نگاهی اجمالی برشعرراشد انصاری:(خالوراشد)
ظلم و فساد و دزدی، شد ریشه کن دراین جا
هرگز نمی توان دید ، "آرسن لوپن" دراین جا!
تا صورت عدالت ،یک خدشه بر ندارد
یکسان شده حقوقِ ، یک مرد و زن دراین جا
تنها حقوق مان نیست، حتی نمی توان داد
تشخیص جنسِ نادر ، از نسترن دراین جا!
خسرو در انتظارِ ، شیرین زیاد داریم
اما چرا نداریم ، یک کوهکن در این جا؟!
بازارِ ساز و آواز ، قاطی شده ست باهم
ماهور و شور و دشتی، خر در چمن در این جا!
از بس که فیلم داریم ، در متن زندگانی
ما را نمی فریبد ، اسکار و کن در این جا
با این که هیچ چیزی ، عمرا نبوده آن تایم
اما رسد به موقع ، همواره "ون" در این جا!
تنوین اگر چه در شعر، کمتر شده سفارش
این حرف ها نداریم ، ما مطلقا در این جا!
از هر سه نوع تنوین ، دنیا پر است، اما
تنوین "نصب" داریم ، ما غالبا در این جا...
تو رفته ای به خارج، حالا ببین خراب است
احوال تو در آن جا، احوال من در این جا
راشد انصاری(خالو راشد)
از آنجا که ناقدین ما هنوز،به شعر طنز، دقت نظرعمیق وجدی
نداشته اند جای گلایه است، اما بایددانست آنجائی که ذورق شعر
جِد، در امواج انتقادبه صخره میخوردوتوان پیشروی رااز دست
میدهد، این سفینه ی چابک رکاب طنز است که از لابلای امواج ، و صخره های مانع، به پیش می تازد وحرف آخررا میزند...و شاعران طنازبه بهترین نحوازصنایع ادبی درشعر بهره جسته وبه بهترین شکل ممکن ضرورت های شعری را رعایت میکنند، تاانجاکه گاهی
دهن کجی هم به شعرجدکرده و
در مواردی هم به ان، غنای بیشتری بخشیده اند
،
نگاهی به نکات ظریف درشعر طنز راشدانصاری(خالوراشد)
ظلم و فساد و دزدی، شد ریشه کن دراین جا
هرگز نمی توان دید ، "آرسن لوپن" دراین جا!
شما اگربه هردزدی، بگوئید:دزد! ممکن است باشمابرخوردخصمانه کند! اما طنز این امکان را برای
شاعرطنازفراهم کرده که چوب انتقادرا آغشته به روغن طعنه کرده وخیلی رندانه! تمام زورگویان ومفسدین و مختلسین رازیر ضربات طعنه و انتقادقرار دهد۰کاری که در شعر جد، جدأ،غیرممکن هست۰ چون به
خط قرمزها، برمی خورد و ...
ضمنادرمصرع بعدشاعر، سمبل تازه و بکری مثل"آرسن لوپن" تبه کارسمبلیک فرانسوی، را به استخدام شعرآورده که درشعرجد
تاکنون مصداق نداشته است...
بیت بعد(تشخیص جنس"نادر"
از نسترن در اینجا)
نادر هم بمعنی نایاب وهم بمعنی
اسم مذکر آمده، به گونه ئی که
کاملا واضح وبرجسته است و
در نگاه اول هردو بُعد تصویر را
بخوبی به نمایش گذاشته...
ازبسکه"فیلم"داریم درمتن زندگانی
ما را نمی فریبد ، "اسکار"و "کن" در این جا
باز واژه ی <فیلم> با
همین حُسن ، یک تصویر دوبعدی
زیبای دیگری از نوع ایهام است
که به زیبائی شعرافزوده است،
همچنین،دربیت بعد اسم"خسرو" "وشیرین" وحتی "کوهکن"هرسه بصورت استعاره آمده این البته ایهام خاص شعرطنز نیست، بلکه مربوط به هنر شاعرانه، شاعر است ...
موردِبعد:استفاده از نون تنوین بجای حرف رَویِ قافیه، اینقدر
عالمانه ومیتوان گفت: عامدانه
صورت گرفته که حتی معنی را
،هم درخودواژه" ئی"که نون تنوین درآنست عمق بخشیده! ومعنای شعر هم، حجم پیدا کرده...
تنوین اگر چه در شعر، کمتر شده سفارش
این حرف ها نداریم ، ما مطلقا در این جا!
من یادمه برا یادگرفتن<یرملون> اشعاری(سید طوسی)بما، درس میدادندتا تجوید قرآن خوندن یادبگیریم وآن اشعاراز ذهن فرّار
بودند، بجزاین بیت:
در یرملون ، ادغام کن
در مابقی اخفا نما....
که متاسفانه ابیات دیگرهمه
فراموش مان میشدند۰ در
صورتیکه اشعار طنزاین حسن را دارندکه درحافظه جاخوش کنند
وبمانند۰ مثل همین بیت تنوین خالو وکلاًسروده های طنزکه با ذهن مانوس ترند....
*ازجنگ و جنگ طلبی زیاد گفته شده وشنیده ایم ۰ دراین مقوله نوع نگاه و زبان پویا وحرف تازه وزیبای خالوبا چاشنی طنز ملیح آن، واقعأ شنیدنی ست.در شعردیگری می گوید:
یک بار گفته باشم ، یعنی که آخرین بار
گردنکشی محال است، با گردن بلوری
خوب:حالا کانون گرم خانواده را
ازنگاهِ ژرف خالو بررسی میکنیم::
مردی کنار همسر ، سرگرم گوشی خود
دور از هم اند انگار، هفتاد سال نوری
وقتی میخواهد از دردجامعه بگوید ، در انتخاب مطلب چنان ماهرانه عمل میکندکه انسان شگفت زده میشود، او لایه های رو ودستمالی شده و تکراری را رها میکند وبه عمق فاجعه میپردازد، بقول مولانا چونکه صد آمد ۹۰ هم پیش ماست۰ توجه:
دارند می فروشند، طفلان در رحم را
در اوج بی حیایی، در عین بی شعوری
بنظرمی آید، لازم است، تابه شعر
طنز، نگاهِ جدی تری داشته باشیم
خالو نه تنها در شعرطنزخالق آثار مانا واثرگذاری ست،او در سخن منثور هم قلمی شیوا واستعدادی
کم نظیر دارد به مکتوبات طنز او که درسالهای ۷۰ تا ۸۰درستونی به نام"خبرهای مشکوک" درروزنامه "ندای هرمزگان"که بانام"مستعار شکاک"مینوشته...توجه فرمائید،
۱ _ یک مقتول به علت این که نتوانست کشته شدن خود را ثابت کند، به دو بار اعدام محکوم شد!
2
ظلم و فساد و دزدی، شد ریشه کن دراین جا
هرگز نمی توان دید ، "آرسن لوپن" دراین جا!
تا صورت عدالت ،یک خدشه بر ندارد
یکسان شده حقوقِ ، یک مرد و زن دراین جا
تنها حقوق مان نیست، حتی نمی توان داد
تشخیص جنسِ نادر ، از نسترن دراین جا!
خسرو در انتظارِ ، شیرین زیاد داریم
اما چرا نداریم ، یک کوهکن در این جا؟!
بازارِ ساز و آواز ، قاطی شده ست باهم
ماهور و شور و دشتی، خر در چمن در این جا!
از بس که فیلم داریم ، در متن زندگانی
ما را نمی فریبد ، اسکار و کن در این جا
با این که هیچ چیزی ، عمرا نبوده آن تایم
اما رسد به موقع ، همواره "ون" در این جا!
تنوین اگر چه در شعر، کمتر شده سفارش
این حرف ها نداریم ، ما مطلقا در این جا!
از هر سه نوع تنوین ، دنیا پر است، اما
تنوین "نصب" داریم ، ما غالبا در این جا...
تو رفته ای به خارج، حالا ببین خراب است
احوال تو در آن جا، احوال من در این جا
راشد انصاری(خالو راشد)
از آنجا که ناقدین ما هنوز،به شعر طنز، دقت نظرعمیق وجدی
نداشته اند جای گلایه است، اما بایددانست آنجائی که ذورق شعر
جِد، در امواج انتقادبه صخره میخوردوتوان پیشروی رااز دست
میدهد، این سفینه ی چابک رکاب طنز است که از لابلای امواج ، و صخره های مانع، به پیش می تازد وحرف آخررا میزند...و شاعران طنازبه بهترین نحوازصنایع ادبی درشعر بهره جسته وبه بهترین شکل ممکن ضرورت های شعری را رعایت میکنند، تاانجاکه گاهی
دهن کجی هم به شعرجدکرده و
در مواردی هم به ان، غنای بیشتری بخشیده اند
،
نگاهی به نکات ظریف درشعر طنز راشدانصاری(خالوراشد)
ظلم و فساد و دزدی، شد ریشه کن دراین جا
هرگز نمی توان دید ، "آرسن لوپن" دراین جا!
شما اگربه هردزدی، بگوئید:دزد! ممکن است باشمابرخوردخصمانه کند! اما طنز این امکان را برای
شاعرطنازفراهم کرده که چوب انتقادرا آغشته به روغن طعنه کرده وخیلی رندانه! تمام زورگویان ومفسدین و مختلسین رازیر ضربات طعنه و انتقادقرار دهد۰کاری که در شعر جد، جدأ،غیرممکن هست۰ چون به
خط قرمزها، برمی خورد و ...
ضمنادرمصرع بعدشاعر، سمبل تازه و بکری مثل"آرسن لوپن" تبه کارسمبلیک فرانسوی، را به استخدام شعرآورده که درشعرجد
تاکنون مصداق نداشته است...
بیت بعد(تشخیص جنس"نادر"
از نسترن در اینجا)
نادر هم بمعنی نایاب وهم بمعنی
اسم مذکر آمده، به گونه ئی که
کاملا واضح وبرجسته است و
در نگاه اول هردو بُعد تصویر را
بخوبی به نمایش گذاشته...
ازبسکه"فیلم"داریم درمتن زندگانی
ما را نمی فریبد ، "اسکار"و "کن" در این جا
باز واژه ی <فیلم> با
همین حُسن ، یک تصویر دوبعدی
زیبای دیگری از نوع ایهام است
که به زیبائی شعرافزوده است،
همچنین،دربیت بعد اسم"خسرو" "وشیرین" وحتی "کوهکن"هرسه بصورت استعاره آمده این البته ایهام خاص شعرطنز نیست، بلکه مربوط به هنر شاعرانه، شاعر است ...
موردِبعد:استفاده از نون تنوین بجای حرف رَویِ قافیه، اینقدر
عالمانه ومیتوان گفت: عامدانه
صورت گرفته که حتی معنی را
،هم درخودواژه" ئی"که نون تنوین درآنست عمق بخشیده! ومعنای شعر هم، حجم پیدا کرده...
تنوین اگر چه در شعر، کمتر شده سفارش
این حرف ها نداریم ، ما مطلقا در این جا!
من یادمه برا یادگرفتن<یرملون> اشعاری(سید طوسی)بما، درس میدادندتا تجوید قرآن خوندن یادبگیریم وآن اشعاراز ذهن فرّار
بودند، بجزاین بیت:
در یرملون ، ادغام کن
در مابقی اخفا نما....
که متاسفانه ابیات دیگرهمه
فراموش مان میشدند۰ در
صورتیکه اشعار طنزاین حسن را دارندکه درحافظه جاخوش کنند
وبمانند۰ مثل همین بیت تنوین خالو وکلاًسروده های طنزکه با ذهن مانوس ترند....
*ازجنگ و جنگ طلبی زیاد گفته شده وشنیده ایم ۰ دراین مقوله نوع نگاه و زبان پویا وحرف تازه وزیبای خالوبا چاشنی طنز ملیح آن، واقعأ شنیدنی ست.در شعردیگری می گوید:
یک بار گفته باشم ، یعنی که آخرین بار
گردنکشی محال است، با گردن بلوری
خوب:حالا کانون گرم خانواده را
ازنگاهِ ژرف خالو بررسی میکنیم::
مردی کنار همسر ، سرگرم گوشی خود
دور از هم اند انگار، هفتاد سال نوری
وقتی میخواهد از دردجامعه بگوید ، در انتخاب مطلب چنان ماهرانه عمل میکندکه انسان شگفت زده میشود، او لایه های رو ودستمالی شده و تکراری را رها میکند وبه عمق فاجعه میپردازد، بقول مولانا چونکه صد آمد ۹۰ هم پیش ماست۰ توجه:
دارند می فروشند، طفلان در رحم را
در اوج بی حیایی، در عین بی شعوری
بنظرمی آید، لازم است، تابه شعر
طنز، نگاهِ جدی تری داشته باشیم
خالو نه تنها در شعرطنزخالق آثار مانا واثرگذاری ست،او در سخن منثور هم قلمی شیوا واستعدادی
کم نظیر دارد به مکتوبات طنز او که درسالهای ۷۰ تا ۸۰درستونی به نام"خبرهای مشکوک" درروزنامه "ندای هرمزگان"که بانام"مستعار شکاک"مینوشته...توجه فرمائید،
۱ _ یک مقتول به علت این که نتوانست کشته شدن خود را ثابت کند، به دو بار اعدام محکوم شد!
2
_روز گذشته نویسنده
ای در حالی که به محل کارش میرفت، ناگهان در میان حیرت همگان سرِ خود را تکان داد. نویسنده ی فوق الذکر در این مورد توضیح بیشتری نداد.
3_ به یک خبر حوادثی توجه کنید: تعدادی از موش هایی که در مرکز؛ اقدام به جویدن پرونده های مهم می کردند، در آینده ای نزدیک درشهرمااردوخواهند زد.
4 _ خبر فوری: ساعتی پیش مردی میان سال، در میان انبوه جمعیت به صورت علنی و با خیال راحت نفس کشید.
شما مخاطب عزیزازنفس کشیدن
علنی این مردچه برداشت میکنید
این آینه ایست چند بُعدی که از هرزاویه که به آن بنگری تصویر خاصی رو به ذهن متبادر میکنه...
من که هنوز درمتن شماره یک ماندم دارم به مقتولی که نتونسته مرگ خودشه،به دادگاه ثابت کنه فکرمیکنم۰ابتدا یاد مالباخته ئی می افتم که آقا دزده
ازش شاکی شده بود و غرامت خوبی هم گرفت!! دوم چیزی که به ذهنم خطور میکنه خط قرمز
مانع گفتنش میشه چون خالو از پُوَئنِ طنزبهره گرفته وحرفش زده
ولی اینجا،من پشت خط...ماندم۰
محمد بقالان اهواز بهار۹۷ _ نشریه توسعه جنوب خوزستان
ای در حالی که به محل کارش میرفت، ناگهان در میان حیرت همگان سرِ خود را تکان داد. نویسنده ی فوق الذکر در این مورد توضیح بیشتری نداد.
3_ به یک خبر حوادثی توجه کنید: تعدادی از موش هایی که در مرکز؛ اقدام به جویدن پرونده های مهم می کردند، در آینده ای نزدیک درشهرمااردوخواهند زد.
4 _ خبر فوری: ساعتی پیش مردی میان سال، در میان انبوه جمعیت به صورت علنی و با خیال راحت نفس کشید.
شما مخاطب عزیزازنفس کشیدن
علنی این مردچه برداشت میکنید
این آینه ایست چند بُعدی که از هرزاویه که به آن بنگری تصویر خاصی رو به ذهن متبادر میکنه...
من که هنوز درمتن شماره یک ماندم دارم به مقتولی که نتونسته مرگ خودشه،به دادگاه ثابت کنه فکرمیکنم۰ابتدا یاد مالباخته ئی می افتم که آقا دزده
ازش شاکی شده بود و غرامت خوبی هم گرفت!! دوم چیزی که به ذهنم خطور میکنه خط قرمز
مانع گفتنش میشه چون خالو از پُوَئنِ طنزبهره گرفته وحرفش زده
ولی اینجا،من پشت خط...ماندم۰
محمد بقالان اهواز بهار۹۷ _ نشریه توسعه جنوب خوزستان
انداختنی!
سروده: راشدانصاری
ما ساخته پرداخته ی هم بودیم
جان و سر و دل باخته ی هم بودیم
تو قالبِ من شدی و من قالب تو
انگار که انداخته ی هم بودیم!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری
ما ساخته پرداخته ی هم بودیم
جان و سر و دل باخته ی هم بودیم
تو قالبِ من شدی و من قالب تو
انگار که انداخته ی هم بودیم!
#خالوراشد
@rashedansari
برای راشدانصاری و کتاب جدیدش «خالوبندی»:
قند...
تو که طنازی و شیرین چو قندی
برای طنز هرمزگان برندی
نشانده خنده بر روی لب ما
کتاب تازه ی تو "خالوبندی"!
محمدزرنگاری«چوک هرموز»
قند...
تو که طنازی و شیرین چو قندی
برای طنز هرمزگان برندی
نشانده خنده بر روی لب ما
کتاب تازه ی تو "خالوبندی"!
محمدزرنگاری«چوک هرموز»
Forwarded from پایگاه خبری شیرین طنز
مجموعه رباعیات و دوبیتی های طنز راشدانصاری (خالوراشد) با نام #مرباعیات_خالو در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران در غرفه نشر شانی عرضه می شود.
@shirintanz
@shirintanz
نقیضه ی بیشتر!!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بعدازین دل در هوایت می زند پر بیشتر
می کنی با کارهایت بنده را خر بیشتر!
می شوی جا در دلم، اما به سختی خوب من
می شدی یک ذره ای، ای کاش لاغر، بیشتر!
بچه های شهر ما تک تک هوادار تواند
محسن و اصغر، ولی افشین و جعفر بیشتر!
*
گر تماشاگر زعمق باخت می ترسد، بدان
داور بی چاره از شیر سماور بیشتر!
مال مردم باشد از مال خودت خوشمزه تر
پس بخور تا می توانی ای برادر بیشتر
غصه های حاجی آقا تا کمی کمتر شود
می شود درد و بلای مشدی صفدر بیشتر
جای شاکی می شود با متهم فوری عوض
هر که پولش بیش، زورش ده برابر بیشتر!
می رود هر روز زیر آبی طرف چون لاک پشت
هست گویا حضرت والا! شناگر بیشتر
کشور دوس! و برادر چین که با ما خویش شد
شد برادرهای ما در قوم کافر بیشتر!
دزدی و آدم کشی در کل کشور رایج است
افتخارش شد نصیب شهر بندر بیشتر!
باز از لطف فشار اقتصادی، رایگان
آب گردد چربیِ حاجی مظفر بیشتر!
هرزمان فریاد مظلومی شود قدری بلند
می شود در شهر ما،هم کور و هم کر بیشتر
دولت خدمتگزار از هر نظر تک بوده است
کرده است و می کند خدمت به کشور بیشتر
با هدفمندی گرانی را نماید کنترل
این گرانی می شود هر روز کمتر! بیشتر!
سعی کن با آخرین ترفند لنگر را بکش
هر زمان مهمان تناول کرد کنگر بیشتر!
یا اگر دیدی که می آیند تیر و طایفه
جیم شو از پنجره! البته از در بیشتر!
اندکی بادِ درون غبغبت را کم بکن
تا نگردی بیش از این ای دوست پنچر بیشتر
دایما در گیر و دار مشکلاتت گاو باش
گر چه راحت بودی از اول تو با خر بیشتر!
آن که پندارد که مُد هم شخصیت می آورد
چهره اش باشد شبیه خوک و عنتر بیشتر!
گر که خواب و وحشت تاخیر فردایم نبود
می شد از صد بیت این ابیاتِ اَبتر بیشتر!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بعدازین دل در هوایت می زند پر بیشتر
می کنی با کارهایت بنده را خر بیشتر!
می شوی جا در دلم، اما به سختی خوب من
می شدی یک ذره ای، ای کاش لاغر، بیشتر!
بچه های شهر ما تک تک هوادار تواند
محسن و اصغر، ولی افشین و جعفر بیشتر!
*
گر تماشاگر زعمق باخت می ترسد، بدان
داور بی چاره از شیر سماور بیشتر!
مال مردم باشد از مال خودت خوشمزه تر
پس بخور تا می توانی ای برادر بیشتر
غصه های حاجی آقا تا کمی کمتر شود
می شود درد و بلای مشدی صفدر بیشتر
جای شاکی می شود با متهم فوری عوض
هر که پولش بیش، زورش ده برابر بیشتر!
می رود هر روز زیر آبی طرف چون لاک پشت
هست گویا حضرت والا! شناگر بیشتر
کشور دوس! و برادر چین که با ما خویش شد
شد برادرهای ما در قوم کافر بیشتر!
دزدی و آدم کشی در کل کشور رایج است
افتخارش شد نصیب شهر بندر بیشتر!
باز از لطف فشار اقتصادی، رایگان
آب گردد چربیِ حاجی مظفر بیشتر!
هرزمان فریاد مظلومی شود قدری بلند
می شود در شهر ما،هم کور و هم کر بیشتر
دولت خدمتگزار از هر نظر تک بوده است
کرده است و می کند خدمت به کشور بیشتر
با هدفمندی گرانی را نماید کنترل
این گرانی می شود هر روز کمتر! بیشتر!
سعی کن با آخرین ترفند لنگر را بکش
هر زمان مهمان تناول کرد کنگر بیشتر!
یا اگر دیدی که می آیند تیر و طایفه
جیم شو از پنجره! البته از در بیشتر!
اندکی بادِ درون غبغبت را کم بکن
تا نگردی بیش از این ای دوست پنچر بیشتر
دایما در گیر و دار مشکلاتت گاو باش
گر چه راحت بودی از اول تو با خر بیشتر!
آن که پندارد که مُد هم شخصیت می آورد
چهره اش باشد شبیه خوک و عنتر بیشتر!
گر که خواب و وحشت تاخیر فردایم نبود
می شد از صد بیت این ابیاتِ اَبتر بیشتر!
#خالوراشد
@rashedansari
به در گفتن و دیوار شنیدن...
نوشته ی:راشدانصاری(خالوراشد)
دَم دمای غروب بود که خاله زینب آمد خانه ی ما. حتما کار مهمی داشت که این وقت روز آمده بود.
با مادرم سلام و علیکی کرد و نشست. مادر و من و پدر در حیاط بودیم و هر کدام مشغول کاری. پدرم وسط حیاط کنار حوض داشت کم کم آماده می شد وضو بگیرد. مادرم تازه شیر بزها را دوشیده بود و با فاصله ی زیادی از پدر مشغول صاف کردن شیر بود. من هم طبق معمول داشتم حرف ها را گوش می دادم و حرکات آن ها را دقیق زیر نظر داشتم تا بعد از سال ها برای شما بنویسم!
خاله زینب یواشکی با مادرم صحبت می کرد. به بهانه ای رفتم کنارشان...
خاله ضمن درد دل کردن و صحبت های محرمانه(زنانه)، گفت:« توی روستای به این بزرگی یک نفر چوپان پیدا نمی شه . مردم سرگردونن. همه که نمی تونن خودشون برن گاو و گوسفندا رو ببرن صحرا.» و کمی صدایش را بلندتر کرد، خطاب به پدرم گفت:« فردا نوبت ماست که گاوهای اهالی رو ببریم صحرا برای چَرا.به خدا روم نمی شه کاکا_یعنی پدر بنده! آخه از کی پدر من شد برادرت؟_ شما نمی تونی هم مُزده هم منت به جای ما بری همراه گاو!؟ چون شوهرم مریضه رفته شهر دکتر».
پدر مشخص بود، درست قضیه را گرفته است اما انگار نه انگار چیزی شنیده باشد.
مادر از همان فاصله داد زد و این موضوع را دقیق برای پدر توضیح داد. پدر در جواب گفت:« نمی شنوم...»
معمولا پدر هر وقت چیزی را دوست ندارد بشنود، از بیخ کر می شود.
مادر هم که بارها این زرنگ بازی ها را از پدر دیده بود،اما مثل کسی که فکر می کند همسرش واقعا نشنیده این بار بلندتر گفت:« خاله زینب می گه فردا می تونی بری گاوهای اهالی ....» پدرم در این لحظه با سرفه ای غرا! حرف مادر را قطع کرد ، مقداری آب ریخت روی دست چپش و گفت:
_ زن! این توله سگِ بی زبون ظاهرا چیزی بهش ندادین که این همه داره داد و بی داد می کنه...!
مادرم گفت:« خاله زینب می گه،فردا نوبتشونه که گاوهای مردم رو ببرن صحرا ولی شوهرش...»
پدر که بالاخره سرش به تنش می ارزید و در روستا آدم سرشناسی بود، مجددا بی اعتنا به حرف مادر گفت:
_ راستی کت و شلوارم آماده کن، اگه کثیفه بشورش چون فرماندار دعوتم کرده قراره فردا برم شهر برای مراسمی.
خاله زینب با ناامیدی خداحافظی کرد و رفت به سمت در، اما مثل کسی که چیزی یادش آمده باشد برگشت و گفت:
_کسی هم سراغ ندارید...
این بار قبل از مادرم ، پدر با عصبانیت محکم مشتی آب زد به صورتش و روکرد به مادر که:
_ اون لوح تقدیری که هفته پیش استاندار برام فرستاده بود، چه کارش کردی...؟!
خاله زینب چنان با عجله رفت که دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد.
همین که رفت پدر با حالت تمسخر آمیزی به مادرم گفت:
_ این زنیکه داشت چی می گفت؟
مادر گفت:«خیلی بد برخورد کردی باهاش»
_ چرا؟ مگه من چی گفتم؟ حرف حسابش چی بود آخه؟!
_گفت، به جای اونا بری گاوهای دِه رو ببری صحرا برای چَرا
پدر که مراحل پایانی وضو گرفتنش بود، گفت:
_ زن! گندمی، چیزی به این مرغ های بی زبون بده گناه داره از صبح تا حالا دارن قدقد می کنن...
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی:راشدانصاری(خالوراشد)
دَم دمای غروب بود که خاله زینب آمد خانه ی ما. حتما کار مهمی داشت که این وقت روز آمده بود.
با مادرم سلام و علیکی کرد و نشست. مادر و من و پدر در حیاط بودیم و هر کدام مشغول کاری. پدرم وسط حیاط کنار حوض داشت کم کم آماده می شد وضو بگیرد. مادرم تازه شیر بزها را دوشیده بود و با فاصله ی زیادی از پدر مشغول صاف کردن شیر بود. من هم طبق معمول داشتم حرف ها را گوش می دادم و حرکات آن ها را دقیق زیر نظر داشتم تا بعد از سال ها برای شما بنویسم!
خاله زینب یواشکی با مادرم صحبت می کرد. به بهانه ای رفتم کنارشان...
خاله ضمن درد دل کردن و صحبت های محرمانه(زنانه)، گفت:« توی روستای به این بزرگی یک نفر چوپان پیدا نمی شه . مردم سرگردونن. همه که نمی تونن خودشون برن گاو و گوسفندا رو ببرن صحرا.» و کمی صدایش را بلندتر کرد، خطاب به پدرم گفت:« فردا نوبت ماست که گاوهای اهالی رو ببریم صحرا برای چَرا.به خدا روم نمی شه کاکا_یعنی پدر بنده! آخه از کی پدر من شد برادرت؟_ شما نمی تونی هم مُزده هم منت به جای ما بری همراه گاو!؟ چون شوهرم مریضه رفته شهر دکتر».
پدر مشخص بود، درست قضیه را گرفته است اما انگار نه انگار چیزی شنیده باشد.
مادر از همان فاصله داد زد و این موضوع را دقیق برای پدر توضیح داد. پدر در جواب گفت:« نمی شنوم...»
معمولا پدر هر وقت چیزی را دوست ندارد بشنود، از بیخ کر می شود.
مادر هم که بارها این زرنگ بازی ها را از پدر دیده بود،اما مثل کسی که فکر می کند همسرش واقعا نشنیده این بار بلندتر گفت:« خاله زینب می گه فردا می تونی بری گاوهای اهالی ....» پدرم در این لحظه با سرفه ای غرا! حرف مادر را قطع کرد ، مقداری آب ریخت روی دست چپش و گفت:
_ زن! این توله سگِ بی زبون ظاهرا چیزی بهش ندادین که این همه داره داد و بی داد می کنه...!
مادرم گفت:« خاله زینب می گه،فردا نوبتشونه که گاوهای مردم رو ببرن صحرا ولی شوهرش...»
پدر که بالاخره سرش به تنش می ارزید و در روستا آدم سرشناسی بود، مجددا بی اعتنا به حرف مادر گفت:
_ راستی کت و شلوارم آماده کن، اگه کثیفه بشورش چون فرماندار دعوتم کرده قراره فردا برم شهر برای مراسمی.
خاله زینب با ناامیدی خداحافظی کرد و رفت به سمت در، اما مثل کسی که چیزی یادش آمده باشد برگشت و گفت:
_کسی هم سراغ ندارید...
این بار قبل از مادرم ، پدر با عصبانیت محکم مشتی آب زد به صورتش و روکرد به مادر که:
_ اون لوح تقدیری که هفته پیش استاندار برام فرستاده بود، چه کارش کردی...؟!
خاله زینب چنان با عجله رفت که دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد.
همین که رفت پدر با حالت تمسخر آمیزی به مادرم گفت:
_ این زنیکه داشت چی می گفت؟
مادر گفت:«خیلی بد برخورد کردی باهاش»
_ چرا؟ مگه من چی گفتم؟ حرف حسابش چی بود آخه؟!
_گفت، به جای اونا بری گاوهای دِه رو ببری صحرا برای چَرا
پدر که مراحل پایانی وضو گرفتنش بود، گفت:
_ زن! گندمی، چیزی به این مرغ های بی زبون بده گناه داره از صبح تا حالا دارن قدقد می کنن...
#خالوراشد
@rashedansari
از زبان یک کلیدساز!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چه سختی ها که در دنیا کشیدم
به جز نامهربانی ها ندیدم....
پس از برجام ِ نافرجام ، ناکام
شکسته داخل قفلش کلیدم!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چه سختی ها که در دنیا کشیدم
به جز نامهربانی ها ندیدم....
پس از برجام ِ نافرجام ، ناکام
شکسته داخل قفلش کلیدم!
#خالوراشد
@rashedansari
قفل و کلید!
سروده: راشدانصاری
ازین پس کله ات را کم بچرخان
یواش و مطمئن، نم نم بچرخان
کلیدت را ولی در قفل دشمن،
ببر تا انتها....محکم بچرخان!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری
ازین پس کله ات را کم بچرخان
یواش و مطمئن، نم نم بچرخان
کلیدت را ولی در قفل دشمن،
ببر تا انتها....محکم بچرخان!
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
به نقل از رورنامه ندای هرمزگان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
با سلام خدمت شما خوانندگان فهیم ندای هرمزگان . احوال شما ؟ خسته نباشید . چطورید با قطعی تلگرام و خروج ترامپ از برجام و گرانی نرخ دلار و تخم مرغ و تقریباً همه چیز ...؟!
راستی بنا داریم از این پس در این ساعت و در این روز و در این ستون و در این صفحه اگر خدا بخواهد و عمری باقی بود، با نشریات وزین و در پاره ای مواقع بسیار وزین استان شوخی داشته باشیم. اگر چه این نوع شوخی ها در مطبوعات ما چه کشوری و چه محلی مسبوق به سابقه است،(حتی خودمان نیز در گذشته و در همین ندا با مطبوعات شوخی می کردیم، آن هم چه شوخی هایی!) در ضمن مگر نشنیده اید که آرایشگرها وقتی بی کار می شوند سر یکدیگر را اصلاح می کنند ؟! خب ، ما هم پس ازگرانی سرسام آور نرخ کاغذ تا حدود ی بی کار شده ایم و قصد داریم سر ...(ببخشید) سر به سر هم بگذاریم. پس این شما و این هم دشت اول ما!
نام ستون را «خالو بندی» گذاشته ایم تا هم خالی بندی را در اذهان تداعی کرده باشد و هم این که بالاخره عنوان کتابی است از خالو راشد یعنی شخص شخیص خودمان و قطعاً جای دوری نخواهد
رفت.
***
دریا: «دغدغه اشتغال برازنده هرمزگان نیست»
*خالو راشد: پس برازنده ی کجاست ؟! کرمان؟! ، سیستان و بلوچستان؟! ، کردستان یا زبانم لال تهران؟!
ندای هرمزگان: « اتصال بنادر قطر به بنادرجنوبی ایران در آینده نزدیک ...»
*خالو راشد: مراقب باشید پس از این اتصال یا در حین اتصال دچار برق گرفتگی نشویم !
دریای اندیشه: "برای امدادرسانی مرزها را نمی شناسیم."
*خالوراشد: فعلا به همین داخل برسید ، خارج از مرزها پیشکش!
دریا : «بحران کم آبی بر 26 شهر هرمزگان سایه افکنده است»
*خالو راشد: لابد انتظار داشتید به جای
کم آبی ، ابرهای باران زا بر سرِ ما سایه بیفکند !!
صبح ساحل: «بندرعباس رتبه نخست کشور در خودکشی.»
*خالو راشد: باید به مسئولان عزیز تبریک گفت! بالاخره در یک رشته و آن هم در کشور اول شدیم! پیش به سوی قهرمانی آسیا....
دریا: « صادرات بین هرمزگان و ویتنام به زودی .»
*خالو راشد: به زودی چی؟ قطع می شود ؟! از سر گرفته می شود؟! تکلیف ملت را روشن کنید. در ضمن کشوری بی چاره تر از ویتنام هم بر روی کره زمین وجود دارد ! جهت اطلاع عرض شد ...
ندای هرمزگان: « بندرعباس حال خوشی ندارد »
*خالو راشد: آخ بمیرم برات بندر! کاش سری به بیمارستان شهید محمدی بخش اورژانش می زدی، شاید فشارت افتاده باشد، شاید چربی ات بالا رفته باشد، شاید قلبت احتیاج به عمل باز داشته باشد، شاید.... راستی حال خوش این روزها کیلو چند است ؟!
صبح ساحل: « به نسبت سال گذشته ذخائر آبی سد های کشور 25 درصد کاهش داشته است.»
*خالو راشد: ای کاش به جای ذخائر آب مان که مدام در حال کاهش است، نرخ دلار و مایحتاج مردم کاهش پیدا می کرد ! عجیب است، چیزی که باید بالا برود، می آید پایین! و چیزی که باید پایین برود، می رود بالا! کار دنیا برعکس است!
دریای اندیشه:"آخوندی باید در مجلس پاسخ گو باشد."
*خالوراشد:(آخوندی باید در مجلس پاسخ گو باشد؟) واضح تر بگویید ببینم منظور شما کدام آخوند است؟! خوشبختانه در کشور ، آخوند و(روحانی) زیاد داریم. نمونه اش همین یک فقره رییس جمهور عزیزمان است که هم آخوند است و هم "روحانی"!
اگر چه بر همگان روشن است که آخوند و روحانی یکی است و از یک جنس، اما قبول بفرمایید که کمی مبهم حرف می زنید. اگر هم منظور، آقای آخوندی وزیر راه و شهرسازی است که دیگر بدتر! چون اسمش عباس است.لااقل قبل از آخوندی بنویسید عباس و ملتی را از هرگونه شک و شبهه ای در بیاورید...
صبح ساحل: « سهم ما از اقتصاد بزرگ خلیج فارس کافی نیست .»
*خالو راشد: ما هم می گوییم کافی نیست، شما بگویید تکلیف چیست ؟! ( قافیه را داشته باشید! )
دریا: "معلمین هرمزگانی با تکنولوژی روز دنیا همگام اند."
*خالوراشد: اما حقوق و مزایای آنان کماکان به روش سنتی چرتکه انداختن محاسبه و پرداخت می شود!
صبح ساحل: « نرخ سود بانکی یکسان می شود .»
*خالو راشد: یعنی این که همه ی بانک ها همزمان و به صورت یکسان نرخ سودشان را می برند بالا !
دریا: « آموزش و پرورش اوضاع و احوال خوبی ندارد.»
*خالو راشد: شما بفرمایید کجا دارد ؟ ... اوضاع و احوال را عرض کردیم – آموزش و پرورش هم مثل جاهای دیگر....
دریا: « مرغ و گوشت در ماه رمضان گران نمی شود.»
*خالو راشد: خدارا شکر، اما با همین نرخ فعلی نیز نمی شود حتی نزدیک گوشت و مرغ شد! چه رسد به خریدن شان . حالا گران شدن یا نشدنش بماند . به قول شاعر: « در خانه ی ما زخوردنی چیز ی نیست / ای روزه برو ورنه تو را خواهم خورد.....»
دریای اندیشه:"افزون بر ۳۵ درصد بافت شهر بندرعباس فرسوده است".
*خالوراشد: و از بدشانسیِ ما ، ساختمان ندای هرمزگان در همان قسمت ۳۵ درصدی قرار دارد!
صبح ساحل:"سهم زنان هرمزگانی چقدر
شوخی با نشریات استان
به نقل از رورنامه ندای هرمزگان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
با سلام خدمت شما خوانندگان فهیم ندای هرمزگان . احوال شما ؟ خسته نباشید . چطورید با قطعی تلگرام و خروج ترامپ از برجام و گرانی نرخ دلار و تخم مرغ و تقریباً همه چیز ...؟!
راستی بنا داریم از این پس در این ساعت و در این روز و در این ستون و در این صفحه اگر خدا بخواهد و عمری باقی بود، با نشریات وزین و در پاره ای مواقع بسیار وزین استان شوخی داشته باشیم. اگر چه این نوع شوخی ها در مطبوعات ما چه کشوری و چه محلی مسبوق به سابقه است،(حتی خودمان نیز در گذشته و در همین ندا با مطبوعات شوخی می کردیم، آن هم چه شوخی هایی!) در ضمن مگر نشنیده اید که آرایشگرها وقتی بی کار می شوند سر یکدیگر را اصلاح می کنند ؟! خب ، ما هم پس ازگرانی سرسام آور نرخ کاغذ تا حدود ی بی کار شده ایم و قصد داریم سر ...(ببخشید) سر به سر هم بگذاریم. پس این شما و این هم دشت اول ما!
نام ستون را «خالو بندی» گذاشته ایم تا هم خالی بندی را در اذهان تداعی کرده باشد و هم این که بالاخره عنوان کتابی است از خالو راشد یعنی شخص شخیص خودمان و قطعاً جای دوری نخواهد
رفت.
***
دریا: «دغدغه اشتغال برازنده هرمزگان نیست»
*خالو راشد: پس برازنده ی کجاست ؟! کرمان؟! ، سیستان و بلوچستان؟! ، کردستان یا زبانم لال تهران؟!
ندای هرمزگان: « اتصال بنادر قطر به بنادرجنوبی ایران در آینده نزدیک ...»
*خالو راشد: مراقب باشید پس از این اتصال یا در حین اتصال دچار برق گرفتگی نشویم !
دریای اندیشه: "برای امدادرسانی مرزها را نمی شناسیم."
*خالوراشد: فعلا به همین داخل برسید ، خارج از مرزها پیشکش!
دریا : «بحران کم آبی بر 26 شهر هرمزگان سایه افکنده است»
*خالو راشد: لابد انتظار داشتید به جای
کم آبی ، ابرهای باران زا بر سرِ ما سایه بیفکند !!
صبح ساحل: «بندرعباس رتبه نخست کشور در خودکشی.»
*خالو راشد: باید به مسئولان عزیز تبریک گفت! بالاخره در یک رشته و آن هم در کشور اول شدیم! پیش به سوی قهرمانی آسیا....
دریا: « صادرات بین هرمزگان و ویتنام به زودی .»
*خالو راشد: به زودی چی؟ قطع می شود ؟! از سر گرفته می شود؟! تکلیف ملت را روشن کنید. در ضمن کشوری بی چاره تر از ویتنام هم بر روی کره زمین وجود دارد ! جهت اطلاع عرض شد ...
ندای هرمزگان: « بندرعباس حال خوشی ندارد »
*خالو راشد: آخ بمیرم برات بندر! کاش سری به بیمارستان شهید محمدی بخش اورژانش می زدی، شاید فشارت افتاده باشد، شاید چربی ات بالا رفته باشد، شاید قلبت احتیاج به عمل باز داشته باشد، شاید.... راستی حال خوش این روزها کیلو چند است ؟!
صبح ساحل: « به نسبت سال گذشته ذخائر آبی سد های کشور 25 درصد کاهش داشته است.»
*خالو راشد: ای کاش به جای ذخائر آب مان که مدام در حال کاهش است، نرخ دلار و مایحتاج مردم کاهش پیدا می کرد ! عجیب است، چیزی که باید بالا برود، می آید پایین! و چیزی که باید پایین برود، می رود بالا! کار دنیا برعکس است!
دریای اندیشه:"آخوندی باید در مجلس پاسخ گو باشد."
*خالوراشد:(آخوندی باید در مجلس پاسخ گو باشد؟) واضح تر بگویید ببینم منظور شما کدام آخوند است؟! خوشبختانه در کشور ، آخوند و(روحانی) زیاد داریم. نمونه اش همین یک فقره رییس جمهور عزیزمان است که هم آخوند است و هم "روحانی"!
اگر چه بر همگان روشن است که آخوند و روحانی یکی است و از یک جنس، اما قبول بفرمایید که کمی مبهم حرف می زنید. اگر هم منظور، آقای آخوندی وزیر راه و شهرسازی است که دیگر بدتر! چون اسمش عباس است.لااقل قبل از آخوندی بنویسید عباس و ملتی را از هرگونه شک و شبهه ای در بیاورید...
صبح ساحل: « سهم ما از اقتصاد بزرگ خلیج فارس کافی نیست .»
*خالو راشد: ما هم می گوییم کافی نیست، شما بگویید تکلیف چیست ؟! ( قافیه را داشته باشید! )
دریا: "معلمین هرمزگانی با تکنولوژی روز دنیا همگام اند."
*خالوراشد: اما حقوق و مزایای آنان کماکان به روش سنتی چرتکه انداختن محاسبه و پرداخت می شود!
صبح ساحل: « نرخ سود بانکی یکسان می شود .»
*خالو راشد: یعنی این که همه ی بانک ها همزمان و به صورت یکسان نرخ سودشان را می برند بالا !
دریا: « آموزش و پرورش اوضاع و احوال خوبی ندارد.»
*خالو راشد: شما بفرمایید کجا دارد ؟ ... اوضاع و احوال را عرض کردیم – آموزش و پرورش هم مثل جاهای دیگر....
دریا: « مرغ و گوشت در ماه رمضان گران نمی شود.»
*خالو راشد: خدارا شکر، اما با همین نرخ فعلی نیز نمی شود حتی نزدیک گوشت و مرغ شد! چه رسد به خریدن شان . حالا گران شدن یا نشدنش بماند . به قول شاعر: « در خانه ی ما زخوردنی چیز ی نیست / ای روزه برو ورنه تو را خواهم خورد.....»
دریای اندیشه:"افزون بر ۳۵ درصد بافت شهر بندرعباس فرسوده است".
*خالوراشد: و از بدشانسیِ ما ، ساختمان ندای هرمزگان در همان قسمت ۳۵ درصدی قرار دارد!
صبح ساحل:"سهم زنان هرمزگانی چقدر
است؟"
*خالوراشد: از چی؟ از کار؟! از چتربازی؟! از دارایی همسران شان؟! از رفتن به ورزشگاه ها؟!
با این تیترهای گیج کننده تان سرگیجه گرفتیم!
#خالوراشد
@rashedansari
*خالوراشد: از چی؟ از کار؟! از چتربازی؟! از دارایی همسران شان؟! از رفتن به ورزشگاه ها؟!
با این تیترهای گیج کننده تان سرگیجه گرفتیم!
#خالوراشد
@rashedansari
الحمدلله
سروده: راشدانصاری
کتاب پشت خنده پنهانم
همــین کـه زنـده هسـتی تـا به حـالا
بــگوالحمــدلله
نـــرفـتی مـفـتکی از دار ِ دنـــیا
بــگوالحمــدلله
همـین کـه می کـنـی در روز روشــن،
میان کوی و برزن،
دهـانـت را بــه هـر اندازه ای وا
بــگو الحمــدلله!
همیـن کـه راحـتی در خـانه ی خویــش
بدون ِ خوف و تشویش،
نشـــستـی بـا زنـــت…استـغفـرالا!
بـگـو الحمــدلله
تــو آزادی کـه در اوج گــرانـی
چنانچه می تـوانی
بگـیری روزه بـا یــک دانـه خـرمـا
بــگو الحمــدلله!
همـین کـه بـنـده آزادم در این جا(۱)
بچرخـانم سـرم را
بـــبیـنم دختران ِ خـــوب و زیــبـا
بــگو الحمــدلله!
همیـن کـه گه گـداری بــعد ِ ده سال
پس از یک بُرد فوتبال
زشــادی مـی پـری پـایــین و بــالا
بــگو الحمـدلله!
همیـــن کــه نـــزد اربــاب ِ زر و زور
مـرتب تا لـب ِ گور
شــدی بـــا مــیل خــود ، دولّا و سه لاّ
بـــگو الحمــدلله
پـس از لُمـــباندن ِ هـر لقمه نــانـی
تشکر کـن، فلانی…
بــبین وضــع ِ اسفـبار ِ “اوگـــانـدا ”
بــگو الحمـــدلله!
همیــن کـه ســاحل زیـبـای بـندر
شـود ممـلو زدخـتر
پــس از عـرض سپـاس ازگشت “نـاجا”!
بــگو الحمــدلله
همــین کــه پیش ازین ها طـبق دسـتور
نشد چشم شمـا کور
همین کـه مـی کـشی راحت نفـس را
بــگو الحمـدلله !
پی نوشت:
۱-منظور از این جا ، شامل سالن شعر خوانی هم می شود!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری
کتاب پشت خنده پنهانم
همــین کـه زنـده هسـتی تـا به حـالا
بــگوالحمــدلله
نـــرفـتی مـفـتکی از دار ِ دنـــیا
بــگوالحمــدلله
همـین کـه می کـنـی در روز روشــن،
میان کوی و برزن،
دهـانـت را بــه هـر اندازه ای وا
بــگو الحمــدلله!
همیـن کـه راحـتی در خـانه ی خویــش
بدون ِ خوف و تشویش،
نشـــستـی بـا زنـــت…استـغفـرالا!
بـگـو الحمــدلله
تــو آزادی کـه در اوج گــرانـی
چنانچه می تـوانی
بگـیری روزه بـا یــک دانـه خـرمـا
بــگو الحمــدلله!
همـین کـه بـنـده آزادم در این جا(۱)
بچرخـانم سـرم را
بـــبیـنم دختران ِ خـــوب و زیــبـا
بــگو الحمــدلله!
همیـن کـه گه گـداری بــعد ِ ده سال
پس از یک بُرد فوتبال
زشــادی مـی پـری پـایــین و بــالا
بــگو الحمـدلله!
همیـــن کــه نـــزد اربــاب ِ زر و زور
مـرتب تا لـب ِ گور
شــدی بـــا مــیل خــود ، دولّا و سه لاّ
بـــگو الحمــدلله
پـس از لُمـــباندن ِ هـر لقمه نــانـی
تشکر کـن، فلانی…
بــبین وضــع ِ اسفـبار ِ “اوگـــانـدا ”
بــگو الحمـــدلله!
همیــن کـه ســاحل زیـبـای بـندر
شـود ممـلو زدخـتر
پــس از عـرض سپـاس ازگشت “نـاجا”!
بــگو الحمــدلله
همــین کــه پیش ازین ها طـبق دسـتور
نشد چشم شمـا کور
همین کـه مـی کـشی راحت نفـس را
بــگو الحمـدلله !
پی نوشت:
۱-منظور از این جا ، شامل سالن شعر خوانی هم می شود!
#خالوراشد
@rashedansari
مقررات راهنمایی و رانندگی در ایران!
نوشته ی : راشدانصاری
۱_ همیشه حق تقدم با خودروهای مدل بالاست. بقیه بروند کشک شان را بسابند!
۲_ سرعت گیر، محل و مکانی است برای بد و بیراه گفتن به شهرداری و...!
۳_ تابلوی سبقت گرفتن ممنوع به شما ارتباطی ندارد. برای خودروهای پشت سرتان است!
۴_ چراغ قرمز ، سبز و نارنجی، فقط برای زیبایی و تزیین چهارراه و... است!
۵_ کمربند ، وسیله ای است اضافی که قبل از پلیس راه بسته و بعد از پلیس راه باز می شود!
۶_ بوق ، صرفا برای سلام کردن به دوستان و فحش دادن به دشمنان است!
۷_ آینه ی داخل خودرو ، ابزاری است برای آرایش کردن همسر راننده!
۸_ به تابلوهای گردش به راست و چپ در خارج از شهرها اعتماد نکنید. تجربه ثابت کرده است که نود در صد تابلوهای گردش به راست و چپ امکان دارد توسط شهروندی عصبانی با ضربه ای بر عکس شده باشند...!
۹_ پلیس ، در هر حال دشمن راننده است!
۱۰_ تابلوی از سرعت خود بکاهید ، در اصل نکاهید بوده که نقطه ی آن به مرور زمان خود به خود افتاده است پایین!
۱۱_ تابلوی حداکثر سرعت در شب ۷۵ کیلومتر و در روز ۸۵ کیلومتر را با هم جمع بزنید که حاصل جمع آن می شود حداکثر سرعت شما در شبانه روز! در آزاد راه ها که از اسمش پیداست دیگر راننده آزاد است دست به هر کاری بزند!
۱۲_ علامت ایست، یعنی نایست!( کی به کیه!)
۱۳_ جاده یک طرفه می شود. خب، بشود به من و شما چه ربطی دارد!
۱۴_ خطر ریزش کوه، دروغی بیش نیست! بنده بیش از صد بار از آن جا عبور کرده ام و برای محکم کاری دور زده ام برگشته ام ولی حتی یک بار یک سنگ ریزه هم نیفتاده است پایین!
۱۵_ نور بالا مخصوص شب است! آن هم فقط برای ضد حال زدن!
۱۶_ چراغ راهنمای سمت چپ و راست برای سرگرمی است و خاصیت دیگری ندارد، درست مثل جناح های چپ و راست در حوزه ی سیاست!
۱۷_ آینه های محدب ترافیکی سر پیچ ها و....مخصوص راننده و مسافرانی است که قبل از رسیدن به مقصد احتیاج به شانه کردن موهای سر و آرایش داشته باشند!
نقل از روزنامه ندای هرمزگان
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی : راشدانصاری
۱_ همیشه حق تقدم با خودروهای مدل بالاست. بقیه بروند کشک شان را بسابند!
۲_ سرعت گیر، محل و مکانی است برای بد و بیراه گفتن به شهرداری و...!
۳_ تابلوی سبقت گرفتن ممنوع به شما ارتباطی ندارد. برای خودروهای پشت سرتان است!
۴_ چراغ قرمز ، سبز و نارنجی، فقط برای زیبایی و تزیین چهارراه و... است!
۵_ کمربند ، وسیله ای است اضافی که قبل از پلیس راه بسته و بعد از پلیس راه باز می شود!
۶_ بوق ، صرفا برای سلام کردن به دوستان و فحش دادن به دشمنان است!
۷_ آینه ی داخل خودرو ، ابزاری است برای آرایش کردن همسر راننده!
۸_ به تابلوهای گردش به راست و چپ در خارج از شهرها اعتماد نکنید. تجربه ثابت کرده است که نود در صد تابلوهای گردش به راست و چپ امکان دارد توسط شهروندی عصبانی با ضربه ای بر عکس شده باشند...!
۹_ پلیس ، در هر حال دشمن راننده است!
۱۰_ تابلوی از سرعت خود بکاهید ، در اصل نکاهید بوده که نقطه ی آن به مرور زمان خود به خود افتاده است پایین!
۱۱_ تابلوی حداکثر سرعت در شب ۷۵ کیلومتر و در روز ۸۵ کیلومتر را با هم جمع بزنید که حاصل جمع آن می شود حداکثر سرعت شما در شبانه روز! در آزاد راه ها که از اسمش پیداست دیگر راننده آزاد است دست به هر کاری بزند!
۱۲_ علامت ایست، یعنی نایست!( کی به کیه!)
۱۳_ جاده یک طرفه می شود. خب، بشود به من و شما چه ربطی دارد!
۱۴_ خطر ریزش کوه، دروغی بیش نیست! بنده بیش از صد بار از آن جا عبور کرده ام و برای محکم کاری دور زده ام برگشته ام ولی حتی یک بار یک سنگ ریزه هم نیفتاده است پایین!
۱۵_ نور بالا مخصوص شب است! آن هم فقط برای ضد حال زدن!
۱۶_ چراغ راهنمای سمت چپ و راست برای سرگرمی است و خاصیت دیگری ندارد، درست مثل جناح های چپ و راست در حوزه ی سیاست!
۱۷_ آینه های محدب ترافیکی سر پیچ ها و....مخصوص راننده و مسافرانی است که قبل از رسیدن به مقصد احتیاج به شانه کردن موهای سر و آرایش داشته باشند!
نقل از روزنامه ندای هرمزگان
#خالوراشد
@rashedansari
Forwarded from ناخواناخوانی
📜 ✅
#غیر_قابل_اعتماد | ۲۲
> صفحۀ #طنز روزنامۀ #اعتماد
> پنجشنبه ۳ خردادِ ۹۷
> با ادای احترام به #احمدرضا_احمدی
•
> نشانی: yon.ir/9A9Zu
> پیدیاف: yon.ir/toVUY
•
• @NaakhaaNaa
#غیر_قابل_اعتماد | ۲۲
> صفحۀ #طنز روزنامۀ #اعتماد
> پنجشنبه ۳ خردادِ ۹۷
> با ادای احترام به #احمدرضا_احمدی
•
> نشانی: yon.ir/9A9Zu
> پیدیاف: yon.ir/toVUY
•
• @NaakhaaNaa