooshkar
Evan Band
#فراموشکار
#ایوان_بند
حتی آب هم
هنگامیکه دیر بیایَد چیزی را که خُشکسالی کُشته است نجات نخواهد داد...!!!
#إحسيِّن_صایِن
@shabeghazal🍂🍁
#ایوان_بند
حتی آب هم
هنگامیکه دیر بیایَد چیزی را که خُشکسالی کُشته است نجات نخواهد داد...!!!
#إحسيِّن_صایِن
@shabeghazal🍂🍁
نه اینکه عاشقِ این میلههای یخزده باشم
کجا فرار کنم؟ چیدهاند بال و پرم را
هزار خاطرهی تلخ را به گریه سپردم
چگونه پاک کنم خاطراتِ تلخترم را؟
هزار نسل گذشت و سپید بخت نبودیم
همیشه قسمتِ ما عشقِ سالهای وبا بود
به میزبانیِتان قانعم، گلایه نکردم
اگرچه شهرِ شما گورِ دستهجمعیِ ما بود
به پشتگرمیِ کبریتها به جنگ رسیدیم
اگرچه کوهِ یخی روی نقشه آب نمیشد
زمینِ سوخته پاداش سختجانیِمان بود
اگر که بر سرِمان آسمان خراب نمیشد
گرسنه منتظر معجزاتِ تازه نشستیم
نمازِ نیمهشب از ترسِ قتلعام شدن بود
دوباره وعدهی آتشفشان و زلزله میداد
جهانِ خسته در اندیشهی تمام شدن بود
تو از کدام مسیر آمدی پرندهی خونی؟
تو در کدام زمین ریشه داشتی گلِ چیده؟
تو شاخ و برگِ خزان دیدهی کدام درختی؟
تو کیستی زنِ بیسرگذشتِ رنگپریده؟
تو را کنار کپرهای نیمهسوخته دیدم
پرندهها خبرت را به دوردست رساندند
تو از تمامی دنیا عزیزتر شدی اما
برادرانت در چاه نفت زنده نماندند...
زمانه خواست که بیآرزو و کال بیفتیم
هراسِ هر شبمان در بهار چیده شدن بود
به جای گرمیِ آغوش، تازیانه چشیدیم
به جای بوسه سرانجامِمان گزیده شدن بود
دوباره منتظرِ پاسخِ کدام دعایی
از آسمان -که به ما فرصتی جدید نداده-
کدام سُفره درین خانهها گرسنه نمانده؟
کدام خانه درین سرزمین شهید نداده؟
برو مسافرِ غمگین من... سفر به سلامت
روانهاند دعاهای خیر پشت سرِ تو
چگونه از تو و آن چشمهای خیس نترسم؟
زیادتر شده زیباییِ زیادترِ تو!
بگو به یاد بیارند قد کشیدنِ ما را
به سقف مشت بزن، تارِ عنکبوت بیفتد
به آسمانِ ترکخورده اعتماد ندارم
مگر که سنگ شود، روی قوم لوط بیفتد...
#حامد_ابراهیم_پور
کجا فرار کنم؟ چیدهاند بال و پرم را
هزار خاطرهی تلخ را به گریه سپردم
چگونه پاک کنم خاطراتِ تلخترم را؟
هزار نسل گذشت و سپید بخت نبودیم
همیشه قسمتِ ما عشقِ سالهای وبا بود
به میزبانیِتان قانعم، گلایه نکردم
اگرچه شهرِ شما گورِ دستهجمعیِ ما بود
به پشتگرمیِ کبریتها به جنگ رسیدیم
اگرچه کوهِ یخی روی نقشه آب نمیشد
زمینِ سوخته پاداش سختجانیِمان بود
اگر که بر سرِمان آسمان خراب نمیشد
گرسنه منتظر معجزاتِ تازه نشستیم
نمازِ نیمهشب از ترسِ قتلعام شدن بود
دوباره وعدهی آتشفشان و زلزله میداد
جهانِ خسته در اندیشهی تمام شدن بود
تو از کدام مسیر آمدی پرندهی خونی؟
تو در کدام زمین ریشه داشتی گلِ چیده؟
تو شاخ و برگِ خزان دیدهی کدام درختی؟
تو کیستی زنِ بیسرگذشتِ رنگپریده؟
تو را کنار کپرهای نیمهسوخته دیدم
پرندهها خبرت را به دوردست رساندند
تو از تمامی دنیا عزیزتر شدی اما
برادرانت در چاه نفت زنده نماندند...
زمانه خواست که بیآرزو و کال بیفتیم
هراسِ هر شبمان در بهار چیده شدن بود
به جای گرمیِ آغوش، تازیانه چشیدیم
به جای بوسه سرانجامِمان گزیده شدن بود
دوباره منتظرِ پاسخِ کدام دعایی
از آسمان -که به ما فرصتی جدید نداده-
کدام سُفره درین خانهها گرسنه نمانده؟
کدام خانه درین سرزمین شهید نداده؟
برو مسافرِ غمگین من... سفر به سلامت
روانهاند دعاهای خیر پشت سرِ تو
چگونه از تو و آن چشمهای خیس نترسم؟
زیادتر شده زیباییِ زیادترِ تو!
بگو به یاد بیارند قد کشیدنِ ما را
به سقف مشت بزن، تارِ عنکبوت بیفتد
به آسمانِ ترکخورده اعتماد ندارم
مگر که سنگ شود، روی قوم لوط بیفتد...
#حامد_ابراهیم_پور
لا شيء يشبه شيء
ولا أحد يعوّض غياب أحد
أشياؤنا المختلفة إن ضاعت،
ليس لها بديل.
«نه چیزی شبیه چیزی است،
و نه کسی جایِ خالی کسی را پُر میکند.
چيزهایِ متفاوتی كه داريم،
اگر گم شوند،
جايگزينى ندارند...!!!
#محمود_درويش
ولا أحد يعوّض غياب أحد
أشياؤنا المختلفة إن ضاعت،
ليس لها بديل.
«نه چیزی شبیه چیزی است،
و نه کسی جایِ خالی کسی را پُر میکند.
چيزهایِ متفاوتی كه داريم،
اگر گم شوند،
جايگزينى ندارند...!!!
#محمود_درويش
*یکی از قشنگترین حکایتهایی که از صادق هدایت خواندم؛*
*در یک جمع بیحوصله نشسته بودم*
*طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم*
*همین که در دلم خواندم سه عمودی*
*یکی گفت بلند بگو*
*گفتم یک کلمه سه حرفی است*
*ازهمه چیز برتر است*
*حاجی گفت: پول*
*تازه عروس مجلس گفت: عشق*
*شوهرش گفت: یار*
*کودک دبستانی گفت: علم*
*حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه* *نمیشه طلا، سکه*
*گفتم: حاجی اینها نمیشه*
*گفت: پس بنویس مال*
*گفتم: بازم نمیشه*
*گفت: جاه*
*خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه*
*دیدم همه ساکت شدند*
*مادر بزرگ گفت: "عمر".*
*سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار*
*ديگری خندید و گفت: وام*
*یکی از آن وسط بلندگفت: وقت*
*یکی گفت: آدم*
*خنده تلخی کردم و گفتم: نه*
*اما فهمیدم*
*تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی*
*حتی یک کلمه سه حرفی آن هم* *درست در نمیآید !!! باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.*
*بدون آن همه چیز بیمعناست!!!*
*هرکس جدول زندگی خود را دارد.*
*هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم.*
*شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش*
*کشاورزبگوید: برف*
*لال بگوید: حرف*
*ناشنوا بگوید: صدا*
*نابینا بگوید: نور*
*و من هنوز در فکرم*
*که چرا کسی نگفت: " خدا "*
#صادق_هدایت
*در یک جمع بیحوصله نشسته بودم*
*طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم*
*همین که در دلم خواندم سه عمودی*
*یکی گفت بلند بگو*
*گفتم یک کلمه سه حرفی است*
*ازهمه چیز برتر است*
*حاجی گفت: پول*
*تازه عروس مجلس گفت: عشق*
*شوهرش گفت: یار*
*کودک دبستانی گفت: علم*
*حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه* *نمیشه طلا، سکه*
*گفتم: حاجی اینها نمیشه*
*گفت: پس بنویس مال*
*گفتم: بازم نمیشه*
*گفت: جاه*
*خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه*
*دیدم همه ساکت شدند*
*مادر بزرگ گفت: "عمر".*
*سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار*
*ديگری خندید و گفت: وام*
*یکی از آن وسط بلندگفت: وقت*
*یکی گفت: آدم*
*خنده تلخی کردم و گفتم: نه*
*اما فهمیدم*
*تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی*
*حتی یک کلمه سه حرفی آن هم* *درست در نمیآید !!! باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.*
*بدون آن همه چیز بیمعناست!!!*
*هرکس جدول زندگی خود را دارد.*
*هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم.*
*شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش*
*کشاورزبگوید: برف*
*لال بگوید: حرف*
*ناشنوا بگوید: صدا*
*نابینا بگوید: نور*
*و من هنوز در فکرم*
*که چرا کسی نگفت: " خدا "*
#صادق_هدایت
یه چیزایی هست که شاید هیچوقت نفهمی ،
مثلا اینکه
چقدر یک نفر عکساتو نگاه کرده،
چقدر دلش لرزیده،
و چقدر اشک هاشو پاک کرده....!!!
مثلا اینکه
چقدر یک نفر عکساتو نگاه کرده،
چقدر دلش لرزیده،
و چقدر اشک هاشو پاک کرده....!!!