راشد انصاری
797 subscribers
271 photos
24 videos
95 files
285 links
خالو راشد
Download Telegram
علی مرادی، جوشایی دارد. طنز پردازان خوبی هم دارد مثل علی جان سلیمانی، جانعلی خاوند و....که سلیمانی رئیس انجمن شعر جنوب است.

فارس: فرزند هم دارید؟   

انصاری: بله، تا دل تان بخواهد! اما درست در روز شعر و ادب فارسی (۲۷ شهریور) فرزندی را به جامعه به ویژه جامعه ادبی تحویل دادیم، دختری به نام یسنا، به امید آن که روزی برسد که به پروین اعتصامی ی، فروغی یا سیمینی تبدیل شود تا هم ادبیات فارسی از زمختی و خشنی اش در بیاید و هم من به ادبیات خدمتی کرده باشم! غیر از این دختر باز هم پسر و دختر دارم که آنها هم قریحه طنز خوبی دارند.

فارس: جایگاه شعر و ادب فارسی در جهان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

انصاری: در جهان ما را با ادبیات فارسی می شناسند البته ادبیات فارسی و دین مکمل همدیگر هستند. در صد سال اخیر جمعی از بزرگان جهان نشسته اند و نظر داده اند برای انتخاب ده شخصیت برتر جهان در زمینه ادبیات. جالب این است که ۵ شاعر ایرانی (مولانا و خیام و حافظ و سعدی و فردوسی) نیز در کنار گوته و .... هستند که به هر حال از این ده نفر ۵ نفر  ایرانی هستند.
بنابراین ادبیات فارسی واقعا در جهان برای خودش حرفی برای گفتن دارد هر چند در چند دهه  یا قرن اخیر حتی بزرگانی نیز برای نوبل ادبیات کاندیدا شده بودند ولی در شعر فارسی مشکلاتی وجود دارد چون شعر باید ترجمه شود و ترجمه شعر فارسی هم خیلی مشکل است به همین دلیل نتوانستیم چهره ای جهانی داشته باشیم که مثلا برنده نوبل ادبیات و...بشوند. به عنوان مثال؛ شما اگر بخواهید شعر حافظ را ترجمه کنید به مشکل بر می خورید  مثلا حافظ می گوید: ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت  /     با منِ  راه نشین باده مستانه زدند.... و ابیات دیگری که به هیچ عنوان نمی شود به لاتین یا ....ترجمه کرد.
ترجمه این ابیات به زبان های دیگر و رساندن مفهوم شعر کار دشواری است به همین جهت تا کنون نتوانسته ایم از ایران برنده جایزه نوبل داشته باشیم. حتی ذبیح الله منصوری یک کتابی به نام منم تیمور جهانگشا چاپ کرده بود ایشان بیان کرده است زمانی که تیمور لنگ به فارس می‌آید و آنجا را تصاحب می کند، بزرگان فارس در شیراز در یک مجلسی نشسته بودند و یک پیرمرد نابینایی نیز در آنجا بوده گفتند این خواجه محمد شمس الدین حافظ شیرازی است، تیمور لنگ که ظاهرا انسان با سوادی بوده است از وی سؤالاتی در خصوص اشعارش می پرسد و حافظ نیز توضیح می‌دهد که بعد مشخص می‌شود برداشتی که تیمور از این بیت: «ساکنان حرم.....» داشته است، چقدر با منظور شاعر فرق می‌کند.
در هر صورت افتخار ما این است که در مملکتی زندگی می‌کنیم که در صد سال اخیر در بین ده نفر برتر شعر و ادبیات جهان ۵ نفر ایرانی حضور دارند و ما باید از این مقوله به خود ببالیم. 

فارس: از روی آوردن خودتان به ادبیات بگویید؟ چند کتاب چاپ کرده اید؟ از خاطراتتان برایمان بگویید؟ 

انصاری: در زمینه ادبیات من واقعا در این اقیانوس قطره ای بیش نیستم و هیچ ادعایی هم ندارم. حدود اوایل دهه ۷۰ بود که من برعکس دوستان مطبوعاتی استان‌ها و کسانی که با جراید محلی همکاری می‌کنند من از مجلات کثیرالانتشار شروع کردم و بعد سمت مجلات محلی آمدم.
اواسط دهه ۷۰ اولین مجله ای که با آن کار می کردم اطلاعات هفتگی بود یک صفحه داشت به نام شنگول آباد که مسؤولش آقای عباس خوش عمل بود شاعر و طنز پرداز خیلی خوبی است. شعرهای آیینی هم می‌گوید. آن صفحه تبدیل شد به شکرخند و مسؤولش عوض شد و یحیی وکیلی زند که نام مستعارش «ی وکیل باشی» بود به جای ایشان آمد و اهل شمال بود و من با وی همکاری می‌کردم. 
اولین شعری که سرودم در واقع شوخی با دوست خودم بود، در اصل من از دوستم طلبی داشتم که قرار بود یک ماهه پرداخت کند ولی نداد، اسمش پرویز بود، در جایی نشسته بودم (در آن زمان با مرحوم حاج علی مظفری خورگویی جایی همکار بودیم ) یک لحظه خودکارم را برداشتم و یک شعر نوشتم.  الان ذهنم یاری نمی کند چه شعری گفتم اما خیلی مشکل فنی داشت آن شعر را از طریق یکی از دوستان به دست پرویز رساندم و بلافاصله صبح روز بعد پرویز بدهی خود را به من پرداخت.
همان شعر را برای آقای یحیی وکیلی زند فرستادم که او جواب نداد و دفعات بعد اشعاری برای اطلاعات هفتگی فرستادم با عنوان "شرکت واحد" که بعد از مدتی دیدم چند بیتی از شعر من چاپ شده است و استاد وکیل باشی درباره من نوشته بود: با این پشتکاری که شما دارید در آینده یکی از شاعران موفق طنز پرداز خواهید شد و یک چند بیتی به برای من سروده بودند. (راشد انصاری با این پشتکار /صاحب ده جلد دیوان می شود) ولی ایشان نمی‌داند که الان من صاحب ۱۴ دیوان هستم در زمینه طنز. البته به نیت ۱۴ معصوم (ع).  یکی از دوستان گفت چقدر کتاب چاپ می کنی؟ گفتم من به نیت ۱۴ معصوم ۱۴ کتاب و احتمالا به  ۱۲۴ هزار پیغمبر هم برسم (می‌خندد) این شد که من در همان ایام با مجله ای به نام خورجین که فکاهی بود و مجله طنز پارسی و
دنیای طنز و پسران و دختران و....همکاری می‌کردم.  
اما در زمینه طنز کم کم با مجله گل آقا هم در مقطع کوتاهی همکاری کردم  و چند سالی که گذشت  مرحوم حاج علی مظفری خورگویی با زنده یاد: آقای قاسم کرمی مدیرمسؤول فقید صبح ساحل تماس گرفت و گفت شما یک همشهری دارید که در شعر و خبرنگاری و طنز خیلی استعداد دارد و آقای کرمی درخواست کرده بود که من به دیدنش بروم. 
بعد از دیدار با وی، آقای خورشید زاده سردبیر آن ایام صبح ساحل من را فرستادند برای تهیه خبر در سال های ۷۵ و ۷۶ بود البته دقیق به یاد ندارم. در واقع من از مطبوعات کشوری کشیده شدم به سمت مطبوعات محلی و از آنجایی که تاکنون هر مقام و عنوانی کسب کرده‌ام از طریق چاپ آثارم در مطبوعات محلی از جمله ندای هرمزگان بوده است خودم را مدیون مطبوعات محلی به ویژه ندای هرمزگان می‌دانم. 
و جالب است اولین دستمزدی که گرفتم از آقای خورشید زاده بود، یادم است در پاکتی مبلغی پول گذاشته بود به خانه که رسیدم پاکت را باز کردم و حدود ۴۰ اسکناس هزار تومانی نو برای ۴۰ شعر طنز که آن زمان‌ها در صفحه سوم روزنامه صبح ساحل " در آیینه طنز" چاپ شده بود گذاشته بود. 
گفتنی است، در پایان خالو راشد یک جلد کتاب خالوبندی را به مدیر خبرگزاری فارس هدیه کرد. همچنین از خدمات سی ساله خالو راشد در عرصه فرهنگ و ادب فارسی به خصوص طنز منظوم و منثور تقدیر بعمل آمد.
نقش کلیدی ورزشگاه ها در رشد و شکوفایی ادبیات شعری معاصر!

نوشته ی: راشدانصاری«کوسه جنوب»

بر هیچ یک از اساتید(استادها) و کارشناسان اهل فن! پوشیده نیست که طی سال های اخیر، ادبیات معاصر خاصه شعر، دچار دگرگونی عجیب وغریبی شده است و می رود که به لطف عده ای! قله « اورست» و هر قله دیگری را فتح نماید. در این راستا تمامی منتقدان و شاعران و داستان نویسان و پست مدرن های برجسته معاصر متفق القول بر این عقیده هستند که بدون شک چنین اتفاقی میسر نبود و شعر معاصر این گونه زیر و رو نمی شد، مگر به کمک ورزشگاه های کشور به ویژه ورزشگاه کهنسال و یکصد هزار نفری آزادی! که صد البته در این بین سهم تماشاگران پرسپولیس و استقلال بیش از دیگر هنرمندان (تماشاگران) است.
همان گونه که خوانندگان گرانقدر و گرانسنگ مستحضرند، نقش ارزشمند این ورزشگاه در دیگرگونیِ ادبیات بیش از برگزاری دهها و صدها کنگره مُنگره! جشنواره، همایش و شب های شعر در سطح کشور بوده است.
این جانب با در نظر گرفتن محدودیت وقت، محدودیت سه نقطه ای و دیگر محدویت های موجود! مفید و مختصر به خلاصه ای از آنچه طی این سال ها در ورزشگاه ها گذشته و در روند رو به رشد ادبیات (خاصه شعر) تاثیر گذار بوده است، خواهم پرداخت. ( در همین جا اعلام می کنم ای آن هایی که بحث بحران مخاطب را پیش کشیده اید، شما خودتان بحران هستید!)
نخست اشاره ای خواهیم داشت به اشعار جدی که البته گاهی دارای رگه هایی از طنز تلخ نیز می باشد، در قالب های کلاسیک، نیمایی، آزاد و غیره... و سپس به شاخه های دیگر ادبیات از جمله هجویات، هزلیات و فکاهیات سروده شده و خوانده شده در ورزشگاه ها اشاره می کنیم.لطفاً عنایت بفرمایید :
« اِس اِس چه کارش می کنه
سوارخ، سوراخش می کنه!»
همان طور که ملاحظه فرمودید شعر فوق در قالب کلاسیک و به زبان محاوره سروده شده و آن چنان از ساختار قرص و محکمی برخوردار است که حتی «بولدوزر» هم توان تخریب آن را ندارد، چه رسد به ماده صد شهرداری!
شعر یاد شده یکی از نمونه های شاخص شعر فارسی معاصر است! به ویژه این که هم به زبان محاوره سروده شده و هم این که از کلمه سوراخ دو بار استفاده شده است و اگر با دقت به تعمق بیشتری به شعر پرداخته شود،متوجه خواهیم شد که دارای آرایه های ادبی و صناعات شعری گوناگونی می باشد! به خصوص این که از صنعت ایهام نیز استفاده شده است.
و یا به این شعر معروف که بدون شک تا قرن های متمادی در اذهان بشریت خواهد ماند! توجه کنید:
«سوکو حیا کن، استقلال و رها کن !» (توضیح: سوکو موروخوف، نام مربی قدیمی و روسی استقلال در زمان نوشتن این متن است!)
ملاحظه فرمودید که اگر این روزها شاعران و منتقدان چیره دست و نابغه بحث «آوانگارد» و «پست مدرن» را پیش کشیده اند، بدین جهت است که این گونه اشعار تکان دهنده ای در ورزشگاه ها قرائت می شود و چه بسا اگر نبودند این ورزشگاه ها معلوم نبود چه به روز ادبیات فارسی می آمد! ( بترکه چشم حسود! )
به علت ضیق وقت از واکاوی و کالبدشکافی کلیه اشعار قرائت شده در ورزشگاه ها که بیشتر آنها آن قدر عمیق است که حتی از عمق 3 هزار متری نیز می گذرد! صرف نظر می کنیم، و فقط به چند نمونه از کارهای موفق ارائه شده می پردازیم و قضاوت آن را به عهده خودتان خواهیم گذاشت:
«پرسپولیس قهرمان می شه، خدا می دونه حقشه، به لطف یزدان و بچه ها، پرسپولیس قهرمان می شه! لا لا لای ، لای لای ...» که اتفاقاً مادران صاحب نوزاد هم می توانند از قسمت پایانی این شعر، در «لالایی » های خود برای خواب کردن کودکان دلبندشان استفاده کنند.
و یا : «استقلال یه تیمه تو آسیا، همیشه جام میاره برای ما، وقتی با عرب می خواد بازی کنه، بچه ها همه با هم متحدن ، می دونن که ما همه طرفدارا ، غیر جام چیزی نمی خواهیم از اونا... »
و یا این شعر قرص و محکم و حیرت انگیز که در قالب بحرالطویل سروده شده است:
« وسط شهر تهرون، شهر تهرون، یَه اتوبانه، یَه اتوبانه، وسط این اتوبان این اتوبان، یَه خیابانه، یَه خیابانه- وسط این خیابون این خیابون ، کوچه ی خانه، کوچه ی خانه – وسط این کوچه هَه ،این کوچه هَه، خونه ی خانه خونه ی خانه- وسط این خونه هَه این خونه هَه، یَه اتاق خوابه یَه اتاق خوابه – وسط این اتاقه، این اتاقه، یَه تختخوابه یَه تختخوابه وسط این ... » و الی آخر ... !
و یا : "پرسپولیس جام ندیده، پول داده جام خریده» - « مهدی سرطلایی – سرور آسیایی» که هم از نظر وزن و هم قافیه هیچ گونه مشکلی ندارد و مو لای درزش نمی رود. و یا این که : «استقلال تیم مایی، تو سرور ، تو سالار، تو قهرمانی!» و اگر جاهایی مشاهده می شود که شاعر از وزن خارج شده و مقداری زده به خاکی! هیچ اشکالی وارد نیست تازه مولانای بزرگ هم گاهی اوقات همین کار را کرده است!
و اما اشعار نغز و پر مغزی که در حوزه هجویات و هزلیات سروده شده است . به راستی خدمتی که این ورزشگاه ها در طول 10 الی 20 سال گذشته به ادبیات
طنز کرده است ، تاکنون هیچ یک از نشریات تخصصی و غیر تخصصی طنز ، سخنرانی ها، راهپیمایی ها، میتینگ ها ، مقاله ها، کتاب ها، نقدها و نقدهای مسافران داخل تاکسی! نتوانسته انجام دهد.
هجویه ها و هزلیاتی که این روزها در ورزشگاه ها به ویژه ورزشگاه آزادی ( باز هم بگویید کو آزادی!) قرائت می شود، آن چنان قوی و محکم است که نمونه های آن را نمی توان در دواوین شاعران متقدم و هجاگویان قهاری همچون : انوری، سنایی، سوزنی، زاکانی، شهاب ترشیزی، خاکشیر و ... مشاهده کرد.
هر چند به علت پاره ای از ملاحظات و مسائل(که خصوصی خدمتتان عرض خواهم کرد!) بیان همه این شاهکارها در این جا مقدور نیست، اما با مقداری خودسانسوری ! توجه شما را به برخی از این شعر یا شعارهای ناب جلب می کنیم: «مهدی پاشازاده ... » - «توپ، تانک، فشفشه،... !» «آتیلا خوشگله، مثل باباشه، ناصر حجازی ... ! » و یا «بقره» که بیشتر خطاب به داورهای عرب زبان و فارسی ندان! گفته می شود. و این واژه همان گونه که از ظاهر و باطن آن پیداست از فرهنگ و ادبیات عرب وارد ورزشگاه های ما شده است! درست مانند هجویات که از ادبیات عرب وارد شعر ما شد.
و خلاصه هزاران قطعه، رباعی، بحرالطویل وجود دارد که متأسفانه از ذکر همه آنها به صورت کامل معذوریم و گذاشتن سه نقطه نیز به جای واژه های ممنوعه نه اصل مطلب را می رساند و نه آن لذتی که باید به مخاطبان خاص دست بدهد! می دهد.
پس خوانندگان عزیز و فرهیخته تا کارمان به جاهای باریک کشیده نشده این تحقیق جامع و کامل را به تقلید از مسوولان محترم در همین جا قیچی می کنیم.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
این مطلب در ماهنامه۱۴۰ گل آقا سال سیزدهم شماره دوم اردی بهشت ۱۳۸۲ با نام مستعار " کوسه جنوب" منتشر شد.☝️
برای خالوراشد:
بزرگه،تو دل من جا نمیشه
میخوام بوسش کنم،اما نمیشه

رفیقان قدر خالو را بدانید
که دیگه مثل اون پیدا نمیشه!
مصطفی علوی_ استهبان
بلعیدنی!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

در خیابان دیدنی ها دیدنی ست
گل به هر جایی بروید چیدنی ست

در خیال ِ دخترِ دل تنگ ِ شهر
هر لباسی تنگ تر ! پوشیدنی ست

او به هر کس رایگان دل می دهد
جنس اگر ارزان شود، بخشیدنی ست!

سیرت زیبا به جای خود ، ولی
صورت زیبا فقط بوسیدنی ست!

عشق ِ مجنون در حقیقت عشق بود
عشق هایی این چنین ورزیدنی ست

در هوای گرم بندر ، روزها
بستنی هم واقعا لیسیدنی ست

نزد برخی طبق قانون ِ فلان
ظاهرا مال ِ همه بلعیدنی ست!

عضوها هر یک به کاری می خورد
بعضی از اعضا فقط مالیدنی ست!(۱)

هر کسی جز این نظر دارد، یقین
استخوانش با لگد کوبیدنی ست!

آن که سازش را مخالف می زند
نسخه اش بی گفت و گو پیچیدنی ست

حرف ِ ناسنجیده کمتر می زنیم
حرف های ما همه سنجیدنی ست

ما نمی گوییم هرگز طنز تلخ
طنزهای ما فقط خندیدنی ست....
پی نوشت:
۱_ جاهای مالیدنی مثل گوش و گردن!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
توضیح واضحات:
چند صباحی است در روزنامه ندای هرمزگان ستون ثابتی منتشر می شود تحت عنوان « طنز جهان » .
این ستون به همراه ستون های ثابت طنزی که این سه چهار ساله ی اخیر به ستون های قبلی اضافه شده اند ، مانند: "طنز روز"، "خالو بندی"، " راپرت های خالوراشد"، " طنزهای انثاری"، "افاضات فیل عینکی » و ... ( که همگی از نوشته های صاحب این قلم است ) ، یکی از پر طرفدارترین ستون های روزنامه است . البته به اضافه ی ستون" کلپک سلام" که دوست و همکارم آقای کاظم گلخنی می نویسد.
در ستون طنز جهان، هر هفته شاهد انتشار بهترین و قوی ترین طنزها از طنز پردازان جهان هستیم . آثار طنز پردازان نسل گذشته همچون : دنی دیدروی فرانسوی و لارنس استرن انگلیسی و مارک تواین آمریکایی و بوکاچیوی ایتالیایی تا آنتوان چخوف و گوگول روسی، جورج اورول ِ انگلیسی ِ هندی تبار ،جیووانی(جووانی) گوارسکی ِ ایتالیایی، سروانتس اسپانیایی،یاروسلاو هاشک اهل جمهوری چک، تا طنز پردازان امروزی تری همچون: دیوید سداریس ، آرت بوخوالد و جان کندی تول آمریکایی تا مظفرایزگوی ترک و استیو تولتز استرالیایی و ....
این ستون ، هدف اصلی اش معرفی بزرگان طنز جهان و آشنایی بیشتر خوانندگان به ویژه نسل جوان با آثار درخشان طنز به اصطلاح خارجی است . داستان طنز ، داستانک طنز، نثر طنز ، نمایش نامه طنز و شعر طنز از سراسر جهان در این ستون منتشر می شود .
مجموعه آثار منتشر شده در ستون مزبور حاصل سال ها مطالعه ی ده ها و صدها مجله تخصصی طنز، سالنامه ها و ماهنامه های طنز و همچنین کتاب های چاپ شده ی طنز است که راقم این سطور گرد آورده است و هر هفته تقدیم خوانندگان عزیز می شود...با این توضیح که تعدادی از رمان ها و داستان های کوتاه و بلندی هستند که به دلیل عدم در اختیار داشتن فضای کافی نمی شود همه را به صورت کامل در روزنامه منتشر کرد؛ (منطقی هم نیست). به همین دلیل به فصلی یا بخشی از کتاب های مزبور اکتفا کردیم. ضمن آن که سعی شده است پاراگراف ها و فصل های انتخابی به گونه ای باشد که خواننده گیج نشود و در پایان با تعجب نگوید:" چی شد؟!". ضمن این که در این گونه موارد مخاطب بی شک اگر از داستانی خوشش آمده باشد، به دنبال ادامه ی آن و در نتیجه خرید کتاب یاد شده خواهد رفت. پس این کار ما،هم به نوعی تبلیغ برای ناشر! خواهد بود و همچنین ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی است.(البته خدا را شکر پس از یکی دوسال که مجددا صفحه ی طنز " بادم جان" شروع به کار کرد، ستون طنزجهان هم از مهر ماه سال ۹۸ به صفحه تبدیل شد.). یعنی از همین امروز. مبارک است.پس این که می گویند:" از این ستون به اون ستون فرج است"، بی خود و بی راه نگفته اند!
البته بنده هم می توانستم به جای این کارها، بروم دنبال کار ِ نان و آب داری و مثل همشهری های عزیزم مغازه ای را اجاره کرده (خرید که در توانم نیست!)و پول دربیاورم! یا کارمند اداره ای شوم.(حالا نمی گویم رییسی، مدیرکلی، و...!)ولی چه کنم که مرض طنز دارم و عشق به ادبیات.
راشدانصاری(خالوراشد)
تک بیت

شوخی ِ یک کاندیدای عصبانی با حافظ!
سروده: راشدانصاری

"پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت"
بی پدر باشم اگر مجلس شورا نروم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
زندگی در شهر و مشکلات شهر نشینی
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

« مشهدی مریم» زن صاف و ساده ی روستایی، همچون سایر همولایتی های ما بنا به دلایلی مجبور به ترک آبادی شد و پس از حدود چهاردهه زندگی در دامان طبیعت وارد قفسی به نام « شهر» شد. شاید یکی از دلایل مهاجرتش حاجی ابراهیم همسرش بود که طاقت دوری او را نداشت و زندگی مجردی برایش سخت بود. از طرفی حاجی ابراهیم هم نمی توانست مثلا هر ماه مغازه را تعطیل کند و برود روستا.
این بانوی خوش قلب روستایی ،خوشبختانه بعد از مدت کوتاهی، علایمی را مشاهده کرد که پس از سال ها خبر از بچه دار شدنش می داد. و اگر چه ظاهرا زندگی در شهر برایش خوش یمن بود، اما مشکلی که داشت این بود که فارسی بلد نبود. یعنی کمی بلد بود اما موقع صحبت کردن با گویش محلی قاتی می کرد. گویش محلی ما هم که از زبان چینی و آلمانی پیچیده تر است. من و همسرم هر وقت می خواهیم جلو بچه ها و حتی مهمان های غریبه! رمزی صحبت کنیم تا متوجه نشوند، به قول معروف می زنیم کانال دو. بیشتر از واژه های قدیمی و فراموش شده ی روستا استفاده می کنیم، نه از این نوع گویشی صحبت کردن های نسل امروز که تقریبا نیمه فارسی است. گویش ما بسیار شیرین است اما عمرا اگر کسی به جز خودمان متوجه شود. (البته خودمان نیز گاهی اوقات به دیکشنری زنده ، یعنی مادربزرگ مراجعه می کنیم!)
پس از گذشت حدود یک سال فرزند مشهدی مریم به سلامتی متولد شد. یک ماهی که گذشت «هلنا» خانم، متاسفانه کمی ناخوش احوال شد. ( هلنا ، نام فرزند مشهدی مریم است.) خودش که البته می گوید این اسم را دوست ندارم چون می خواستم نام مادرم شاه جهان برایش انتخاب کنم.
طفل معصوم شدید دچار شکم روش (اسهال) شده بود. در گویش ما به این نوع بیماری می گویند:« اَشکم بُردو» ، یا مثلا روم به دیوار: « اَدور اُشتو...». ترجمه ی ظاهری:« شکم بُرده»، «بیرون رفتن».
یک روز مشهدی مریم نوزادش را به قصد مداوا کردن می بَرد بیمارستان. در آن جا دکتر می پرسد:« خانم، بچه ی شما مشکل اش چیه؟.» مشهدی مریم در جواب می گوید:« آقای دکتر، بچه م دو سه روزه که شکمش بُرده!». دکتر درست متوجه نمی شود و می گوید:« واضح تر بگو ببینم چی شده؟.»
_ یعنی بچه م خیلی می ره بیرون!
دکتر با تعجب:
_ بچه ی یک ماهه چه طور می ره بیرون؟
_ نه، منظورم این بود که خیلی در می ره!
_ این که بدتر شد مادر! از دست چه کسی در می ره؟!
در این لحظه مشهدی مریم می داند که فایده ای ندارد، پیش خودش می گوید باید به صورت عملی بیماریِ فرزندم را به دکتر نشان دهم. به همین دلیل شروع می کند به باز کردن طناب دور قنداق نوزاد.
قبل اش باید عرض کنم که طناب دور قنداق در روستای ما حدود ۱۰ الی ۱۲ متر است. نمی دانم چرا بچه های زبان بسته را این قدر محکم و با آن همه طناب ، لای پارچه های زیاد! طناب پیچ اش می کنند. مادرم می گفت:« با این کار، پای بچه پرانتزی نمی شه و بچه قد می کشه و...همچنین باید از بدو تولدش زندانی بشه تا در آینده قدر آزادی رو بدونه!».
مشهدی مریم از بیمارستان که برگشته بود، این ماجرا را با آب و تاب فراوان تعریف می کرد. بی چاره خودش خنده اش گرفته بود...
ادامه ی ماجرا را بشنویم و البته ما کماکان نقش مترجم بازی می کنیم با کمی پیاز داغ اضافه مثل اکثر مترجمان.
_ اول که به دکتر گفتم بچه م خیلی می ره بیرون نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاره. گفت لا اله الا الله ! امکان نداره نوزاد یک ماهه از خونه بره بیرون! بعد که دیدم متوجه نمی شه می خواستم قنداقش رو باز کنم ولی دست تنها نمی شد. خودم با یکی از مریض ها بچه رو مثل قرقره دو طرفشو گرفتیم و یه پرستار هم سرِ طناب گرفت و ما بچه رو می چرخوندیم ، پرستاره هم طناب از بین دست و پای چند تا مریض رد کرد و از اتاق خارج شد تا قنداق کاملا باز بشه . باز که شد مثل شاگردهای اتوبوس داد زدم، خبببب خب....همه نگام کردن ولی نمی دونم چرا می خندیدن!
بچه م که از لای اون همه پارچه و...پیداش شد ،دکتر با نگاه کردن به قنداق باز شده و کثیف بلافاصله متوجه شد بچه به قول شهری ها اسهال داره! چون بوی بدی توی اتاق پیچید، دکترگفت:« سریع ببندش خانم!». مجددا به اتفاق خانمی که همراه یک بیمار بود، به صورت وارونه کمی بچه رو چرخوندیم و شروع کردم به پیچیدن طناب به دور هلنا. در حین پیچیدن داد زدم:« حالا بیا، بیا بیا....» تا اون پرستاره که سر طناب دستش بود ، بالاخره اومد داخل...و قضیه ختم به خیر شد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
توضیح واضحات :
پس از حدود ۱۷ سال انتشار ِ بی وقفه ی صفحه ی طنز " بادم جان"، متاسفانه حدود یکی دو سالی صفحه ی یادشده تعطیل شد که الحمدالله چشم شیطان کور از هفته ی گذشته مجددا به دستور مدیرمسوول ، این صفحه افتتاح شد. نمی دانید در این مدت تعطیلی چه بر ماگذشت. شبی نبود که خواب صفحه ی طنز را نبینم. شبی نبود که خواب ِ خیل عظیم نویسندگان طنزپرداز جهان و کشور را نبینم که می گویند پس مطلب ما کی منتشر می شود؟!. شبی نبود که.... البته اگر چه در غیاب صفحه ی بادم جان ، بنده هر روز ستون طنز می نوشتم و از این به بعد نیز می نویسم اما خودمانیم صفحه چیز دیگری است. درست به این می ماند که راننده ی شخصی ِ کسی (مدیری)، پس از مدتی خود صاحب ِ خودرویی شده باشد!
به هر حال آغاز به کار صفحه ی طنز "بادم جان" را به خودم و شما خوانندگان عزیز و آحاد ملت ادب دوست ایران تبریک عرض می کنم!
راشدانصاری(خالوراشد)
گاوصندوق ِ بیت المال!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

اَلا ای صاحبان ِ میز و پست و غیره و ذالک...
که رفتستید ! آن بالای بالاها
اگر چه فاصله زاین جا و آن جا که شما هستید
بسیار است،
ولیکن دستتان خواندیم!
چه شد آن عهدهایی را که بستستید!؟
مگر ترمز بُریدستید؟!
****
الهی من به قربان ِ سواری های رنگ ِ نوک مدادی تان
خدا افزون کند هر لحظه شادی تان
شما که روز و شب هی برج می سازید
به پشت توسن ِ اقبال تان لم داده، می گازید
به گاوصندوق ِ بیت المال می نازید
و توی ناز و نعمت ژرف می غرقید!
چرا قشر ِ ضعیفان را نمی درکید؟!
****
" من این جا بس دلم تنگ است"
و ایضا کله ام منگ است!
خودم هم خوب می دانم
که حرف حق
جوابش پاره آجر
یا که اُردنگ است!
و یا یک قلوه ی سنگ است!

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در شماره ۱۷۶ هفته نامه طنزپارسی،مورخ ۱ آبان ۱۳۷۹ منتشر شد.☝️
ده دقیقه با خالوراشد در رادیو ایران، همراه با صابرقدیمی عزیز☝️
Forwarded from خالوراشد
6.pdf
777.3 KB
6.pdf
تظاهرات اصلاح طلبان در عمان_ جراید

نوشته ی: راشدانصاری

پس از ملاحظه ی تیتر فوق الذکر فکر کردیم آقایان: " ک..." ، " م _ م"، "خاتمی" و... بلند شده اند و رفته اند در کشور عمان تظاهرات کرده اند! که گفتیم آخر این چه کاری است. مگر در کشور خودمان جا قحطی بود که این ها رفته اند در بلاد عرب تظاهرات کرده اند؟! عجیب است،خودمان کشوری به این خوبی داریم که به لحاظ دموکراسی و آزادی های مدنی نه تنها در منطقه که در جهان زبانزد خاص و عام است ، آن وقت عمان؟!
البته می دانید که منظور از تظاهرات در کشور خودمان، همان راهپیمایی ِ بی سر و صدا و مسالمت آمیز است که طبق قانون ، وزارت کشور هم برای صدور مجوز آن به هر طیفی که دوست دارد، هیچ مشکلی ندارد. فقط کافی است شما تقاضای تان را بنویسید و....
بعد که دو سطر دیگر از خبر یادشده را مطالعه کردیم، متوجه شدیم این موضوع مربوط به خود ِ عمانی هاست و از آن جایی که ما در مسایل داخلی ِ هیچ کشوری (حتی کشور خودمان!) دخالت نمی کنیم، گفتیم به ما چه ارتباطی دارد. آن قدر تطاهرات بکنند تا تظاهرات دانشان پاره شود!
اما بالاخره از آن جایی که انسان جایزالخطاست، این شد که کم کم فضولی مان گل کرد و ادامه خبر را دیدیم که به نقل از "ایلنا" آمده است:"نیروهای امنیتی بلافاصله تظاهرکنندگان را محاصره و ۲۲ مرد و هفت زن را بازداشت کردند..." . این جا بود که دیگر طاقت نیاوردیم و دل مان به حال دولت عمان سوخت! می فرمایید چرا دولت؟ عرض می کنیم...پیش خودمان گفتیم عمان که کهریزک ندارد، آن وقت می خواهند با این ۲۲ مرد و به ویژه آن ۷ زن عزیز چه کار کنند؟! فقط در همین حد دل مان سوخت...
ولی از طرفی دیگر بلافاصله دل مان خنک شد....چرا؟ عرض می کنیم...! گفتیم:"این که عمان کهریزک ندارد ، نشان از عقب ماندگی آن هاست!( همه جا تهران ما نمی شود که همه نوع امکانات به وفور یافت می شود!). فقط در همین حد خنک شدیم...یعنی همان جای قبلی مان که سوخته بود (دل را عرض کردیم ، فکر بد نکنید!) به خاطر این برتری بر دیگران خنک شد..."
اما در ادامه که جرات پیدا کردیم در مسایل داخلی ِ عمان دخالت کنیم، متن خبر را تا آخر خواندیم، دیدیم نوشته است:" فعالان افزودند، تظاهرکنندگان به دنبال آزادی زندانیان ، ایجاد فرصت های شغلی و تسریع در اصلاحات هستند. تظاهرکنندگان همچنین خواستار اصلاحاتی شدند که پادشاه این کشور وعده ی اجرای آن ها را داده بود."
گفتیم: " عجب! این موضوع (مسایل داخلی عمان) چقدر شبیه اتفاقاتی است که در برخی کشورهای همسایه عمان رخ داده است."
توضیح:
ای عمان! ما هر کاری کردیم که در مسایل داخلی ِ تو دخالت نکنیم ، دیدیم نمی شود ، چون خودت ظاهرا دوست داری!فلذا برای این کارمان هم مدرک و دلیل داریم...
چرا آمریکای جنایتکار از آن ور دنیا می آید و در مسایل داخلی ِ این ور دنیا(که سوریه ، بحرین، افغانستان، لبنان، عراق و...باشد،در حالی که این عزیزان در چندقدمی ما قرار دارند) ، دخالت می کند! آن وقت ما نکنیم؟( دخالت را عرض کردیم).
فرهنگ لغات:
اصلاحات: این واژه بسیار قدیمی و تاریخ گذشته است که در گذشته های خیلی دور در برخی کشورها رایج بود.( که این طور...گفتیم چقدر به گوش مان آشناست) و اصلاح طلب نیز به گروهی آدم بی کار گفته می شد که اصولا دوست داشتند همه چیز را از ریشه اصلاح کنند. به عنوان مثال این گروه محاسن خود را هر روز صبح به طرز مشکوکی از ریشه به اصطلاح شش تیغه می زدند. (آن هم در بلاد اسلامی!). این گروه همچنین قصد کارهای دیگری هم داشتند که خوشبختانه با هوشیاری برادران ِ همان کشورها! شناسایی و برخی از آنان سرپایی ارشاد و یا اصلاح شدند و الباقی نیز بلافاصله به آغوش اسلام بازگشتند....
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
اساتید یا استادان یا...؟!
نوشته ی: راشدانصاری

دوستی پرسید:" استاد، الان اساتید درست است، یا استادان یا استادها؟". عرض کردم:" هیچ کدام. چون هنوز بنده به درجه ی استادی نرسیده ام!".
لبخندی زد و مجددا پرسید:" راستی اینجانب را هم مدتی است به این صورت (این جانب) می نویسند، درست است؟". گفتم:" بله. این که چیزی نیست ،سال هاست که جنابعالی را هم زده اند و از وسط نصف کرده اند ولی خودت خبر نداری!". رنگش پرید و گفت:" چطوری؟". گفتم:" این طوری(جناب ِ عالی!)
لبخندی زد و دیگر چیزی نگفت.
این بار بنده پرسیدم:" آیا شما می دانستید اساسا هم از اساس اشتباه بوده است؟!". گفت:" خیر".
گفتم:" حالا این ها همه یک طرف و به ما مربوط نمی شود. حتی نامگذاری های عجیب و غریب هم به فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی مربوط می شود، اما برخی چهره های مطرح ادبیات جهان چرا مدام نام شان تغییر می کند؟!". گفت:" مثلا؟". عرض کردم:" به عنوان مثال( جووانی گوارسکی)، که بنده سال ها فکر می کردم این طنزنویس ایتالیایی ، اسم شریف شان (جووانی گوارشکی) است! و در همه ی آثاری که از نامبرده به فارسی ترجمه می شد نیز با همین نام یعنی جووانی گوارشکی بود. اما نمی دانم چرا پس از مدتی شد(جیووانی گوارشکی). حالا یا خود ِ ایشان نام کوچک شان را تغییر داده بودند یا مترجمان ایرانی. ولی باز هم چند سالی که گذشت همین آقای جیووانی گوارشکی تبدیل شد به جووانی گوارسکی!(یعنی این بار نام و نام خانوادگی اش را تغییر دادند!) طفلک اگر الان زنده بود و آثار ترجمه شده اش به فارسی را می خواند، گیج می شد و نمی دانست واقعا کدام یک خودش است!".
در ادامه گفتم:" یا همین طنزنویس روس آقای(میخاییل زوشنکو)، دقیقا در برخی کتاب ها نوشته اند( میخاییل زوشچنکو) و جاهای دیگری هم دیده ام که نوشته اند(میشاییل زوشنکو). و خیلی های دیگر که در حال حاضر حضور ذهن ندارم.
دوستم گفت:" استاد، درست می فرمایید. خود ‌ِ من هم مدت ها فکر می کردم فرانتس کافکا درست است، ولی دیدم که اشتباه می کردم( فرانتز کافکا) درسته. اما این یکی را نمی دانم..."
گفتم:" کدام یکی؟" گفت:" از عده ای شنیده ام که می گویند(مارک توآن) و از عده ی دیگری شنیده ام که به این طنزپرداز بزرگ آمریکا می گویند( مارک تو این)! حالا مانده ام ببینم واقعا مارک تو آن درست است ، یا مارک تو این؟!".
گفتم:" نگران نباش رفیق، سال ها بعد مشخص خواهد شد مارک توی کدوم درسته !، تواین یا تو آن و شاید هم تو اون!"
دوستم از ته دل خندید و گفت:" آخرین سئوالم را می پرسم و زحمت کم می کنم." گفتم:" بپرس که کار دارم...". گفت:" استاد، حالا اینا همه اش خارجی بودن ولی بین خودمون باشه مرحوم مهرداد اوستای خودمون ، فامیلیش دقیق چی بود؟". طوری اوستا را تلفظ کرد که مثلا: اوسای نجار یا اوسا بناست!عرض کردم:" اوستا،اَ وِ ستا درسته!".
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
همسایه آزار
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

مدتی همسایه با "مَش باقر"م
زار و حیران و پریشان خاطرم

می‌پرم از خواب خوش در نیمه شب
با صدای سیفونِ آن بی ادب!

از صدای رادیو تا آسمان
هیچ ذی روحی نباشد در امان

می‌زند هر گوشه میخ و تیشه را
نعره‌هایش می‌شکانَد شیشه را

نذر دارد کل یک ماهِ صفر
نوحه می‌خواند برای صد نفر

از صداهایی که می‌دانید چیست
هر شب جمعه به چشمم خواب نیست!

همزمان با این تکان های شدید
می شود یک تار موی من سپید!

همسری دارد که در پر روگری
می کند با سنگ پا هم همسری

استراق سمع با كُد مى كند
مرغ او بى وقفه قدقد مى كند

قرض می گیرد همیشه از زنم
کاسه بشقاب و ظروف نشکنم

فلفل و ادویه و قند و شکر
می بَرد از ما بدون دردسر

بچه ای دارد که نامش اکبر است
عاشق مرغ و خروس و کفتر است

می رود هر لحظه روی پشت بام
از طلوع صبح تا هنگام شام

جیغ و دادش کرده من را گیج و ویج
می پرانَد سوی کفترها هویج

از صدای پای او لرزد تنم
گوییا کوبد لگد بر گردنم

کرده واحد را زمین فوتبال
لیگ راه انداخته در کل سال

مى پرد خواب از سر من روز ها
از صدای دَرق دَرق ِ .....ها!!

یارب این قاطر نصیب کس نکن
مثل " مش باقر " نصیب کس نکن

این چنین همسایه‌‌ اصلِ چالش است
بدتر از هر طالبان و داعش است

بارالها خود به فریادم برس
چون نباشد غیر تو فریادرس!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆