ارزش کتاب!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آقای«حسنی» می گفت:«شرط می بندم هیچ کس به اندازه ی من بر روی تک تک صفحات کتاب شما تامل نکرده و به تفکر فرو نرفته است. چه شب هایی که تاصبح مونس تنهایی من همین کتاب بود. روی هر صفحه اش ساعت ها مکث کرده ام و بیشترین دقایقم صرف تورق و تفکر بر روی این کتاب شده است. حتی در محافل خصوصی نیز هر صفحه از کتاب شما مانند ورق «زر» بین دوستان گرمابه و گلستانم دست به دست می گشت.»
ما هم خوشحال از این موضوع که بالاخره یکی پیدا شد تا آثار ناقابل ما را به طور دقیق مطالعه کند.
اما هنگامی که علت اصلی این علاقمندی ایشان را جویا شدم، مشخص شد آقای حسنی نخست با جدا کردن یک صفحه از کتاب بی زبان ما! و لوله کردن آن برای عملیات محیرالعقول سیخ و سنگ! مدت ها مشغول کشیدن می شده و پس از اتمام عملیات و نشئه شدن هم ساعت ها روی صفحات بعدی چُرت می زده و به قول خودش در بحر تفکر فرو می رفته است!
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آقای«حسنی» می گفت:«شرط می بندم هیچ کس به اندازه ی من بر روی تک تک صفحات کتاب شما تامل نکرده و به تفکر فرو نرفته است. چه شب هایی که تاصبح مونس تنهایی من همین کتاب بود. روی هر صفحه اش ساعت ها مکث کرده ام و بیشترین دقایقم صرف تورق و تفکر بر روی این کتاب شده است. حتی در محافل خصوصی نیز هر صفحه از کتاب شما مانند ورق «زر» بین دوستان گرمابه و گلستانم دست به دست می گشت.»
ما هم خوشحال از این موضوع که بالاخره یکی پیدا شد تا آثار ناقابل ما را به طور دقیق مطالعه کند.
اما هنگامی که علت اصلی این علاقمندی ایشان را جویا شدم، مشخص شد آقای حسنی نخست با جدا کردن یک صفحه از کتاب بی زبان ما! و لوله کردن آن برای عملیات محیرالعقول سیخ و سنگ! مدت ها مشغول کشیدن می شده و پس از اتمام عملیات و نشئه شدن هم ساعت ها روی صفحات بعدی چُرت می زده و به قول خودش در بحر تفکر فرو می رفته است!
#خالوراشد
@rashedansari
قند مکرر
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
مثل غزلی که تازه از بر شده ای
تکرار که نه، قند مکرر شده ای
هم گرمی و هم جاذبه ات بسیار است
امسال شبیه لیگ برتر شده ای!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
مثل غزلی که تازه از بر شده ای
تکرار که نه، قند مکرر شده ای
هم گرمی و هم جاذبه ات بسیار است
امسال شبیه لیگ برتر شده ای!
#خالوراشد
@rashedansari
اهل کتاب!
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
چهره ها درهم و برهم شده است
سهم خوشبختی ِ ما کم شده است
لاکتابی که شده اهل کتاب
به خیال خودش آدم شده است!
تا به لوحی برسد، صدها بار
پیش پای رفقا خم شده است
پاچه خاری و دغلبازیِ او
موجب نفرت عالم شده است
دُم در آورده میانِ شُعرا
قافش از قافیه محکم شده است
دهنش مثل گسل وا مانده
سخنش زلزله بم شده است
دلبران دور و بَرش می لولند
هر چه فرموده فراهم شده است!
سارق زمزمه های ادبی
چه گرانقدر و مکرم شده است
نه که در شعر و ادب، در دزدی
دیگر استاد مسلم شده است!
خالوراشد:
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
چهره ها درهم و برهم شده است
سهم خوشبختی ِ ما کم شده است
لاکتابی که شده اهل کتاب
به خیال خودش آدم شده است!
تا به لوحی برسد، صدها بار
پیش پای رفقا خم شده است
پاچه خاری و دغلبازیِ او
موجب نفرت عالم شده است
دُم در آورده میانِ شُعرا
قافش از قافیه محکم شده است
دهنش مثل گسل وا مانده
سخنش زلزله بم شده است
دلبران دور و بَرش می لولند
هر چه فرموده فراهم شده است!
سارق زمزمه های ادبی
چه گرانقدر و مکرم شده است
نه که در شعر و ادب، در دزدی
دیگر استاد مسلم شده است!
خالوراشد:
#خالوراشد
@rashedansari
نذر چلوکباب!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
با دلهره و شتاب باید برویم
با قصدِ کمی ثواب ! باید برویم
دل محکم و نیّتِ وکالت خیر است
با نذر چلوکباب باید برویم!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
با دلهره و شتاب باید برویم
با قصدِ کمی ثواب ! باید برویم
دل محکم و نیّتِ وکالت خیر است
با نذر چلوکباب باید برویم!
#خالوراشد
@rashedansari
نیازمندی های انتخاباتی
نوشته ی : راشدانصاری( خالوراشد)
رقیب خراب کُنِ تضمینی!
اگر قصد تخریب و لِه کردن کاندیدای رقیب را دارید، فقط به ما مراجعه کنید. انواع و اقسام تهمت ها و توهین های دسته اول موجود است. پاپوش سازی همراه با دروغ های شاخ دار و تضمینی!
سخنرانی های آتشین علیه رقیب در مراکز شلوغ شهر، چاپ مقاله های تند در نشریات علیه رقیب با نام مستعار، مصاحبه های از قبل تایپ شده و آماده ی چاپ با شما و تکثیر سی دی های ناجور و عکس های دستکاری شده (فتوشاپ) علیه طرف
شرکت خصوصی برادران ویرانگر!
دارای گواهینامه ایزو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰
//////////
پوسترکَن حرفه ای !
کندن، پاره کردن و سوزاندن پوستر مخالفان و رقیبانتان را به ما بسپارید.
تنها با پرداخت هر شب 100 هزار تومان به همکاران مجرب و با سابقه ما، از هم اکنون خود را انتخاب شده بدانید.
در یک چشم به هم زدن پوستر رقیب محو و پوستر زیبای شما در بهترین نقاط شهر نصب خواهد شد.
مؤسسه پوستر پاره کُن های انتخاباتی!
//////////
اَجی مَجی
ما تعدادی از شعبده بازان کار کشته حاضریم در روز رأی گیری به طور نامحسوس در کنار صندوق های رای گیری شورای شهر حاضر شده و با تردستی و جادو جنبل، کاری کنیم که در پایان خرگوش؟ نه! کبوتر؟ نه! فقط نام مبارک شما از صندوق خارج شود! کافی است به ما اعتماد کنید...
انجمن جهانی شعبده بازان کارکُشته!
//////////
شام از ما، رأی از شما
در مدت انتخابات، خودتان و خانواده و فک و فامیلتان نگران شام نباشید. کافی است همچون لشکر مغول به محل ستاد این جانب حمله کنید و هرچیزی که دَم دست تان بود را ببلعید.حلالتان باشد. (بخورید و بیاشامید و اسراف کنید!) این شعار بنده است!
هیچ انتظاری هم از شما ندارم به جز انتظار قانونی و شرعی یعنی دادنِ رأی به خادم و خدمتگزار خودتان!
کاندیدای شکم پُر کُن
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی : راشدانصاری( خالوراشد)
رقیب خراب کُنِ تضمینی!
اگر قصد تخریب و لِه کردن کاندیدای رقیب را دارید، فقط به ما مراجعه کنید. انواع و اقسام تهمت ها و توهین های دسته اول موجود است. پاپوش سازی همراه با دروغ های شاخ دار و تضمینی!
سخنرانی های آتشین علیه رقیب در مراکز شلوغ شهر، چاپ مقاله های تند در نشریات علیه رقیب با نام مستعار، مصاحبه های از قبل تایپ شده و آماده ی چاپ با شما و تکثیر سی دی های ناجور و عکس های دستکاری شده (فتوشاپ) علیه طرف
شرکت خصوصی برادران ویرانگر!
دارای گواهینامه ایزو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰
//////////
پوسترکَن حرفه ای !
کندن، پاره کردن و سوزاندن پوستر مخالفان و رقیبانتان را به ما بسپارید.
تنها با پرداخت هر شب 100 هزار تومان به همکاران مجرب و با سابقه ما، از هم اکنون خود را انتخاب شده بدانید.
در یک چشم به هم زدن پوستر رقیب محو و پوستر زیبای شما در بهترین نقاط شهر نصب خواهد شد.
مؤسسه پوستر پاره کُن های انتخاباتی!
//////////
اَجی مَجی
ما تعدادی از شعبده بازان کار کشته حاضریم در روز رأی گیری به طور نامحسوس در کنار صندوق های رای گیری شورای شهر حاضر شده و با تردستی و جادو جنبل، کاری کنیم که در پایان خرگوش؟ نه! کبوتر؟ نه! فقط نام مبارک شما از صندوق خارج شود! کافی است به ما اعتماد کنید...
انجمن جهانی شعبده بازان کارکُشته!
//////////
شام از ما، رأی از شما
در مدت انتخابات، خودتان و خانواده و فک و فامیلتان نگران شام نباشید. کافی است همچون لشکر مغول به محل ستاد این جانب حمله کنید و هرچیزی که دَم دست تان بود را ببلعید.حلالتان باشد. (بخورید و بیاشامید و اسراف کنید!) این شعار بنده است!
هیچ انتظاری هم از شما ندارم به جز انتظار قانونی و شرعی یعنی دادنِ رأی به خادم و خدمتگزار خودتان!
کاندیدای شکم پُر کُن
#خالوراشد
@rashedansari
امان از تلفن همراه!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
گاهی اوقات اشتباهات تایپی در پیامک ها باعث آبروریزی و بعضا دردسر می شه. البته منظور اشتباهات وحشتناک است،وگرنه بنده بارها برای دوستی پیامک دادم و به جای سلام نوشتم یلام عرض کردم! کار از این چیزها گذشته ! امان از این گوشی های لمسی...
مثلا یک بار دوستی در گروهی تلگرامی می خواست بنویسه:«دوستان شرمنده ام اگر فعال نیستم چون وضع نتم شدیدا خرابه!» که متاسفانه در هنگام تایپِ «وضع نتم» ، ت نتم تبدیل شده بود به «ن» ! و ده ها موارد دیگر...
اما بحث ما در این جا مشکل پیامک نیست بلکه بشنوید از آهنگ زنگ برخی تلفن های همراه.
جای شما خالی رفته بودم جلسه تودیع و معارفه ی فرماندار یکی از شهرستان ها. سالن پر بود از فرماندار و بخشدار و دهدار و دهیار و بنده هم که خبرنگار(قافیه رو کیف کردید؟!) .
سکوت عجیبی بر سالن حکمفرما بود.استاندار (نمی گم کدوم استان) و تعدادی از نمایندگان مردم در مجلس و امام جمعه محترم، بالا نشسته بودند که بعد از پخش سرود ملی و... استاندار با سرانگشت مبارکشان! زدند توی سرِ میکروفن و چند باری هم برای محکم کاری فوت کرد داخلش....
به محضی که گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم...» بلافاصله تلفن همراه یکی از بخشداران عزیز زنگ خورد. می دونید آهنگ زنگ اش چی بود؟ «دلم می خواد به اصفهان برگردم/ بازم به اون نصف جهان برگردم...» که آقای بخشدار پس از کمی وَر رفتن با گوشی موفق شد خاموشش کنه! بخشدار یاد شده چون کنار من نشسته بود، یواشکی گفت:« توی خونه این توله سگ پسرم همیشه گوشیم دستشه و میره توش...»
تعدادی از مدعوین احتمالا ته دلشان از این که در دولت جدید به موسیقی و شادی مردم بها داده می شود و حتی از پخش صدای خواننده های لس آنجلسی هم ابایی ندارند، خوشحال بودند و تعداد دیگری نیز با نگاه های معنا دار خود به دنبال منبع صدا بودند.
در این لحظه استاندار با لبخندی گفت:«خب، دوست داری برگردی اصفهان برگرد....مجبور نیستی در غربت بمونی اما چرا الآن؟» و با گفتن استغفرالله، مجددا شروع کرد :«خداوند بزرگ را شاکرم که....» این بار صدای تلفن همراه فرماندار عزیزی بلند شد. اما با این تفاوت که موسیقی فرماندار (گوشی فرماندار) از بخشدار شادتر و ریتم آن تندتر بود: «سیاه نرمه نرمه/ سیا توبه توبه/ سیا مال خومونن/ سیاه....»
بلافاصله استاندار با اشاره دو دست و با حفظ ریتم و همراه با ترانه گفت:« بیا، بیا، بیا، بیا بالا....»
باور کنید شوخی نمی کنم، خودم در مراسم حضور داشتم و شاهد این کنسرت فرح بخش مسوولان بودم!
یکی نیست بگه فرماندار گرامی ، بخشدار محترم! یا گوشی رو بذار روی سایلنت یا نده دست بچه ها که برن توش و....
حالا این که چیزی نیست، یک بار به اتفاق تعدادی از شاعران مرکز استان رفته بودیم شب شعری در یکی از شهرستان ها. قبل از شعر خوانی و آغاز مراسم دسته جمعی به همراه فرماندار و شهردار و رییس شورای شهر رفتیم مسجد نماز جماعت. در حین نماز ، مکبر گفت:« سمع الله لمن حمده....الله و اکبر» داشتیم می رفتیم پایین که گوشی بغل دستی ام که باز هم یکی از مسولان همان شهر بود ، زنگ خورد:« اِمشو شوشن لیپک لریلونن/ امشو...»
آقا توی مسجد؟ حین نماز؟ لا اله الا الله!
حالا که تا این جا رو گفتم اجازه می خوام اینو هم بگم که البته به آهنگ ارتباطی نداره اما به گوشی ربط داره.یک بار وارد آسانسور شدم که برم طبقه پنجم اداره ای.(خب تا این جای کار ایرادی نداره!) دختر خانمی که داخل آسانسور بود و ظاهرا همسفر ما تا مقصد و اتفاقا به چشم خواهری بسیار هم زیبا....
به محض ورود بنده ، نگاه در نگاه ما گفت: «سلام» . فکر کردم شاید منو می شناسه ناسلامتی هر چه باشه شاعر مملکتیم و خلاصه جواب سلام هم که واجبه ، گفتم:«علیک سلام». گفت:« کم پیدایی عزیزم؟!» نه دیگه کم کم داشتم قرمز می شدم و دستپاچه! گفتم:« خواهش می کنم، گرفتاری و مشکلات...» که یهو سرش چرخید به سمت دیگه متوجه شدم «هندز فری» توی گوششه و مشغول صحبت کردن با شخص دیگری...
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
گاهی اوقات اشتباهات تایپی در پیامک ها باعث آبروریزی و بعضا دردسر می شه. البته منظور اشتباهات وحشتناک است،وگرنه بنده بارها برای دوستی پیامک دادم و به جای سلام نوشتم یلام عرض کردم! کار از این چیزها گذشته ! امان از این گوشی های لمسی...
مثلا یک بار دوستی در گروهی تلگرامی می خواست بنویسه:«دوستان شرمنده ام اگر فعال نیستم چون وضع نتم شدیدا خرابه!» که متاسفانه در هنگام تایپِ «وضع نتم» ، ت نتم تبدیل شده بود به «ن» ! و ده ها موارد دیگر...
اما بحث ما در این جا مشکل پیامک نیست بلکه بشنوید از آهنگ زنگ برخی تلفن های همراه.
جای شما خالی رفته بودم جلسه تودیع و معارفه ی فرماندار یکی از شهرستان ها. سالن پر بود از فرماندار و بخشدار و دهدار و دهیار و بنده هم که خبرنگار(قافیه رو کیف کردید؟!) .
سکوت عجیبی بر سالن حکمفرما بود.استاندار (نمی گم کدوم استان) و تعدادی از نمایندگان مردم در مجلس و امام جمعه محترم، بالا نشسته بودند که بعد از پخش سرود ملی و... استاندار با سرانگشت مبارکشان! زدند توی سرِ میکروفن و چند باری هم برای محکم کاری فوت کرد داخلش....
به محضی که گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم...» بلافاصله تلفن همراه یکی از بخشداران عزیز زنگ خورد. می دونید آهنگ زنگ اش چی بود؟ «دلم می خواد به اصفهان برگردم/ بازم به اون نصف جهان برگردم...» که آقای بخشدار پس از کمی وَر رفتن با گوشی موفق شد خاموشش کنه! بخشدار یاد شده چون کنار من نشسته بود، یواشکی گفت:« توی خونه این توله سگ پسرم همیشه گوشیم دستشه و میره توش...»
تعدادی از مدعوین احتمالا ته دلشان از این که در دولت جدید به موسیقی و شادی مردم بها داده می شود و حتی از پخش صدای خواننده های لس آنجلسی هم ابایی ندارند، خوشحال بودند و تعداد دیگری نیز با نگاه های معنا دار خود به دنبال منبع صدا بودند.
در این لحظه استاندار با لبخندی گفت:«خب، دوست داری برگردی اصفهان برگرد....مجبور نیستی در غربت بمونی اما چرا الآن؟» و با گفتن استغفرالله، مجددا شروع کرد :«خداوند بزرگ را شاکرم که....» این بار صدای تلفن همراه فرماندار عزیزی بلند شد. اما با این تفاوت که موسیقی فرماندار (گوشی فرماندار) از بخشدار شادتر و ریتم آن تندتر بود: «سیاه نرمه نرمه/ سیا توبه توبه/ سیا مال خومونن/ سیاه....»
بلافاصله استاندار با اشاره دو دست و با حفظ ریتم و همراه با ترانه گفت:« بیا، بیا، بیا، بیا بالا....»
باور کنید شوخی نمی کنم، خودم در مراسم حضور داشتم و شاهد این کنسرت فرح بخش مسوولان بودم!
یکی نیست بگه فرماندار گرامی ، بخشدار محترم! یا گوشی رو بذار روی سایلنت یا نده دست بچه ها که برن توش و....
حالا این که چیزی نیست، یک بار به اتفاق تعدادی از شاعران مرکز استان رفته بودیم شب شعری در یکی از شهرستان ها. قبل از شعر خوانی و آغاز مراسم دسته جمعی به همراه فرماندار و شهردار و رییس شورای شهر رفتیم مسجد نماز جماعت. در حین نماز ، مکبر گفت:« سمع الله لمن حمده....الله و اکبر» داشتیم می رفتیم پایین که گوشی بغل دستی ام که باز هم یکی از مسولان همان شهر بود ، زنگ خورد:« اِمشو شوشن لیپک لریلونن/ امشو...»
آقا توی مسجد؟ حین نماز؟ لا اله الا الله!
حالا که تا این جا رو گفتم اجازه می خوام اینو هم بگم که البته به آهنگ ارتباطی نداره اما به گوشی ربط داره.یک بار وارد آسانسور شدم که برم طبقه پنجم اداره ای.(خب تا این جای کار ایرادی نداره!) دختر خانمی که داخل آسانسور بود و ظاهرا همسفر ما تا مقصد و اتفاقا به چشم خواهری بسیار هم زیبا....
به محض ورود بنده ، نگاه در نگاه ما گفت: «سلام» . فکر کردم شاید منو می شناسه ناسلامتی هر چه باشه شاعر مملکتیم و خلاصه جواب سلام هم که واجبه ، گفتم:«علیک سلام». گفت:« کم پیدایی عزیزم؟!» نه دیگه کم کم داشتم قرمز می شدم و دستپاچه! گفتم:« خواهش می کنم، گرفتاری و مشکلات...» که یهو سرش چرخید به سمت دیگه متوجه شدم «هندز فری» توی گوششه و مشغول صحبت کردن با شخص دیگری...
#خالوراشد
@rashedansari
بخش دیگری از تک بیت های راهنمایی و رانندگی و...
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
در صدور جواز مرگ گوید:
این که می گیری عزیزِ من گواهینامه است
این جوازِ مرگِ سرعت های نامحدود نیست!
&&&&&&&&&&
در سبقت گرفتن بی جا
«سعدی یا مرد نکونام نمیرد هرگز»
مُرده آن است که هی سبقت بی جا گیرد!
&&&&&&&&&&
در دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن
اندکی آهسته تر رانندگی کن نازنین
دیرتر رفتن به منزل از نرفتن بهتر است...
&&&&&&&&&&
در راندن داریم تا راندن!
قسم به هر چه الاغ است ، راندنِ ماشین
قبول کن که همانند خرسواری نیست!
&&&&&&&&&&
در توصیه به پلیس گوید:
برای این که رعایت کنم از این لحظه
بیا و جانِ عزیزت مرا جریمه بکن!!
&&&&&&&&&&
در رعایت قانون!
خیال کرده تخلف برای ما سخت است
بیا در عین رعایت بِران اگر مَردی!
&&&&&&&&&&
در سلام دادن از ترس!
در خیابان بنده از ترس جریمه ناگهان
می فرستم بر پلیسِ مهربان صدها درود!
&&&&&&&&&&
در ترمز کردن های بی مورد!
تند می رانی و بی هنگام ترمز می کنی
گاه گاهی فکر ماشین های پُشتی نیز باش!
&&&&&&&&&&
در نکوهش حرف زدن!
پشت فرمان صحبتِ بی جا فراوان می کنیم
«حمل» مان خوب است اما «نَقل» مان عالی تر است!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
در صدور جواز مرگ گوید:
این که می گیری عزیزِ من گواهینامه است
این جوازِ مرگِ سرعت های نامحدود نیست!
&&&&&&&&&&
در سبقت گرفتن بی جا
«سعدی یا مرد نکونام نمیرد هرگز»
مُرده آن است که هی سبقت بی جا گیرد!
&&&&&&&&&&
در دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن
اندکی آهسته تر رانندگی کن نازنین
دیرتر رفتن به منزل از نرفتن بهتر است...
&&&&&&&&&&
در راندن داریم تا راندن!
قسم به هر چه الاغ است ، راندنِ ماشین
قبول کن که همانند خرسواری نیست!
&&&&&&&&&&
در توصیه به پلیس گوید:
برای این که رعایت کنم از این لحظه
بیا و جانِ عزیزت مرا جریمه بکن!!
&&&&&&&&&&
در رعایت قانون!
خیال کرده تخلف برای ما سخت است
بیا در عین رعایت بِران اگر مَردی!
&&&&&&&&&&
در سلام دادن از ترس!
در خیابان بنده از ترس جریمه ناگهان
می فرستم بر پلیسِ مهربان صدها درود!
&&&&&&&&&&
در ترمز کردن های بی مورد!
تند می رانی و بی هنگام ترمز می کنی
گاه گاهی فکر ماشین های پُشتی نیز باش!
&&&&&&&&&&
در نکوهش حرف زدن!
پشت فرمان صحبتِ بی جا فراوان می کنیم
«حمل» مان خوب است اما «نَقل» مان عالی تر است!
#خالوراشد
@rashedansari
معرفی مجموعه شعر طنز «از افاضات شیخ انصاری»/راشد انصاری/نشر امینیان و حوزه هنری هرمزگان/۹۵
همان عیدی که مقداری سعید است!
نوشته ی:اکبر اکسیر _ آستارا
طنز آن باشد که چون نوشته آید، مردم را بخنداند و مسئولین را بلرزاند و هرکه بخواند، در معنی آن فرو ماند که از عجائب و غرائب است و چکیده ذوق خلایق ظرایف. طنزپرداز هرجا که رود راست ببیند و راست نویسد و چون بر مذاق مدیران خوش نیاید، او را موجودی بد ذات و لئیم خوانند؛ اما هرگز ندانند که مدح و مداهنه و لاپوشانی کمکاریها و خیانت و ریاکاری و دروغ، از وظایف طنز نیست. پس بر مدیران نیک اندیش واجب است که در مرمت حال این طبقه بکوشند و با طبع ظریف آنها بجوشند که این گروه خیرخواهانند و رفیقان شفیق. نه مضرّ حیات و مخلّ جلسات!
بر وزارت جلیله کار و امور کارگران لازم باشد که طنزپردازی را جزو مشاغل سخت و زیانآور بشمارند و در تعظیم و تکریم بیمه و اضافه کاری و سختی معیشت آنها سعی تمام نمایند. چرا که این شغل، هم هنر است، هم کار. و کاری سختتر از کار در معادن زغالسنگ و مترو و اورژانس و آتشنشانی!
بر دولت فخیمه نیز واجب است که با تأمین معیشت این گروه، نسبت به اعاده حیثیت این هنر باستانی اقدام نمایند. در نقدینه این هفته، ما را قرار آن است که در زیر سایه راهبردهای خردمندانه سردبیر سر به زیر و صمیمی ضمیمه، مجموعه نوینی از خواجه عبدالله راشد انصاریِ عارفِ طنزاندیش استان حرارت خیز هرمزگان با عنوان شیرین «از افاضات شیخ انصاری» را تقدیم ادب دوستان طنزپرور نماییم.
همان عارف درد آشنای بندرعباسی ,لارستانی که در نشریات استانی یک تنه به سراغ تمام مشکلات میرود و «خالو راشد» تخلص دارد. کتاب تازه این خالو که به تازگی منتشر شده است (مبارک باشد)، مکتوبی است فیروزه رنگ، سرشار از کلمات پوست پلنگ که از آغاز تا پایان به قلع و قمع کمکاری، ریا، دروغ حیف و میل کنندگان بیتالمال پرداخته و دمی از اصلاح امور و آبادانی کشور غافل نیست.
دایی راشد از فکاهه پردازان طنزاندیش کشور باستانی ایران است که از زمان هخامنشیان سر به سر مسئولین و مدیران محلی میگذارد و چون لحن و نوشتههایش به ملاحت خاصی آغشته است و مردم را و مسئولین را خوش میآید. بهطوری که مسئولین بیشتر از مردم به نوشتههای او میخندند!
راشد عزیز الممالک نظمی ساده و استوار دارد. اهل سیاهنمایی نیست و تا حد امکان مشکلات مردم را با حذف «میم» شکلات کرده و به حلق آنها میریزد. نمونههای زیبایی از طنز منظوم ایشان را در این مجموعه شاهدیم که یک سر و گردن از زرّافهها بالاتر و بهتر است!
او در تمام قوالب سوژههایش را قالب میکند. از مثنوی تا شعر فرانو و قول داده که مجموعه شعرهای فرانوییاش را نیز با عنوان «دموکراسی نهنگ» منتشر نماید.
شعر خانوادگی/ پس از دو دهه شعر و شاعری/ پسرم میگوید/ کاش پدر بقالی داشت و شبها به جای شعر/ لواشک و بستنی میخوردیم/همسرم میگوید:/کاش طلافروشی داشت و مادرم میگوید/ کاش یک جو غیرت داشت/ و موهایش را دم اسبی نمیبست/ اما بیآنکه خود خبر داشته باشند/ در این شعر همگی شاعر شدهاند!
* بخشی از شعر شمیم نوروز:
به زودی طبق تقویم جلالی/طبیعت شاهد فصلی جدید است
شمیمش پر شده در کوی و برزن/ همان عیدی که مقداری سعید است
دگرگون میشود حال من و تو/ اگر چه با چنین وضعی بعید است
زنم گوید ببر ما را سفر کیش/چه باید کرد دستورش اکید است
فرار از خانه طرحی بود و لو رفت/ بله، هنگام دید و بازدید است.
با آرزوی حالی خوش و حالتی بندری برای راشد عزیز!
ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات سه شنبه ۹ خرداد۹۶
#خالوراشد
@rashedansari
همان عیدی که مقداری سعید است!
نوشته ی:اکبر اکسیر _ آستارا
طنز آن باشد که چون نوشته آید، مردم را بخنداند و مسئولین را بلرزاند و هرکه بخواند، در معنی آن فرو ماند که از عجائب و غرائب است و چکیده ذوق خلایق ظرایف. طنزپرداز هرجا که رود راست ببیند و راست نویسد و چون بر مذاق مدیران خوش نیاید، او را موجودی بد ذات و لئیم خوانند؛ اما هرگز ندانند که مدح و مداهنه و لاپوشانی کمکاریها و خیانت و ریاکاری و دروغ، از وظایف طنز نیست. پس بر مدیران نیک اندیش واجب است که در مرمت حال این طبقه بکوشند و با طبع ظریف آنها بجوشند که این گروه خیرخواهانند و رفیقان شفیق. نه مضرّ حیات و مخلّ جلسات!
بر وزارت جلیله کار و امور کارگران لازم باشد که طنزپردازی را جزو مشاغل سخت و زیانآور بشمارند و در تعظیم و تکریم بیمه و اضافه کاری و سختی معیشت آنها سعی تمام نمایند. چرا که این شغل، هم هنر است، هم کار. و کاری سختتر از کار در معادن زغالسنگ و مترو و اورژانس و آتشنشانی!
بر دولت فخیمه نیز واجب است که با تأمین معیشت این گروه، نسبت به اعاده حیثیت این هنر باستانی اقدام نمایند. در نقدینه این هفته، ما را قرار آن است که در زیر سایه راهبردهای خردمندانه سردبیر سر به زیر و صمیمی ضمیمه، مجموعه نوینی از خواجه عبدالله راشد انصاریِ عارفِ طنزاندیش استان حرارت خیز هرمزگان با عنوان شیرین «از افاضات شیخ انصاری» را تقدیم ادب دوستان طنزپرور نماییم.
همان عارف درد آشنای بندرعباسی ,لارستانی که در نشریات استانی یک تنه به سراغ تمام مشکلات میرود و «خالو راشد» تخلص دارد. کتاب تازه این خالو که به تازگی منتشر شده است (مبارک باشد)، مکتوبی است فیروزه رنگ، سرشار از کلمات پوست پلنگ که از آغاز تا پایان به قلع و قمع کمکاری، ریا، دروغ حیف و میل کنندگان بیتالمال پرداخته و دمی از اصلاح امور و آبادانی کشور غافل نیست.
دایی راشد از فکاهه پردازان طنزاندیش کشور باستانی ایران است که از زمان هخامنشیان سر به سر مسئولین و مدیران محلی میگذارد و چون لحن و نوشتههایش به ملاحت خاصی آغشته است و مردم را و مسئولین را خوش میآید. بهطوری که مسئولین بیشتر از مردم به نوشتههای او میخندند!
راشد عزیز الممالک نظمی ساده و استوار دارد. اهل سیاهنمایی نیست و تا حد امکان مشکلات مردم را با حذف «میم» شکلات کرده و به حلق آنها میریزد. نمونههای زیبایی از طنز منظوم ایشان را در این مجموعه شاهدیم که یک سر و گردن از زرّافهها بالاتر و بهتر است!
او در تمام قوالب سوژههایش را قالب میکند. از مثنوی تا شعر فرانو و قول داده که مجموعه شعرهای فرانوییاش را نیز با عنوان «دموکراسی نهنگ» منتشر نماید.
شعر خانوادگی/ پس از دو دهه شعر و شاعری/ پسرم میگوید/ کاش پدر بقالی داشت و شبها به جای شعر/ لواشک و بستنی میخوردیم/همسرم میگوید:/کاش طلافروشی داشت و مادرم میگوید/ کاش یک جو غیرت داشت/ و موهایش را دم اسبی نمیبست/ اما بیآنکه خود خبر داشته باشند/ در این شعر همگی شاعر شدهاند!
* بخشی از شعر شمیم نوروز:
به زودی طبق تقویم جلالی/طبیعت شاهد فصلی جدید است
شمیمش پر شده در کوی و برزن/ همان عیدی که مقداری سعید است
دگرگون میشود حال من و تو/ اگر چه با چنین وضعی بعید است
زنم گوید ببر ما را سفر کیش/چه باید کرد دستورش اکید است
فرار از خانه طرحی بود و لو رفت/ بله، هنگام دید و بازدید است.
با آرزوی حالی خوش و حالتی بندری برای راشد عزیز!
ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات سه شنبه ۹ خرداد۹۶
#خالوراشد
@rashedansari
سّر مگو !
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
در خصوص ِ آن چه پیش آمد ، شما چیزی نگو
گفته هایت گرچه خوب است و به جا ، چیزی نگو
کاملا از جیک و پیک ِ ما خبر داری ، ولی
هموطن! با هیچ کس زین ماجرا چیزی نگو
پیش از این ها می زدی خود را به کوری و کری
بعد از این هم می توانی ناقلا!! چیزی نگو
مثل ما دل سوز ِ این ملت کسی را دیده ای؟
منتها از سوزش اعماق ِ ما چیزی نگو!
در محـافل از خواص لـوبیا صحبت بـکن
ازسیـاست بحث اگر شد مطلقا چیزی نـگو!
در گذشته دایما از “۲۰ و سی ” دم می زدی
پس بیا این تن بمیرد از ” voa ” چیزی نگو!
هر چه می خواهی بگو در وصف طبل و سنج و بوق!
از نی و اُرگ و ویولن ، بی هوا چیزی نگو
روز و شب از نان خشک و سبزی و خرما بگو
از کباب و ماهی و میگو ، بپا چیزی نگو
در حضور شخص شیطان چون نشستی با ادب
یا سخن دانسته گو شاعر ، وَ یا چیزی نگو
هر کجا حرفی زدی فوری طلبکارت شدند
چون ممیز هم نفرموده کجا چیزی نگو….
هر چه می خواهد دل تنگت نگو پیش همه
لااقل شب در حضور بچه ها…چیزی نگو!
قصه ی شیرین صیغه نزد اهل دل خوش است
ساعتی با ما بیا “شیطون بلا ” چیزی نگو!
روزی ات چون می رسد دست رفیقان را بگیر
بخت وقتی می دهد یکباره پا چیزی نگو
ای که ناپلئونی و در اصل دایی جان ِ ما
مثل مش قاسم بگو تا قبر…آ ، چیزی نگو
دیدم از اعراب شیخی را کنار ساحلی….
گفتمش غرق خلیجی؟ گفت “لا ” چیزی نگو
گفتم این جا را خلیج پارس می گویند هی!!
گفت می دانم اَخی این را ، لذا چیزی نگو!
—————
گرچه آزادی ست در این مملکت ، اما ببین
شعر نغزی گفته ام این بار با چیزی نگو!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
در خصوص ِ آن چه پیش آمد ، شما چیزی نگو
گفته هایت گرچه خوب است و به جا ، چیزی نگو
کاملا از جیک و پیک ِ ما خبر داری ، ولی
هموطن! با هیچ کس زین ماجرا چیزی نگو
پیش از این ها می زدی خود را به کوری و کری
بعد از این هم می توانی ناقلا!! چیزی نگو
مثل ما دل سوز ِ این ملت کسی را دیده ای؟
منتها از سوزش اعماق ِ ما چیزی نگو!
در محـافل از خواص لـوبیا صحبت بـکن
ازسیـاست بحث اگر شد مطلقا چیزی نـگو!
در گذشته دایما از “۲۰ و سی ” دم می زدی
پس بیا این تن بمیرد از ” voa ” چیزی نگو!
هر چه می خواهی بگو در وصف طبل و سنج و بوق!
از نی و اُرگ و ویولن ، بی هوا چیزی نگو
روز و شب از نان خشک و سبزی و خرما بگو
از کباب و ماهی و میگو ، بپا چیزی نگو
در حضور شخص شیطان چون نشستی با ادب
یا سخن دانسته گو شاعر ، وَ یا چیزی نگو
هر کجا حرفی زدی فوری طلبکارت شدند
چون ممیز هم نفرموده کجا چیزی نگو….
هر چه می خواهد دل تنگت نگو پیش همه
لااقل شب در حضور بچه ها…چیزی نگو!
قصه ی شیرین صیغه نزد اهل دل خوش است
ساعتی با ما بیا “شیطون بلا ” چیزی نگو!
روزی ات چون می رسد دست رفیقان را بگیر
بخت وقتی می دهد یکباره پا چیزی نگو
ای که ناپلئونی و در اصل دایی جان ِ ما
مثل مش قاسم بگو تا قبر…آ ، چیزی نگو
دیدم از اعراب شیخی را کنار ساحلی….
گفتمش غرق خلیجی؟ گفت “لا ” چیزی نگو
گفتم این جا را خلیج پارس می گویند هی!!
گفت می دانم اَخی این را ، لذا چیزی نگو!
—————
گرچه آزادی ست در این مملکت ، اما ببین
شعر نغزی گفته ام این بار با چیزی نگو!
#خالوراشد
@rashedansari
گرایش خالو به انثاری جات
نوشته ی:احمد اکبرپور نویسنده و طنزپرداز
در سابقه ی پر شکوه ادبیاتی ما همیشه شعر نقش اول را داشته و بالطبع شعر طنز بسیار بیشتر از طنز منثور رواج داشته است و در تاریخ ادبیات ما شاعران طنز گوی بسیاری داریم از سنایی و سعدی و حافظ و ...اما در طنز منثور تا یک قرن قبل عبید زاکانی تک و تنهاست و یا تعدادطنز نویسان منثور به پنج انگشت هم نمی رسد.
حتی در زمان معاصر نیز علاقمندان و سرایندگان شعر طنز تعدادشان به مراتب بیشتر از طنزنویسان منثور است.پس با این حساب التفات خالو به :"طنزهای انثاری"جای بسی خوشبختی است و با توجه به این که ایشان از لحاظ حجم وطول و عرض بسیار قابل توجه است می تواند به نفع کفه ی انثاری ها باشد.البته ایشان همیشه دوگانه سوز بوده است و به شعر و نثر تا حدودی به یک اندازه التفات داشته است ولی به هر حال بیشتر به عنوان شاعر شناخته شده است.
طنز های مجموعه ی:"طنزهای انثاری"هر چند اغلبشان به گونه ای مطبوعاتی هستند و با نگاهی به مخاطب عام و بحث روز نوشته شده است اما تعداد زیادی از آنها همچنان جذابیتشان را حفظ کرده اند و خودشان را تا یکی دو دهه بعد کشانده اند.شاید در این زمینه نمونه ی بسیار خوب"آسمون ریسمون"ایرج پزشکزاد باشد که بعد از چهار پنج دهه همچنان تازه و پرطراوتند.کاری پست مدرن که هر ماه در یکی از مجلات در می آمده و به موضوعات ادبی و اجتماعی روز می پرداخته اما از چنان تکنیک وغنایی برخوردار است که گذشت زمان تاثیر اندکی بر آن داشته است.
در طنزهای خالو راشد به موارد بسیاری بر می خوریم که ظاهری سیاسی دارند اما کمتر دچار مرور زمان می شوند و طنز فی نفسه شکل گرفته است.
:"برخی کشورها مثل آب خوردن سلاح هسته ای تولید می کنند و آب از آب تکان نمی خورد آن وقت ما حتی اگر خرمایی با هسته اش خوردیم باید بلافاصله هسته اش را تحویل دهیم."
هر چند فضای غالب طنزها نیم نگاهی انتقادی به وضعیت سیاسی دارد اما طنزهایی وجود دارند که جنبه ی شخصی تری پیدا می کنند و قطعا بقا و دوام بیشتری نیز خواهند داشت.طنزهای شخصی می توانند صمیمیت مجموعه را از دید مخاطب افزایش دهند تا احساس کند نویسنده از خودش هم گفته است و گاهی خودزنی هم کرده است.
"دوست شاعری گفت:"خالو راشد،مدتیه دارم زندگی مو به صورت شعر می نویسم.نظرت چیه؟"گفتم هنوز به اون قسمتی که پنجاه هزار تومن ازم قرض گرفتی نرسیده ای؟"
یا
:"دوستی پرسید آخرین اثرتون چی بود استاد؟ عرض کردم یه دختر به نام یسنا"
در این مجموعه موضوعات مختلفی کشکول وار در هم تنیده شده اند و آنهایی که تخیل در آنها نقش مهم تری ایفا می کند تاثیر دوچندانی ایجاد می کنند.در داستان:"لطفا در این مکان آشغال نریزید"راوی از یک فضای رئال به فضایی فانتزی کشیده می شود و مخاطب را با تخیل خود همراه می کند.
:"خوانندگان عزیز باید عرض کنم که تا این جای داستان از قول راوی که خودم بودم چیزهایی را همین طوری جهت ثبت در تاریخ نقل کردم و از این به بعد با شخصیت های اصلی داستان آشنا می شوید.تمامی شخصیت ها داخل کیسه زباله و کنار همان دیوار کذایی هستند.
لنگه جوراب زنانه خطاب به لنگه جوراب مردانه:"واه یه کم فاصله بگیرآقا،چه خبره از دیشب تا حالا بهم چسبیدی؟"
لنگه جوراب مردانه:"چه کار کنم آبجی،تقصیر من نیست،جا تنگه."
کارکرد طنز را فقط به نقد اجتماعی و سیاسی محدود کردن یک جورهایی توهین به طنز است چون فقط یکی از کارکردهای طنز نقد اجتماعی است.طنز نوعی رهایی و کشف و شهود در ذات خود دارد که حتی جوامعی که مشکلات حاد اجتماعی ندارند نیز بی نیاز آن نیستند و خالو راشد به جنبه های دیگر طنز بی اعتنا نبوده است. در داستانک:" مادربزرگ و سریال حریم سلطان"واقعا یک غافلگیری عمده اتفاق می افتد که یکی از تکنیک های اساسی طنز است.در چنین شرایطی مخاطب از راس هرم که مسولین و مقامات مافوق اند کنده می شود و به سوی طبقات متوسط می آید و به خودش و رفتارهای خودش به عنوان عامه ی مردم نگاه می کند.
به نظرم چنین طنزهایی تا حدود زیادی در اقلیت اند و خالو برای پسان فردا و کتاب های تازه اش باید به آنها مجال و میدان بیشتری بدهد.
بشتابید به سوی کتاب فروشی ها و :"طنزهای انثاری" را که نشر اقلیما به قیمت چهارده هزار چوب منتشر کرده توی هوا بزنید. مراکز فروش در بندرعباس کتابفروشی شهرکتاب شهرنمایش و کتابفروشی استاد سه راه سازمان
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی:احمد اکبرپور نویسنده و طنزپرداز
در سابقه ی پر شکوه ادبیاتی ما همیشه شعر نقش اول را داشته و بالطبع شعر طنز بسیار بیشتر از طنز منثور رواج داشته است و در تاریخ ادبیات ما شاعران طنز گوی بسیاری داریم از سنایی و سعدی و حافظ و ...اما در طنز منثور تا یک قرن قبل عبید زاکانی تک و تنهاست و یا تعدادطنز نویسان منثور به پنج انگشت هم نمی رسد.
حتی در زمان معاصر نیز علاقمندان و سرایندگان شعر طنز تعدادشان به مراتب بیشتر از طنزنویسان منثور است.پس با این حساب التفات خالو به :"طنزهای انثاری"جای بسی خوشبختی است و با توجه به این که ایشان از لحاظ حجم وطول و عرض بسیار قابل توجه است می تواند به نفع کفه ی انثاری ها باشد.البته ایشان همیشه دوگانه سوز بوده است و به شعر و نثر تا حدودی به یک اندازه التفات داشته است ولی به هر حال بیشتر به عنوان شاعر شناخته شده است.
طنز های مجموعه ی:"طنزهای انثاری"هر چند اغلبشان به گونه ای مطبوعاتی هستند و با نگاهی به مخاطب عام و بحث روز نوشته شده است اما تعداد زیادی از آنها همچنان جذابیتشان را حفظ کرده اند و خودشان را تا یکی دو دهه بعد کشانده اند.شاید در این زمینه نمونه ی بسیار خوب"آسمون ریسمون"ایرج پزشکزاد باشد که بعد از چهار پنج دهه همچنان تازه و پرطراوتند.کاری پست مدرن که هر ماه در یکی از مجلات در می آمده و به موضوعات ادبی و اجتماعی روز می پرداخته اما از چنان تکنیک وغنایی برخوردار است که گذشت زمان تاثیر اندکی بر آن داشته است.
در طنزهای خالو راشد به موارد بسیاری بر می خوریم که ظاهری سیاسی دارند اما کمتر دچار مرور زمان می شوند و طنز فی نفسه شکل گرفته است.
:"برخی کشورها مثل آب خوردن سلاح هسته ای تولید می کنند و آب از آب تکان نمی خورد آن وقت ما حتی اگر خرمایی با هسته اش خوردیم باید بلافاصله هسته اش را تحویل دهیم."
هر چند فضای غالب طنزها نیم نگاهی انتقادی به وضعیت سیاسی دارد اما طنزهایی وجود دارند که جنبه ی شخصی تری پیدا می کنند و قطعا بقا و دوام بیشتری نیز خواهند داشت.طنزهای شخصی می توانند صمیمیت مجموعه را از دید مخاطب افزایش دهند تا احساس کند نویسنده از خودش هم گفته است و گاهی خودزنی هم کرده است.
"دوست شاعری گفت:"خالو راشد،مدتیه دارم زندگی مو به صورت شعر می نویسم.نظرت چیه؟"گفتم هنوز به اون قسمتی که پنجاه هزار تومن ازم قرض گرفتی نرسیده ای؟"
یا
:"دوستی پرسید آخرین اثرتون چی بود استاد؟ عرض کردم یه دختر به نام یسنا"
در این مجموعه موضوعات مختلفی کشکول وار در هم تنیده شده اند و آنهایی که تخیل در آنها نقش مهم تری ایفا می کند تاثیر دوچندانی ایجاد می کنند.در داستان:"لطفا در این مکان آشغال نریزید"راوی از یک فضای رئال به فضایی فانتزی کشیده می شود و مخاطب را با تخیل خود همراه می کند.
:"خوانندگان عزیز باید عرض کنم که تا این جای داستان از قول راوی که خودم بودم چیزهایی را همین طوری جهت ثبت در تاریخ نقل کردم و از این به بعد با شخصیت های اصلی داستان آشنا می شوید.تمامی شخصیت ها داخل کیسه زباله و کنار همان دیوار کذایی هستند.
لنگه جوراب زنانه خطاب به لنگه جوراب مردانه:"واه یه کم فاصله بگیرآقا،چه خبره از دیشب تا حالا بهم چسبیدی؟"
لنگه جوراب مردانه:"چه کار کنم آبجی،تقصیر من نیست،جا تنگه."
کارکرد طنز را فقط به نقد اجتماعی و سیاسی محدود کردن یک جورهایی توهین به طنز است چون فقط یکی از کارکردهای طنز نقد اجتماعی است.طنز نوعی رهایی و کشف و شهود در ذات خود دارد که حتی جوامعی که مشکلات حاد اجتماعی ندارند نیز بی نیاز آن نیستند و خالو راشد به جنبه های دیگر طنز بی اعتنا نبوده است. در داستانک:" مادربزرگ و سریال حریم سلطان"واقعا یک غافلگیری عمده اتفاق می افتد که یکی از تکنیک های اساسی طنز است.در چنین شرایطی مخاطب از راس هرم که مسولین و مقامات مافوق اند کنده می شود و به سوی طبقات متوسط می آید و به خودش و رفتارهای خودش به عنوان عامه ی مردم نگاه می کند.
به نظرم چنین طنزهایی تا حدود زیادی در اقلیت اند و خالو برای پسان فردا و کتاب های تازه اش باید به آنها مجال و میدان بیشتری بدهد.
بشتابید به سوی کتاب فروشی ها و :"طنزهای انثاری" را که نشر اقلیما به قیمت چهارده هزار چوب منتشر کرده توی هوا بزنید. مراکز فروش در بندرعباس کتابفروشی شهرکتاب شهرنمایش و کتابفروشی استاد سه راه سازمان
#خالوراشد
@rashedansari
حقوق بشر آمریکایی
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
مونده هر جا اثرت
اثرات ِ خطرت
خطرات و ضررت
آره جون مادرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
عموسام ،سام و علیک
داشِ من،لام و علیک
بیا برجام و علیک
كجه پالون خرت!
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
پا به هر جا مى ذارى
تخم وحشت مى كارى
ننگ و نفرت ميارى
اى به گورِ پدرت
بخوره توى سرت
اون حقوق بشرت
سعودی اسیرته
جیبوتی فقیرته
صهیونه اجیرته
شلوغه دور و برت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
زور و تأييد مى كنى
ظلمو تمجيد مى كنى
ما رو تهدید می کنی
ناز توپ و تشرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
از فریب ما میگی
از تو سینما میگی
از گزینه ها میگی
فقط اینه هنرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
پات به هر جا مى رسه
مى دونن هوا پسه
هركسى دلواپسه
بشكنه كاش كمرت
بخوره توى سرت
اون حقوق بشرت
گاهی وقتا زور می گی
با موهای بور می گی!
خیلی با غرور می گی
می آرن زود خبرت....
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
همه جا ميشناسَنِت
خيلى سسته بدنت!
بس که مى خاره تنت
در مى ره زود فنرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
اِندِ دوز و کلکی
مثِ یه بادکنکی
یه روزم می ترکی
جمع میشه شور و شرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
عمر تو سر اومده
صداشم در اومده
چن تا شر خر اومده
واسه كله ى گرت!
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
مونده هر جا اثرت
اثرات ِ خطرت
خطرات و ضررت
آره جون مادرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
عموسام ،سام و علیک
داشِ من،لام و علیک
بیا برجام و علیک
كجه پالون خرت!
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
پا به هر جا مى ذارى
تخم وحشت مى كارى
ننگ و نفرت ميارى
اى به گورِ پدرت
بخوره توى سرت
اون حقوق بشرت
سعودی اسیرته
جیبوتی فقیرته
صهیونه اجیرته
شلوغه دور و برت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
زور و تأييد مى كنى
ظلمو تمجيد مى كنى
ما رو تهدید می کنی
ناز توپ و تشرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
از فریب ما میگی
از تو سینما میگی
از گزینه ها میگی
فقط اینه هنرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
پات به هر جا مى رسه
مى دونن هوا پسه
هركسى دلواپسه
بشكنه كاش كمرت
بخوره توى سرت
اون حقوق بشرت
گاهی وقتا زور می گی
با موهای بور می گی!
خیلی با غرور می گی
می آرن زود خبرت....
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
همه جا ميشناسَنِت
خيلى سسته بدنت!
بس که مى خاره تنت
در مى ره زود فنرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
اِندِ دوز و کلکی
مثِ یه بادکنکی
یه روزم می ترکی
جمع میشه شور و شرت
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
عمر تو سر اومده
صداشم در اومده
چن تا شر خر اومده
واسه كله ى گرت!
بخوره توی سرت
اون حقوق بشرت
#خالوراشد
@rashedansari
Forwarded from خالوراشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی فقر
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
درد و مرض و فقر و عزا می آید
از روی زمین و از هوا می آید
امروز پدر مُرد و همه خوشحالیم
از خانه ی ما بوی غذا می آید!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
درد و مرض و فقر و عزا می آید
از روی زمین و از هوا می آید
امروز پدر مُرد و همه خوشحالیم
از خانه ی ما بوی غذا می آید!
#خالوراشد
@rashedansari
نقیضه ی شما!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
هر که شد یک بار مهمان شما
می شود شرمنده ی خوان شما
من نخواهم شد نمک گیر کسی
چون نخوردم هرگز از نان شما
خوردن نان و پنیر و خربزه
بهتر است از سینه و ران شما!
مرهم این سینه در دست خداست
نوشدارو شد سه پستان شما
تازه دیشب 20 و 30 هم گفته است
رفته بالا نرخ تومان شما
گاز می گیرید و می بلعید باز
هر چه باشد باب دندان شما
چون شتر هستید و از ده فرسخی
کاملا پیداست کوهان شما!
سست عهدان را نشاید اعتماد
سست باشد عهد و پیمان شما
(جای عکس ناصرالدین فقید
عکس بنده روی قلیان شما!)
شیطنت تا کی؟ مکافات عمل،
زود می گیرد گریبان شما
بی گواهینامه فرمان دست اوست
آن که عمری برده فرمان شما
باز هم کردید تفسیر به رای
فرق دارد بلکه قرآن شما!
درس خواندن نزد شیطان بهتراست
از نشستن در دبستان شما
دردتان را نیست درمان، لاجرم
نیستم در فکر درمان شما
ما نمی گوییم جز شرط بلاغ
این شما، این گوی و میدان شما
ذره ی خیری برای ما نداشت
نه بهار و نه زمستان شما
حقتان بوده اگر انداختم
گاه گاهی کک به تنبان شما!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
هر که شد یک بار مهمان شما
می شود شرمنده ی خوان شما
من نخواهم شد نمک گیر کسی
چون نخوردم هرگز از نان شما
خوردن نان و پنیر و خربزه
بهتر است از سینه و ران شما!
مرهم این سینه در دست خداست
نوشدارو شد سه پستان شما
تازه دیشب 20 و 30 هم گفته است
رفته بالا نرخ تومان شما
گاز می گیرید و می بلعید باز
هر چه باشد باب دندان شما
چون شتر هستید و از ده فرسخی
کاملا پیداست کوهان شما!
سست عهدان را نشاید اعتماد
سست باشد عهد و پیمان شما
(جای عکس ناصرالدین فقید
عکس بنده روی قلیان شما!)
شیطنت تا کی؟ مکافات عمل،
زود می گیرد گریبان شما
بی گواهینامه فرمان دست اوست
آن که عمری برده فرمان شما
باز هم کردید تفسیر به رای
فرق دارد بلکه قرآن شما!
درس خواندن نزد شیطان بهتراست
از نشستن در دبستان شما
دردتان را نیست درمان، لاجرم
نیستم در فکر درمان شما
ما نمی گوییم جز شرط بلاغ
این شما، این گوی و میدان شما
ذره ی خیری برای ما نداشت
نه بهار و نه زمستان شما
حقتان بوده اگر انداختم
گاه گاهی کک به تنبان شما!
#خالوراشد
@rashedansari
مشغله ی کاری
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
او در سر خود هوای بردن دارد
صد ملک درون کیش و جردن دارد
با مشغله های این چنینی! یارب
کی وقت برای جان سپردن دارد !
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری( خالوراشد)
او در سر خود هوای بردن دارد
صد ملک درون کیش و جردن دارد
با مشغله های این چنینی! یارب
کی وقت برای جان سپردن دارد !
#خالوراشد
@rashedansari
از کتاب:« طنزهای انثاری»
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
غم تنهایی
در محوطه یکی از دانشگاههای بندرعباس تابلویی نصب کرده بودند که این تک بیت پندآموز روی آن نوشته بود:« هر که افتد نظرش در پی ناموس کسان/ پیِ ناموس وی افتد نظر بوالهوسان».
و جالب این که پشت تابلو یاد شده با ماژیک نوشته بودند:« ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...!»
@@@@@@@
سُرنا
در جایی دیدم نوشته بودند:« عرضه محصولات فرهنگی سرنا»
اما من نمی دانم چرا از هر طرف که به این ساز سنتی(سرنا) نگاه می کنم ، می بینم لاکردار خودش یک پا تهاجم فرهنگی است!
@@@@@@@
یادآوری
دوست شاعری گفت:«خالوراشد، مدتیه دارم زندگی مو به صورت شعر می نویسم. نظرت چیه؟»
گفتم:« هنوز به اون قسمتش نرسیدی که ۵۰ هزازتومن ازم قرض گرفتی...؟!»
@@@@@@@
سلاح هسته ای
برخی از کشورها مثل آب خوردن سلاح هسته ای تولید می کنند و آب از آب تکان نمی خورد، آن وقت ما حتی اگر خرمایی را با هسته اش خوردیم ، باید بلافاصله هسته اش را به جایی تحویل دهیم!
@@@@@@@
نامزد
در نشریه ای خواندم که نوشته بود:«انتخابات شورای شهر...با رقابت ۱۵ نامرد آغاز شد».
اول تعجب کردم بعد مشخص شد که در هنگام تایپ نقطه «ز» نامزد افتاده و به نامرد تبدیل شده است!
@@@@@@@
اثر
دوستی پرسید:« عذر می خوام ، آخرین اثرتون چی بود استاد؟»
عرض کردم:« یه دختر به نام (یسنا).
@@@@@@@
احترام به بزرگ تر
اتوبوس شرکت واحد مملو از مسافر بود. هیچ یک از صندلی ها خالی نبود.
سرپا ایستادم. پسری جوان و مودب به موهای سفیدم نگاهی کرد ، با احترام بلند شد و گفت:« پدرجان ، بفرمایید بنشینید».
تشکر کردم و نشستم. بلافاصله گفتم:«آخ».
جوانک همراه با رفقایش زدند زیر خنده!
روی صندلی سوزن ته گرد گذاشته بودند...
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
غم تنهایی
در محوطه یکی از دانشگاههای بندرعباس تابلویی نصب کرده بودند که این تک بیت پندآموز روی آن نوشته بود:« هر که افتد نظرش در پی ناموس کسان/ پیِ ناموس وی افتد نظر بوالهوسان».
و جالب این که پشت تابلو یاد شده با ماژیک نوشته بودند:« ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...!»
@@@@@@@
سُرنا
در جایی دیدم نوشته بودند:« عرضه محصولات فرهنگی سرنا»
اما من نمی دانم چرا از هر طرف که به این ساز سنتی(سرنا) نگاه می کنم ، می بینم لاکردار خودش یک پا تهاجم فرهنگی است!
@@@@@@@
یادآوری
دوست شاعری گفت:«خالوراشد، مدتیه دارم زندگی مو به صورت شعر می نویسم. نظرت چیه؟»
گفتم:« هنوز به اون قسمتش نرسیدی که ۵۰ هزازتومن ازم قرض گرفتی...؟!»
@@@@@@@
سلاح هسته ای
برخی از کشورها مثل آب خوردن سلاح هسته ای تولید می کنند و آب از آب تکان نمی خورد، آن وقت ما حتی اگر خرمایی را با هسته اش خوردیم ، باید بلافاصله هسته اش را به جایی تحویل دهیم!
@@@@@@@
نامزد
در نشریه ای خواندم که نوشته بود:«انتخابات شورای شهر...با رقابت ۱۵ نامرد آغاز شد».
اول تعجب کردم بعد مشخص شد که در هنگام تایپ نقطه «ز» نامزد افتاده و به نامرد تبدیل شده است!
@@@@@@@
اثر
دوستی پرسید:« عذر می خوام ، آخرین اثرتون چی بود استاد؟»
عرض کردم:« یه دختر به نام (یسنا).
@@@@@@@
احترام به بزرگ تر
اتوبوس شرکت واحد مملو از مسافر بود. هیچ یک از صندلی ها خالی نبود.
سرپا ایستادم. پسری جوان و مودب به موهای سفیدم نگاهی کرد ، با احترام بلند شد و گفت:« پدرجان ، بفرمایید بنشینید».
تشکر کردم و نشستم. بلافاصله گفتم:«آخ».
جوانک همراه با رفقایش زدند زیر خنده!
روی صندلی سوزن ته گرد گذاشته بودند...
#خالوراشد
@rashedansari
پارازیت
سروده ی: راشدانصاری
خدای عده ای پوله خدا جون
زمونه غرق بامبوله خدا جون
شبا شیطون پارازیت می فرسته
همه ش خط تو مشغوله خدا جون!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده ی: راشدانصاری
خدای عده ای پوله خدا جون
زمونه غرق بامبوله خدا جون
شبا شیطون پارازیت می فرسته
همه ش خط تو مشغوله خدا جون!
#خالوراشد
@rashedansari